فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳 بالاترین امــر به معروف ، امــر به ولایت علی بن ابیطالب است 🌳
🔵 محتوای جمله ی بالا از پیامبر آخرالزمان است که در خطبه ی غدیر فرمودند 🔵
⤴️ در کلیپ بالا ، چقدر این جوان شیعه و باهوش ــ زیـبا و دقیـق ــ سـالمندان سـنی را امر به معروف می کند بدون اهانت و ایجاد تفرقه
🌷🌷🌷رعایت آداب وحدت به معنی ترک امر به معروف نیست
🌷🌷🌷بلکه به معنی انجام زیبای امر به معروف است
😇 سـلام بر تـمام سـادات خـوب
🌷🌸🌷احسنت بر شیعیان حضرت علی {علیه السلام} که از این فاسقین ( که بسیار مایل هستند فسق های خود را علنی کنند و در بین خانواده های مسلمان ، افکارخراب خود را ترویج کنند و دیگران را از دیــن زده می کنند ) شکایت کردند
✅ فقط عزیزان متدین ! مُـحـکم و مـصـمـم پای این شکایت های خود بایستید و به ضجه های مجازی 🙀☠🙀 ملعبه ها و مطرب ها و چند کانال ضد انقلاب و مرتد ، اهمیت ندهید
✊✊✊ و از تمام آمران به معروف و تمام طرفداران حیا در نقاط دیگر ایران نیز می خواهیم که موج تماس راه بیاندازند و از صداوسیما و نهادهای قضائی و امنیتی شهرهای خود بخواهند که علنا حامی این شکایت باشند
تا إن شاء اللّه این فاسق ها مجبور شوند افــکارخــراب خود را فقط در 💀💀💀کاسه ی جمجمه ی خود نگه دارند و سایر مسلمانان این مملکت را به فسق و معصیت دعوت نکنند !
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
پیج شهید مصطفی صدرزاده
امروز تبادل داره حتما شرکت کنید و حمایت کنید
⤵️⤵️⤵️
https://instagram.com/stories/shahid__mostafa_sadrzadeh1/2732692006646214375?utm_source=ig_story_item_share&utm_medium=share_sheet
#نور_در_کلام_نور
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سرزنش اصحاب
حضرت فاطمه سلام الله علیها آن زمان که برای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علی علیه السلام گروهی به درِ خانه اش هجوم آوردند فرمودند:
گویا شما نمی دانید در روز غدیر خم چه گفت. به خدا سوگند، در آن روز، ولایت را برای او استوار داشت تا امید شما را از آن بِبُرد؛ امّا شما رشته های میان خودتان و پیامبرتان را گسستید. خداوند، حسابرس میان ما و شما در دنیا و آخرت است.
📚الاحتجاج : ج ۱ ص ۲۰۲ ح ۳۷
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
پیج پشتیبان شهید مصطفی صدرزاده
دوستان تمام لایو های حرم امام رضا علیه السلام تو این پیج انجام میشه
فالو کنید و حمایت کنید
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2?utm_medium=copy_link
#خاطره
✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س). بود همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س). چه رفتاری داریم...
اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید درواقع برخورد جدی میکردن. و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س).مراقب میهمانانش هست شما نگران نباشید.... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم.
🏴شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد
📙مالک زمان. خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و مالک اشتر
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لفظ خوش شهادت
✍سخنان حاج قاسم سلیمانی درباره شهید خوش لفظ
🌷انتشار بهمناسبت سالروز شهادت شهید خوشلفظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ 🍂 ›
🎥 پاسخ شنیدنی رهبر معظم انقلاب به سخن جانباز شهید علی خوش لفظ
🌱 آقا یه چی بگید ما آروم بشیم ...
● بمناسبت سالگردشهادت سردار شهید #علی_خوش_لفظ ...
🌹شادی ارواح طیبه شهداء #صلوات
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #هجدهم کنار ه
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #نوزدهم
نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر داد، اول اسم همه را #محمد بگذاریم.
گفتم
_بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟
جوابم را نداد.
چند سال بعد که #هدی را باردار شدم هم می دانست فرزندمان #دختر است.
مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این #دلتنگیم برای ایوب کم نمی کرد.
روزها با گریه می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود.
تلفن می زد
همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت.
_"سلام ایوب"
ذوق کرد. گفت:
_ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند"
زدم زیر گریه
_ "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز.
حرفی نزدم.
صدای گریه ام را می شنید.
_ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را می کنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟
با گریه گفتم:
_ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران
خیلی از هم دوریم ایوب.
_ نه شهلا، مگر همان ماهی که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید، اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است.
اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب هر دو به #ماه نگاه کنیم. خب؟
تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم.
شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه...
حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد.
زمین برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم...
و برسم به ایوبم به مَردم...
.
نامه اش از انگلیس رسید.
_"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد.#همسر عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای #درمان هستم. خیلی #نگران_حالت هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان می ترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود."
بعد از دو ماه ایوب برگشت.
از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد.
می گفت:
_"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم"
با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی
_ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟
چشم هایم را ریز کردم.
+ چشمم روشن!! کدام خانم ها؟
_ خانم های اینجا و آنجا که بودم.
خنده ام گرفت.
+ نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند.
_ خب، تو چرا نمی کنی؟
+ چون خرج داره حاج آقا.
فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم.
خیلی خوشش آمد
گفت:
_ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..."
آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم.
چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود #جبهه
+ کجا ب سلامتی؟
_ میروم منطقه...
+ بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.
_ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم.
از همان #روزاول میدانستم به کسی #دل_میبندم که به چیز #باارزش_تری دل بسته است.
