هدایت شده از کانال تالیان حق
Doaye Sahar - Ostad Salehi [Www.FarsiMode.Com].01.mp3
3.61M
هدایت شده از کانال تالیان حق
4_6030393224730773858.mp3
1.12M
#اذان_صبح_به_افق_تهران
موذن نوجوان
امیر معصومی
#سحر_خیزان
#دعای_هر_روز_رمضان _ روز دهم
خدای من...
- مرا در اين روز از آنان كه بر تو توكل كنند
- و نزد تو فوز و سعادت يابند قرار ده
- و مرا از آنان كه مقربان درگاه تو باشند قرار ده
به حق احسانت
" اى منتهاى آرزوى طالبان " 💫
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🍃🖤🍃
💠رسول مکرم اسلام نیزبه فضائل حضرت خدیجه کبری (سلاماللهعلیها) اشاره داشته و به داشتن چنین همسری افتخار میکرده و با عظمت از ایشان یاد میکردند چنانچه فرمودند:
🖤«خدیجه و کجاست مانند خدیجه! مرا تصدیق کرد هنگامی که مردم مرا تکذیب کردند. و بر دین خدا یاری ام کرد و با همه مال خود کمکم نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را به قصری از زمرد که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست بشارت دهم.»
📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۳۱.
#وفات_حضرت_خدیجه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مداحی آنلاین - ام الزهرا نیمه جون بانوی من - مهدی رسولی.mp3
4.56M
🔳 #وفات_حضرت_خدیجه(سلام اݪݪہ علیها)
🌴ام الزهرا نیمه جون بانوی من
🌴یاور من مهربان بانوی من
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_چهارم
#فصل_یازدهم
معصومه را زمین گذاشتم و دوباره بغلش کردم، دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید.
تمام آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش.
توی مینی بوس که نشستیم، نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود، اما خدیجه بی قراری می کرد.
حوصله اش سر رفته بود. هر کاری می کردیم، نمی توانستیم آرامَش کنیم.
چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند. آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست.
همین طور که معصومه را شیر می دادم، از خستگی خوابم برد.
فامیل و دوست و آشنا که خبردار شدند به روستا رفته ایم، برای احوال پرسی و عیادت صمد به خانه حاج آقایم می آمدند.
اولین باری بود که توی قایش بودم و نگران رفتن صمد نبودم. صمد یک جا خوابیده بود و دیگر این طرف و آن طرف نمی رفت.
هر روز پانسمانش را عوض می کردم. داروهایش را سر ساعت می دادم. کار برعکس شده بود.
حالا من دوست داشتم به این خانه و آن خانه بروم، به دوست و آشنا سر بزنم؛
اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم! کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت.»
بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
*مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا*
*ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید*
⤵️⤵️⤵️⤵️
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_پنجم
#فصل_یازدهم
خدیجه با شیرین زبانی؛ خودش را توی دل همه جا کرده بود.
حاج آقایم هلاک بچه ها بود. اغلب آن ها را برمی داشت و با خودش می برد این طرف و آن طرف.
خدیجه از بغل شیرین جان تکان نمی خورد. نُقل زبانش «شینا، شینا» بود. شینا هم برای خدیجه جان نداشت.
همین شینا گفتن خدیجه باعث شد همه فامیل به شیرین جان بگویند شینا. حاج آقا مواظب بچه ها بود.
من هم اغلب کنار صمد بودم. یک بار صمد گفت: «خیلی وقت بود دلم می خواست این طور بنشینم کنارت و برایت حرف بزنم. قدم! کاشکی این روزها تمام نشود.»
من از خداخواسته ام شد و زود گفتم: «صمد! بیا قید شهر و کار را بزن، دوباره برگردیم قایش.»
بدون اینکه فکر کند، گفت: «نه... نه... اصلاً حرفش را هم نزن. من سرباز امامم. قول داده ام سرباز امام بمانم.
امروز کشور به من احتیاج دارد. به جای این حرف ها، دعا کن هر چه زودتر حالم خوب بشود و بروم سر کارم. نمی دانی این روزها چقدر زجر می کشم.
من نباید توی رختخواب بخوابم. باید بروم به این مملکت خدمت کنم.»
دکتر به صمد دو ماه استراحت داده بود.
اما سر ده روز برگشتیم همدان. تا به خانه رسیدیم، گفت: «من رفتم.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
*مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا*
*ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید*
#وفات_حضرت_خدیجه #حضرت_خدیجه #انتخابات
⤵️⤵️⤵️⤵️
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
.[#خدای _خوب_ابراهیم].
🍃 بـہ همراه دوستش با موتور مشغول حرکت بودند،
🏍 موتور سوار دیگری یکباره جلوی آن ها پیچید.
با این که مقصر بود اما باتندی با ابراهیم صحبت کرد.
ابراهیم بدن ورزیده ای داشت.💪
می توانست دعوا راه بیندازد.
ولی با لبخند به او سلام کرد وخسته نباشید گفت.😊
راننده تعجب کرد ورفت.
🌹ابراهیم خیلی ساده به دوست خود یک درس قرآنی داد👌
↩️ وعِباد الرَحمن الذین یَمشون عَلی الأرض هونا وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما
🔶 بندگان خداوند رحمان،کسانی هستند ڪہ آرام وبی تڪبر
بر زمین راه می روندوهنگامی که جاهلان آن هارا مخاطب سازند بہ آن ها سلام می گویند
(وبا بزرگواری می گذرند)
💠 سـوره مبارڪہ فرقان
آیہ ۶۳
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹 امـام باقر علیہ السلام فرمودند:
عبادتی در روز جمعہ نزد مـن از صلوات محبوب تـر نیست👌🏻✅
https://instagram.com/stories/abalfazleeaam/2558145908554756137?utm_source=ig_story_item_share&igshid=1q625ul0spx9q
هدایت شده از کانال تالیان حق
خب دیگه کم کم باید حال وهوای دلمون را ببریم سمت لحظه های نابی که شاید این لحطه ها درزندگی هامون کمتر تکرتر می شه
زیبایی این ماه درلحظه های سحر و دم افطار هستش که خوشحالی از روزی که اونچه خدا خواسته (نه خودت)عمل کردی
#درد_و_دل_با_خدا تو را و دلت را معطر می کنه به عطر خوش ربنا و تو راذبه حال خوش وعنوی می رسونه
گوش کن🌸🌸🌸
هدایت شده از کانال تالیان حق
4_5875298450978899847.mp3
4.64M
#درد_و_دل_با_خداا ۱۰
یا مَنْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِه
ای آنکه هر چه رفتن است و
هرچه نرفتن ...
از توست.... و دیگر هیچ
🖤💙🌴💎🌴💙🖤
#بوی_بهشت ۱۰
هدایت شده از کانال تالیان حق
دل دریایِ غمِ.mp3
7.9M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تواشیح خوانی بسیار زیبا
#اسماء_الحسنی
#بوی_بهشت