*﷽*
🌹
*{🌷مهـ.؏ج.ـدی.جان🌷.ir}*
به حق چادر خاکیِّ فاطمه برگرد
که مستجاب بگردد دعای مادرتان
همیشه فصل دلم فاطمی می ماند
سری نمیزنی در ولادت مادرتان؟
*بِحَقِِّ.فَاطِمَةَ.الزَّهرَاءِ«س»🌻.ir*
*🌷اَلْلَّٰھُمـَّـ.؏َـجِّڸْ.لِوَلیِّٖـღـڪَ.اَلْفَــࢪَجْ🌷.ir*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مادرانی را که عزیزانشان به شهادت رسیده بودند، ما دیدیم. آن چنان از خودشان استقامت نشان می دادند که انسان را به حیرت فرو می برد.
☀️امام خامنهای(مدظلهالعالی)
🗓۱۳۶۹/۱۰/۱۳
.
#امام_خامنهای
#شهدا
#مادران_شهدا
#خانواده_شهدا
#مادر_ادب
#غیرت_دینی
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠
💠 خانوادههای شهدا ما را همیشه به یاد دشمنیهایی که با این ملت شده، نگه میدارند. دشمن را نباید فراموش کرد. ۱۳۸۴/۰۲/۱۲
☀️#امام_خامنهای
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ما در طول این هشت سال دفاع مقدّس و بعد از آن، از مادران، گِله نشنفتیم بلکه بهعکس، مادرها را حماسىتر از بسیارى از پدرها یافتیم.
☀️امام خامنهای(مدظلهالعالی)
🗓۱۳۹۳/۰۳/۲۶
.
#امام_خامنهای
#شهدا
#مادران_شهدا
#خانواده_شهدا
#مادر_ادب
#غیرت_دینی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
گلزار شهدای همدان
یخ در بهشت...
ای که مرا خوانده اید راه نشانم دهید...
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
⭕️ *جوان ایرانی پایه گذار حشد الشعبی عراق*
این دلاور ایرانی را باید مبدع فرهنگ بسیجی در میان عراقی ها نامید. همان چیزی که اکنون به عنوان حشد الشعبی در میان عراقی ها نام گرفته و یکی از قدرتمندترین تشکیلات های نظامی مردمی منطقه است.
این جوانِ بهبهانی، هنگامی که فرماندهی «تیپ 9 بدر» را پذیرفت، با همراهی مجاهدین عراقیِ مقلد امام امت، گردان های توابین و احرار را نیز از میان اسیران عراقی تشکیل و "لشکر قهرمانِ ۹ بدر" را بنا نهاد.
عملیات های بسیاری شاهد جانفشانیِ رزمندگان لشکر ۹ بدر در جبهه حق علیه باطل در دفاع مقدس بود و حالا بسیاری از تربیت شدگان این فرمانده، امروز به یاد او سازمان بدر را در عراق، پایه گذاری کرده اند. شهید گرانقدر ابومهدی المهندس از جمله شاگردان این شهید و معاون ایشان در لشکر بدر بود.
🔻 *۲۸دیماه ۱۳۶۵*
*سالروزشهادت سرلشکرشهید اسماعیل دقایقی گرامی باد*
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🍃🌹🍃🌹🍃
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
🖤🖤🖤🖤
*سردارشهیداسماعیل دقایقی*🖤
https://chat.whatsapp.com/LsW5fiYr7MrIlA3SEAzRsy
🔴🔷امام حسن عسکری(ع):
✍ نماز ظهر و عصر را دنباله هم در اول وقت انجام بده که درنتیجه آن فقروتنگدستی ازبین می رود و به مقصود خواهی رسید
📚 کافی ج۳ ص۲۸۷
#نمازاول وقت✨📿
https://chat.whatsapp.com/LsW5fiYr7MrIlA3SEAzRsy
وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.🌺🌺🌺
آیه ی ۱۱۵ سوره ی مبارکه ی بقره
مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هرسو روكنيد، آنجا روى خداست، همانا خداوند (به همه جا) محيط و (به هر چيز)داناست...
