eitaa logo
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
499 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
🍃❣️←بِسمِ‌رَّبِ‌شُهَدٰا→❣️🍃 امروز #فضیلت زنده نگہ داشتݩ یاد #شهدا کمتر از شهادت نیسٺ . "مقام معظم رهبرے" مُدیرツ:‌🍃 @Hos3ein_79 تبادلツ:‌🍃 @gomnam2086
مشاهده در ایتا
دانلود
✨برقِ نگاهـت... قدرتِ گنـاه را از من گرفــته؛ من تا ابد به عهد خویش با چشمانت پایبندم...✋ 🌱وقتی نگاهت به من است! مگر میشود دست از پا خطا کرد؟ تو هم #شاهدی و هم #شهید..💔 #شهید_محمد_‌ابراهیم_همت #روزتون_مزین_به_‌نگاه‌شهید🌹 ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق عليه السلام: خودرأى، بر لغزشگاه هاى خطا ايستاده است المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ أعلام الدين، ص ۳۰۴ ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
#ڪلام_شهید دوستان عزیـز ... تنها راه رسیدن به سعادت ، ترڪ محرمات و انجام واجبات است راه قرب بہ خدا همین است و بس ، راه شهدا را ڪہ همان راه رسیدن بہ خدا است ادامه دهید. #شهید_جاویدالاثر_مصطفی_ردانی‌پور #فرمانده_قرارگاه_فتح_سپاه 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
✨ خواهرم🌱 اول حجابت را رعايت كن و بعد از اسلام و قرآن كه تو بالاتر از مقام من شهيد است.  شهیداحمدرحیمی حاجی ابادی✨🕊 ...┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
•• 🍹 •• •| اصالت و شرافت خانوادگے دختر و پسر، یڪے از اساسے ترین ملاڪ هاے ازدواج، به ویژه در جامعه اسلامے ماست. ڪلمه اصالت از اصل گرفته شده و اصل به معناے ریشه آمده است. یعنے دختر و پسر از خانواده هایے باشند ڪه داراے اصل و ریشه هستند... •| •| ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسدارِ آقا نمی‌ماند؛تاظهور راببیند...شهید می‌شود؛تا ظهور نزدیک شود. ..┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
😉🌼 ز ڪودڪ بودیــم در گــوشمــان نجــوا شــد .🤔 نومیــدی بزرگتــرین گنــاه اســت.😞 شرمنـــده اگــر هــر دفعــہ از رحمتتـــ نومــید شدم💔😔 •┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... (پارت ۴۶) 🌷🌷🌷 _ محمد
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 ..... (پارت ۴۷) 🌷🌷🌷 بقیه کارها خیلی سریع پیش رفت و انجام شد.. دور هم نشستیم و با بچه ها هر کدوم شوخی مختص به خودش داشت ... داشتم بهشون نگاه میکردم.. هر کدوم یه جور بودن یکی شوخ یکی جدی یکی خجالتی اما نمیدونم چرا اینجا همه مثل هم بودن یه ارامش داخل چهرشون بود که نمیفهمیدم... درسته خودمم در این فضا ارامش داشتم اما واقعا درکشون نمیکردم... سید کنارم نشسته بود متوجه نگاه های من به بچه ها شد... دستشو روی پام گذاشت و گفت : امیر جان میخوای با هم صحبت کنیم... ؟؟!! _ نمیدونم اقا سید... نگاهم به محمد افتاد که چشمهاشو به علامت تایید زد رو هم... بهش اعتماد کردم و گفتم.. باشه سید... با هم بلند شدیم و به گوشه حسینیه رفتیم... بچه ها که دیدن ما بلند شدیم.. اعتراض کردن که کجا و... اما سید خندید و گفت : دو کلمه حرف مردونه رو چه به بچه ها ..😄😄 صدای اعتراض تک تکشون لذت بخش بود... با خنده میگفتن عه سید... داشتیم اقا سید... با سید همراه شدم به گوشه حسینیه رفتیم و نشستیم... یکم معذب بودم یکم که نه خیلی چون سید متوجه شد... * اخوی چرا معذبی منم مثل تو نگاه به این یال و کوپال و سید سیدی که بچه ها به ریشمون میبندن نباش... _ نه این چه حرفیه اختیار دارین خب * امیر... نگاهمو اوردم بالا و گفتم : بله.. * من مثل دوستت.. نکنه من رو لایق دوستی نمیبینی... _ نه این چه حرفیه... من کجا شما کجا... * گفتم که مثل همیم پس راحت باش خب.. _ چشم.. * خب حالا بگو اون حرفی که تو نگاهته و تا زبونت میاد و برش می گردونی.... ... ... ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