و اگر #راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید #مانعش بشوم.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیستم
موقع به دنیا آمدن #محمدحسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستانمحمد حسین که به دنیا آمد...
#پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.
دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،..
برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.
#خرج عمل قلب خیلی زیاد بود.
آنقدر که اگر #همه_زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم.
اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، #بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت:
" وقتی میخواستم #جبهه بروم، امضا #ندادم. برای #نمازجمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان #تعهد نداده بودیم که #مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم."
فرم را نگاه کردم،..
از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.
#خانه و #زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، #من و #محمدحسین هم همراهش رفتیم.
توی #فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:
_"این ها خواهر برادرند"
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.
ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود.
برایش فرقی نمی کرد #ایران باشیم یا #کشورغریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت:
_"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن."
لبخند زد
- من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی
روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم...
با همسفرهایمان #یک_اتاق را گرفتیم و بینش یک #پرده زدیم.
فردایش توی #یک_ساختمان #دواتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.
همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.
ایوب آمد.نزدیک من و گفت:
_ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟
ایوب #محمدحسین را #بهانه کرد و پیش خودمان ماند.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
❤️🍃
ما در روزگاری به سر میبریم که
بیشترِ مـــــــــــــــردمِ آن،
بی وفایی را زیرکی می دانند..!
#نهج البلاغه خطبه ٤١
#تــلنگرانہ💓✨
استادپناھیانمیگفت:↯
افسردگےناشۍازگناھ
یڪیازدستاویزهاےخدا؎مہربون
براےبرگردوندنِ..
بندھهابہسمتخودشہ !💔
هدایت شده از دری به سوی یاران عاشق
مابچه های مادر پهلوشکسته ایم....
ما از الست طایفه سینه خسته ایم......
●—●●—●
ما در #جبهه ها وقتی هیچ
پناهی نداشتیم به دامن
« #حضرت_زهرا س»
پناه میبردیم و هیچ ملجأیی
جز #صدیقه_کبری
نداشتیم .....
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
#راهیان_نور
#خادم_الشهدا
#منا_اهل_البیت
#خادم_مثل_قاسم
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
#امام_زمان
✾✾
✨دری به سوی یاران عاشق 🌙
#شهید_علی_محمد_کهکشانی❤️
#کاشان😎 #رفیق_شهید🌹
#صلوات_بر_امام_زمان_عج©®
💚✨
╔━━━━๑ღ✨🕊ღ๑━━━━╗
https://eitaa.com/daribesoyeyaranashegh
╚━━━━๑ღ✨🕊ღ๑━━━━╝
💙✨
#سلامبرابراهیم🍃
در تاریکی شب با ابراهیم قدم میزدیم پرسیدم:آرزوی شما شهادته،درسته؟
خندیدو گفت:شهادت ذره ای از آرزوی من است من میخواهم چیزی از من نماند.
مثل ارباب بی کفن،حسین(ع)قطعه قطعه شوم اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد دلم میخواهد گمنام بمانم چون مادر سادات قبر ندارد نمیخواهم مزار داشته باشم.
خوشبحالت که به آرزویت رسیدی و گمنام شدی🕊
شهید ابراهیم هادی هر کاری انجام میداد فقط و فقط برای رضای خدا بود و دوست نداشت کسی از آن خبر داشته باشد.
مدتی بود که ابراهیم در مقر اندرزگو نمی خوابید و برای خواب به آشپز خانه میرفت.
بعد فهمیدم بچه های آشپزخانه همگی اهل نماز شب اند برای همین ابراهیم به آنجا میرفت چون اگر داخل مقر نماز میخواند همه خبر دار میشند.
آگاه باش عالم هستی ز بهر توست
غیر از خدا هر آنچه خواهی شکست توست
🌷هدیه به روح پاکش #صلوات
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه91
به نیت ظهور منجی عالم بشریت
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#ترجمه_صفحه91
- هر که پیامبر را اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده، و هر که پشت کند [بدان که] ما تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم
81 - و [در حضور تو] میگویند: فرمانبرداریم! ولی چون از نزد تو بیرون روند، جمعی از آنها شبانه، غیر از آنچه تو میگویی در سر میپرورند، و خداوند آنچه را شبانه در سر میپرورند مینویسد پس، از آنها روی بگردان و بر خدا توکل کن که پشتیبانی خدا کافی است
82 - آیا در قرآن تدبر نمیکنند! اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف فراوان مییافتند
83 - و چون به آنان خبری از امن یا ناامنی برسد آن را پخش میکنند، و حال آن که اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع میدادند قطعا کسانی از آنان که میتوانند آن را استنباط کنند [صدق و کذب] آن را میفهمیدند، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود مسلما جز شمار اندکی، همه از شیطان پیروی میکردید
84 - پس در راه خدا پیکار کن که جز بر نفس خویش مکلف نیستی، و مؤمنان را [به پیکار] برانگیز، شاید خدا گزند آنان را که کافر شدند از شما باز دارد، که قدرت خدا بیشتر و کیفرش سختتر است
85 - هر که شفاعتی نیکو کند، او را از آن بهرهای باشد و کسی را که شفاعتی بد کند وی را از آن سهمی باشد و مسلما خداوند بر هر چیزی مراقب و تواناست
86 - و زمانی که به شما درود گفته شد، شما به صورتی بهتر از آن یا همانند آن را پاسخ دهید همانا خداوند حسابرس همه چیز است
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سلام علیکم
خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️
@ghomnam133abbas
تمام تبادل ها ساعت 14 تا 15 ظهر میباشد
#تبادل #تب #شب_یلدا #یلدا