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
#خاطره_شهید✨
بعد از شهادت داداش مصطفی از مادرشهید پرسیدن:
"حالا كه بچه ات شهید شده میخوای چیكار کنی؟"
ایشونم دست گذاشتن روی شونه ی نوه شون و گفتن:
"یہمصطفی دیگہتربیتمی کنم🖐🏻♥️"
#شهید_مصطفے_صدرزاده♥️🕊
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
1400/10/28
#شهید_مصطفی_صدرزاده #رفیق_شهیدم #مصطفی_صدرزاده #صدرزاده #سید_ابراهیم #امام_زمان_عج #حرم #حرم_حضرت_زینب #حرم_حضرت_رقیه #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #شهید_ابراهیم_هادی #علمدار_کمیل #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_رحمان_مدادیان #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_عباس_دانشگر #شهیدصدرزاده_سیدابراهیم #مدافعان_حرم #حجاب #محجبه #چادر #سشنبه_های_مهدوی #عملیات_کربلای_۵ #شهید_اسماعیل_دقایقی #دفاع_مقدس #جمکران
https://www.instagram.com/p/CY3ZmQwBzqv/?utm_medium=share_sheet
هدایت شده از 🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
#سردار_شهید_اسماعیل_دقایقی #بهبهان #حشدالشعبی #عراق #مجاهدین_عراقی
سالگرد شهادت سردار سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
*« وصیت نامه سردار شهید اسماعیل دقایقی»*👇🏻
*▪️ربنا افرغ علينا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين.*🤲🏻
*خدايا! امت اسلام را صبر و استقامت عطا فرما تا در مقابل دشمنان خدا و كافران،*
*پايداري كنند و سپس بر آنان غلبه كنند.*🙏
خدايا شهادت ميدهم كه غير از تو خدايي نيست و محمد (ص) رسول و فرستاده
توست و علي (ع) وصيّ رسول خداست. سلام بر خاندان عصمت و طهارت. درود بر
خميني كبير و سلام بر روحانيّت معظّم و امت حزب الله.
خدايا از تو مي خواهم در هنگامي كه شيطان به سراغم مي آيد، تو اورا دور سازي
و مرا قوّت و آرامش عطا فرمايي كه «لا حول و لا قوة الا بالله العليّ العظيم».
پدر و مادر گرامي در مقابل شما شرمنده ام كه توفيق خدمت به شما و اجراي
حقوق شماخيلي كم نصيبم گشت. بدانيد كه «انّالله و انّا اليه راجعون» انشاءالله
خداوند به شما صبر عطا فرمايد و شما از جمله كساني باشيد كه مردم و خصوصاً
خانواده شهداء، اسرا ومعلولين را دلداري بدهيد و من هم دعاگوي شما هستم.
*همسر محترمه*
در اين حدود 5 سال زندگي از خصوصيات خوب تو بهره بردم و مرا بسيار احترام
كردي كه لايق آن نبودم. پيوند من و تو با شعار اسلام و ايمان شروع شد و بعد
سعي نموديم هر روزمان با روز ديگر متفاوت باشد و احكام اسلام را پياده كنيم و
خوب ميداني كه راه من در ادامه اين زندگي و سير به عمل در آوردن عقيده به
اسلام بوده است.چطور ميتوانستم در خانه راحت باشم و كاري نكنم، در صورتي كه
جان و مال امت مسلمان ايران به سوي جبهه سرازير است. انسان در برخورد با
مصائب و مشكلات است كه لذّت ايمان و توجّه به خدا را درك ميكند و ا گر رفتن من
مصيبتي برايت باشد ميداني كه «الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا لله و انا اليه
راجعون». در تربيت ابراهيم و زهرا سعي خود را بنما؛ براي آنها دعا ميكنم و
اميدوارم افرادي مفيد براي اسلام و خط ولايت اهل بيت عصمت و طهارت و
ولايت فقيه باشند .بعد از من سعي كن با مشورت آقايان علماء در قم مثلاً آقاي
راستي يا آقاي كريمي، منطقيترين راه را براي خود انتخاب بنمايي كه انشاءالله اگر
بهشت نصيبم شد، يكديگر را در آنجا ملاقات كنيم.انشاءالله با صبر و استقامت خود
كه خدا بيشتر به تو دهد، اسوهاي درجامعه خود باشي.
