﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۱۷ آذر ۱۳۹۸
🌙 ۱۱ ربیعالثانی ۱۴۴۱
🌲 8 دسامبــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
⭕️تو خونه نشسته بودم که در زدن؛ انتظار ديدن هر كس رو داشتم غير از محمود! اون هم با سر پانسمان كرده. بی اختيار گریهم گرفت.
🔸گفتم: "تو با اين سر و وضع چطور اومدی؟ بايد بيمارستان میموندی و استراحت میکردی."
گفت: "دنيا جای استراحت نيست! بايد برم لشكر، كار زمين مونده زياد دارم."
پيدا بود برای رفتن عجله داره.
گفت: "اين چند روز خيلی به تو زحمت دادم، وظیفهم بود كه بيام تشكر كنم."
🔹محمود زير بار اعزام به خارج و معالجه نرفته بود. گفتم: "داداش! فكر میکنی كار درستی میکنی؟"
🔸گفت: "انسان در هر شرايطی بايد ببينه وظیفهش چيه."
گفتم: "تو اصلا به فكر خودت نيستی. تو با اين همه تركشی که توی سرت داری به خودت ظلم میکنی."
🔹گفت: "من بايد به وظیفهم عمل كنم." پرسيدم "خوب چرا نمیخوای بری خارج؟"
گفت: "اولا اعزام به خارج خرج روی دست دولت میذاره و من هيچ وقت حاضر نيستم برای جمهموری اسلامی خرج بتراشم. در ثانی گفتم كه، بايد ديد وظيفه چيه"
اون روز حال غريبی داشتم. نمیدونم چرا دلم نمیخواست ازش جدا بشم.
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
❌قابل توجه مسئولینی که جز هزینه تراشی برای جمهوری اسلامی کار دیگهای نمیکنن!
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🔰شهیدی که در قبر #اذان گفت
💠شهیدی که مزارش بارها توسط #رهبر زیارت شده است.
🌸پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در #عملیات_کربلای۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به #کرمان آورده بودند.
🌺خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
🌼مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه #کوثر مترنم است
🔹و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
🔸وقتی میخواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم.
✅مزار #شهید_عبدالمهدی_مغفوری در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان #کرمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و #شهادت بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند.
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🌷
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم ی آهنگ بانشاط که حسابی سرحالتون میاره 😍
چشمتون روشن و دلتون شاد👏👏👏👏❤️
#کلیپ
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
,کولهپشتیشروگرفتمتویدستم..
تابُغضِچشمامرودید
گفت:
قولدادیبیتابینکنی!
مَنهمقولمیدهم
زودبرگردم...
همیشهقولش #قولبود..
سهروزازرَفتنِشنگذشت
کهبرگشت
باپِلاڪیسوختِه...
#مذهبیهاعاشقترند♥️💍
#بهروایتهمسرشهیدمهدیطهماسبی
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
°•|🌿🌹
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب
#فرمانده
#گمنام
#ولادت : ۱۳۲۸/۱۰/۱
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۷
#محل_شهادت : آبادان
#نحوه_شهادت : اصابت گلوله توپ به سینه
🔴 #از_جاهلمآبی_و_لاتگری_تا_گمنامی
🔺قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نااهل و … همه دست به دست هم داد، انسانی بوجود آورد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و … زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا اینکه ....
#ادامه_مطلب_در 👇👇👇
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•|🌿🌹 #شهید_شاهرخ_ضرغام #حر_انقلاب #فرمانده #گمنام #ولادت : ۱۳۲۸/۱۰/۱ #محل_تولد : تهران #شهادت : ۱۳۵
🔻🔻🔻
💢 #زندگینامه
◽️از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد.
◽️شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد.
◽️در جوانی به سراغ کشتی رفت، سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی، همراهی تیم المپیک ایران و…
◽️اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد، انسانی بوجود آورد که کسی جلودارش نبود هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و …
◽️پدر نداشت، از کسی هم حساب نمیبرد. مادر پیرش هم کاری نمیتوانست بکند الا دعا! اشک میریخت و برای فرزندش دعا میکرد. "خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده". دیگران به او میخندیدند. اما او میدانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمیتوانست بکند الا دعا. همیشه میگفت: "خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!"