برادران گراميم و خواهران محترمه
براي شما نيز آرزوي صبر و استقامت در پيگيري اهداف اسلامي دارم. انشاءالله
بتوانيد با كار و فعاليت، خود را بيش از پيش وقف راه خدا واسلام كنيد. جهاني كه
امروز پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرتهاست، تلاش و ايثار ميخواهد. در راه
حسين (ع) -سيدالشهداء -رفتن، حسيني شدن ميخواهد. انشاءالله در پيروي از
راه امام امت خميني كبير كه همان راه خدا و قرآن و اهل بيت (ع) است، موفّق
باشيد. ديدن برادران رزمنده در خط اول كه با آرامش مشغول نماز هستند و با
متانت، نيروهاي دشمن و تانكهاي او را ميبينند و با سلاح مختصر با آنان مقابله
ميكنند، ازتجلّيّات حسيني شدن اين امت است كه مرا به وجد آورده است. حقوق
شما را آنطور كه بايد رعايت ننمودهام كه انشاءالله مرا ببخشيد؛ من هم دعاگوي
شما هستم.خدمت كليه اقوام و فاميل و دوستان و آشنايان سلام عرض ميكنم و
براي آنان توفيق در خط اسلام و قرآن بودن را آرزومندم. قطعاً نتوانستهام حقوق شما
را به خوبي رعايت كنم. انشاءا… مرا ببخشيد.از همة شما التماس دعا دارم.🤲🏻
*والسلام علي عبادالله الصالحين.*
*پاسدار اسماعيل دقايقي🌷🕊️*
❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/LsW5fiYr7MrIlA3SEAzRsy
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
همسر شهید نواب صفوی :
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقتِ نداشتن داد میزنند!
وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند!
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
🌺خاطرات بسیارشیرین،زیبا وجذاب برادر آقای علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی🌺
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( دوم)
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
قسمت دوم:
اوایل جنگ، به علت عدم درک عمیق "برخی از خانواده ها" مبنی بر اهمیت حضور در جبهه ها، معمولاً این خانواده¬ها، با رفتن فرزندانشان به جبهه، بالاخص فرزندی که دارای سن کم و زیر 18 سال باشد، مخالفت می¬کردند. البته سن قانونی برای ثبت¬نام هم 18 سال بود و کمتر اتفاق می¬ا¬فتاد زیر 18 سال را به جبهه¬ها اعزام کنند. من هم 16 سال داشتم، لذا تصمیم گرفتم شناسنامه ام را دست کاری کرده و سن خود را دو سالی بالا ببرم تا مسؤولین اعزام به جبهه، مانع از نام نویسی من نشوند. من که تقریباً در بسیج شناخته شده بودم، قبل از دستکاری شناسنامه¬ام، در محل ثبت نام حاضر شدم و درخواست کردم اسم من را هم جهت اعزام به جبهه بنویسند. متصدی ثبت¬نام به من گفت: برادر برای چی می¬خواهی به جبهه بروی؟ گفتم: چون فرمان رهبرم امام خمینی(ره) است. او گفت: امام فرموده جوانان بروند جبهه ها را پر کنند؛ خوب تو چند سال داری؟ گفتم: ۱۶ سال گفت: از پدر و مادرت اجازه گرفتی¬ای؟ گفتم: بله گفت: رضایت¬نامه هم داری؟ گفتم: بله داخل کوله پشتی ام است. شما اسم من را بنویس، الان می¬روم از توی کوله پشتی ام برایت می¬آورم. خلاصه اسم من را نوشت ولی فراموش کرد از من رضایت نامه بگیرد.
حدود صد نفری در ورزشگاه تختی(غریوی سابق) جمع بودند. خانواده ها هم برای بدرقه رزمندگان اسلام آمده بودند. من که برای اعزام عجله داشتم، پیش خودم می گفتم: "خدا کنه زود اعزام بشویم چون امکان داره خانواده ام بیایند و مانع اعزام من به جبهه شوند." در این افکار بودم که مسؤول ثبت نام من را صدا کرد، گفت: برادر بیا؛ من هم خودم را سریع پیش مسؤول ثبت نام رساندم گفتم: بفرمائید برادر، ایشان یک لیست اسامی به من نشان داد و گفت: این لیست ۱۰۰نفره اعزام به جبهه است. این لیست تحویل شما و از اینجا به بعد شما مسؤول این گروهان ۱۰۰ نفره هستید، نیم ساعت دیگر حضور و غیاب می¬کنی و همگی با این مینی بوس¬ها می¬روید راه آهن تا من بیایم. می-خواستم بگویم برادر تابحال من مسؤول گروهان نبوده¬ام. بعد با خود فکر کردم اگر بگویم احتمال دارد اسمم را خط بزند، لذا ساکت ماندم.
با صدای بلند اعلام کردم همه برادران بیایند اینجا به خط شوند. گروهان که آماده شد حضور و غیاب کردم، رفتیم سوار مینی بوس¬ها شدیم و رفتیم راه آهن. مسؤول ثبت نام آمد برگه ای به من داد و گفت: به این برگه می¬گویند امریه، یعنی بلیط قطار، این هم لیست ۱۰۰نفر که به پیوستش هست. یک ربع دیگر سوار قطار می¬شوید، این قطار شما را به اندیمشک می¬برد. بقیه مسؤولیت هم با خودت است. گفتم: باشد و قبول کردم. بعد مأمور قطار باصدای بلند گفت: همه سوار شوند. من به گروهان اعلام کردم بستون یک، از کوپه یک تا هشت برای گروهان ماست بروید و منظم سوار شوید.
هر کوپه ظرفیت 6 نفر داشت، در زمان جنگ به علت تعداد زیاد رزمندگان اعزامی، در هر کوپه باید۸نفر سوار می¬شدند، گاها۱۲نفر هم سوار می¬شدند. خیلی ها هم جا نداشتند در راهرو قطار می ایستادند تا به مقصد برسند. به هرحال قطار به سمت مقصد حرکت کرد. این سفر و مأموریتی بود که من بعنوان مسؤول گروهان ۱۰۰نفره باید ایفای نقش کرده و مسؤولیتم را بی نقص به اتمام می-رساندم. از زمان حرکت قطار تا مقصد، هرکدام از بچه ها پیش من می آمدند و خواسته ای داشتند و باید پاسخ¬گوی خواسته های آن¬ها می بودم. داخل قطار به کم و کیف جنگ فکر می¬کردیم، هیچ-کدام از ما جنگ ندیده بودیم. هر کدام از ما در افکارش، جنگ را طبق ذهنیت خود تجزیه و تحلیل می¬کرد.
از مناطق جنگی خبرهای بدی به گوش می رسید، از بمباران و گلوله باران شهرها گرفته تا سقوط شهرها یکی پس از دیگری و هر خبری که می رسید توی روحیه نفرات اثر خیلی بدی می¬گذاشت. در همین فکرها بودیم، متوجه شدم قطار ایستاد و مأمور قطار بلند داد می¬¬زد نماز نماز، همه برای نماز پیاده شدیم. در ایستگاهی قطار توقف کرده بود، هوای صبح کمی خنک بود، وضو گرفتیم و نماز صبح را خواندیم و سریع سوار قطار شدیم. موقعی که قطار حرکت کرد، هوا داشت روشن می¬شد.
بعضی ها مجدد خوابیدند و تعدادی هم بیدار بودیم. صدای قطار در میان تونل¬ها وکوه¬ها می پیچید. هیج صدایی غیر از صدای قطار به گوش نمی رسید. مأمور قطار که در راهرو راه می¬رفت با صدای بلند گفت: همه، وسایل خودشان را بردارند نزدیک شهر اندیمشک هستیم باید سریع پیاده شوید. چون امکان بمباران ایستگاه توسط هواپیماهای عراقی¬ها وجود دارد. همین حرف¬ها روحیه بچه ها را تضعیف می¬کرد. از پنجره قطار شهر اندیمشک را می دیدم وقتی وارد ایستگاه اندیمشک شدیم، یک قطار باری دیدیم که داخلش مهمات بوده و بمباران شده بود. قطار به شکل یک آهن پاره در آمده بود. مأمور قطار با صدای بلند می¬گفت: پیاده شوید، زودتر پیاده شوید، لذا سریع پیاده شدیم.