◽️زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت، تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد.
◽️بهمن ۵۷ بود، شب و روز میگفت: فقط امام، فقط خمینی (ره). وقتی در تلویزیون صحبتهای حضرت امام پخش میشد، با احترام مینشست، اشک میریخت و با دل و جان گوش میکرد.
میگفت: عظمت را اگر خدا بدهد، میشود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه میگفت: هرچه امام بگوید همان است، حرف امام برای او فصل الخطاب بود، برای همین روی سینهاش خالکوبی کرده بود که: "فدایت شوم خمینی".
◽️ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح میداد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسههای او را در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و… هنوز در خاطرهها باقی است.
🔺شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: "اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را میبوسم و از خداوند میخواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند".
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
◽️در همان روزهای اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد .
◽️شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت، پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.
◽️میگویند مفقودالاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشتهاش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... ( پارت ۱۱۹ ) 🌷🌷🌷 بلند شدم
بسم الله الرحمن الرحیم
🥀 #بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید.....
(پارت ۱۲۰)
🥀🥀🥀
جالب اینحاست که همه بچه ها بدون استثنا اسمشون نوشتن ..
دلم می خواست برم پس گفتم اسم منم بنویسن ...
مهران و علی هم اسمشون نوشتن ..
بعد از چند دقیقه که سر و صدای بچه ها که از سر شور و شوق بود خوابید ..
و همه به کار خودشون مشغول شدن .
رفتم و جریان از رضا پرسیدم که چی هست و چجوریه ..
رضا گفت ..
داداش من الان هر چی بگم کم گفتم فقط باید ببینی ...
بعد گفت ..
امیر کارت نباشه ولی من برای مهران برنامه دارم ..
خدا رو شکر که اوردیش و اسشو نوشت ..
خب حالا تو ام چه به همم وابسطه شدین
یه لحظه تحمل دوری همو ندارین ..؟!
نه خودت که میدونی یه جورایی مهران نیمه دوم منه باهم کامل میشیم ..
حالا نمیشه یه بار کامل نشین ..
مهران از اون طرف حرفهای ما رو شنید و اومد بین ما گفت ..
نه داداش نمیشه ...
اخه ما الان خیلی به هم وابسته شدیم دیگه ...
اخه محمدم نیست من میمونم بین شما ..
به خدا رحم کنید ...
من هنوز جوونم ..
از خداتم باشه . لا اقل یکم میخندونیمت مگر نه که با صد کیلو عسلم نمیشه خورد ...
اره راست میگه مهران ..
واقعا رضا .. هیچی
من برم فعلا کاری نداری ..
خب حرفتو کامل کن دیگه . !!
نه نیاز نیست .. برم کارهامو رو به راه کنم .. که با خیال راحت بیام ..
باشه پس فقط یادت نره ..
نری یدفعه زنگ بزنی که یادم رفت و نمیام و اینا ...
نه خیالت راحت
اگه بخوامم فراموش کنم شما نمیذارین یادم بره
پس فعلا یا علی
یا علی خدانگهدار ..
رو کردم به علی و مهران و گفتم شما نمیاین ... ؟!
علی گفت نه داداش هستیم فعلا ...
مهرانم که دیگه رضا رو دیده بود محال بود جدا بشه ..
از بقیه هم خداحافظی کردم و اومدم بیرون ..
ادامه _دارد
💫💫💫💫💫💫💫
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... (پارت ۱۲۰) 🥀🥀🥀 جالب اینحاست
قسـمت صدوبیستـمـ رمان تقدیـم نگاهتـون🌸🍃
•😻[ #عاشقانہ۰شهدا
『 آنگاھــ|🖐🏻
حَدیثـ📜⇓
« بِهِشٺ زیرِ پاےِ مادَراטּ اَسٺـ😍. »
ٺفسیر شُـد.🌙』
↫ڪھِـ↫ ٺُــ🧕🏼
↫ اَز خوטּِ اِسماعیلَٺـ😇
↫ در راھِ •🛣 دیݩـ گُذشَٺـے.
•✍🏻[ #مطهره_امینے
•👵🏻[ #مادران_شهدا
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