شهر اندیمشک مثل یک شهر جنگ زده بود. مردم در حال فرار از شهر بودند. کسی جواب¬گوی کسی نبود. گلوله های توپ بود که بر سر شهر
اصابت می کرد، گرد و غبار و دود به هوا برمی¬خواست. سوت هرگلوله ای می آمد مردم داخل جوی و پناهگاه دراز می کشیدند. در این اوضاع من باید مینی بوس می¬گرفتم تا خودمان را به شهر اهواز برسانیم. از هر کس که سؤال می¬کردم چطوری به شهر اهواز برویم؟ می گفتند: مگر شما دیوانه شدید ما داریم فرار می¬کنیم آن¬وقت شما می¬خواهید بروید اهواز !!!
یک نفر گفت: باید با مینی بوس بروید. سراغ چند راننده مینی بوس رفتم تا این¬که دو تا راننده حاضر شدند ما را به اهواز ببرند. من به بچه¬ها گفتم: همه سوار این مینی بوس¬ها شوید تا برویم اهواز، همه را سوار کردم. راه افتادیم به سمت اهواز، در مسیر حرکت¬مان گلوله های توپ در اطراف ما به زمین می¬خورد و صدای انفجارش خیلی وحشتناک بود. بعد از چند ساعت به اهواز رسیدیم. اول شهر، ایست و بازرسی توسط سپاه ایجاد شده بود. ماشین¬ها کنار ایستادند تا تعیین تکلیف بشویم.
🌺🍃🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔💔💔💔💔😭😭😭😭😭😭 شهید جهاد مغنیه رعنا زیبا چیزی کم نداشت 💔😭 چی باعث شد که پرواز کرد 💔😭 چه پرواز زیبایی 😭💔
امروز هفتمین سالگرد شهادت شهید جهاد مغنیه
آقازاده لبنانی و همراهانشون هستش برای شادی
روح همه شهدای قنیطره صلواتی بفرستید🌺
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
🍀 شهید اسماعیل دقایقی (۱۳۶۵-۱۳۳۳ ش) از جوانان مبارز و فعال پیش از انقلاب اسلامی بود. وی در بیست و هشتم دیماه ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر بمباران هوایی رژیم بعثی عراق به شهادت رسید.
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
شهید اسماعیل دقایقی در روز بیست و هشتم دیماه ۱۳۶۵، چند ساعت پس از خداحافظی از همسر و فرزندانش، هنگامی که همراه یکی از برادران برای سرکشی و شناسایی عازم محور عملیاتی کربلای ۵ شده بود، در شلمچه بر اثر بمباران هوایی عراق به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش بهبهان قرار دارد
بخشی از وصیتنامه شهید
...برادران و خواهران محترم: برای شما آرزوی صبر و استقامت در پیگیری اهداف اسلامی دارم. انشاء الله که بتوانید با کار و فعالیت خود را بیش از پیش وقف راه خدا و اسلام کنید. پیش بردن اسلام در جهان، جهانی که پر از فسق و فجور و خیانت ابر قدرتها است، تلاش و ایثار می خواهد در راه حسین، سید الشهداء (ع) رفتن، حسینی شدن را می خواهد. انشاء الله در پیروی از راه امام امت خمینی عزیز که همان راه خدا و قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت است موفق باشید
@shahid_rahman_medadian
1400/10/28
#شهید_اسماعیل_دقایقی🌷
#شهید_اسماعیل_دقایقی_دفاع_مقدس
#شهید_دقایقی #شهدا_دفاع_مقدس #شهدای_ناجا
#شهدای_صابرین #شهدای_گمنام #شهدای_غواص #شهدا_شرمنده_ایم #شهیدان_زنده_اند #شهدای_گمنام #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_رحمان_مدادیان #شهیدصدرزاده #شهید_ابراهیم_هادی #امام_زمان_عج #جمکران #سشنبه_های_مهدوی #مهدویت #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_بیضائی #بهبهان #بهخودمونبیایم #حجاب #محجبه #چادر #امام_رضایی_ها #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #شهادت
https://www.instagram.com/shahid_rahman_medadian/p/CY31YgRq6wB/?utm_medium=share_sheet