#شهیدانه|💛|
تا وقتی که زمانِ ازدواجتون نرسیده؛
دنبالِ ارتباط ِکلامی
با جنسِ مخالف نرید ؛
چون آهسته آهسته خودتون رو ؛
به #نابودی میکشید... !
#ابراهیمهادی♥️
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#تلنگر_روزانه🔎
⚠️ای انسان؛ یادت باشد؛
اگر وارد دوزخ شدی🌋،از
" تلخـــی عذاب"
به خداشکایت نکن⛔️
این همان
" شــیرینی گناهی"
است که دردنیا ازآن
لذت میبردی..!!🍭
#بخاطر_خدا_گناه_نکنیم❌
#شرط_شهیدانه_زیستن🌹
#التماس_تفکر...
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
*⚘﷽⚘
#طنز_جبهه
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
#خنده_حلال
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مذهبی
رفیق شهید
🌹اللهم صل علی محمد و ال محمد و العجل فرجهم🌹
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
گاهے
اگر دعایت مستجاب نشد
برو گوشهای بنشین
یك دل سیر گریه كن و بگو:
اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ
خدایا...
ببخش آن گناهانم را كه دعایم را حبس كرده است 😔
#فرازی_از_دعای_کمیل
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... پارت ۱۴۵ 🥀🥀🥀
°•\ 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید ....
قسمت ۱۴۶
🥀🥀🥀
سفر با بچه ها خیلی برام شیرین بود این از همین ابتدای حرکت و اغاز میشد فهمید
همه رابطه خوبی با هم داشتند و صمیمیت غیر قابل وصفی بین همه ایجاد شده بود ..
بعد از چند ساعتی که در راه بودیم رسیدیم به روستایی که قرار بود اونجا باشیم ..
بعد از توقف اتوبوس و پایین شدن ازش ..
وسایل برداشتیم و شروع کردیم به بر پایی چادرها که قرار بود محل استراحتمون در این مدت باشه ..
چند تن از اهالی محل متوجه اومدن ما شده بودن و گهگداری موقع عبورشون به ما نگاه میکردن .
تا اینکه وقتی از برپایی چادر ها راحت شدیم و مشغول جابه جایی وسایلمون بودیم
چند تن از اهالی روستا اومدن و جویایی ماندن ما و علت برپا کردن چادر ها شدن که رضا جلو رفت و براشون توضیح داد و گفت که به زودی اقا سید و اقای دهقان که مسئول برپایی این اردو بودن میرسن و کاملا ماجرا رو توضیح میدن ..
بعد از توضیح رضا از ما استقبال کردن خوش امد گفتن و وسایل پذیرایی و شام برای ما فراهم کردن ..
واقعا مردمان خونگرم و مهمان نوازی بودن ..
نیمه های شب بود که با صدایی از خواب بیدار شدم ..
بلند شدم و از چادر امدم بیرون که دیدم اقا سید و اقای دهقان رسیدن ..
جلو رفتم ..
سلام اقا سید
سلام امیر جان چرا بیداری
نکنه خیلی سر و صدا کردیم بیدار شدی ؟
نه اقا سید من جام تغییر کرده یکم بگذره عادت می کنم ..
خب پس امیر جان برو بخواب که فردا کلی کار داریم .
چشم فقط شما شام خوردین یا چیری اماده کنم ..؟!
نه امیرجان صرف شده توی راه بودیم یه چیزی خوردیم شما برو بخواب
ما هم الان می خوابیم
برو تا بچه ها بیدار نشدن ..
ادامه دارد
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید .... قسمت ۱۴۶ 🥀🥀🥀 سفر ب
قسـمت صدوچهلوشیش رمان تقدیـم نگاهتـون🌸🍃
لحظه_ای_تفکر✨🌈
* سلام ..
_ اومدمچندڪلامےباهاٺحرف بزنم.
نمیدونمالانچیـاڪمدارے؟!
ڪجـاهاےزندگیٺگرهداره؟!
ناراحٺیٺچیاهسٺ؟!
نمیدونمچقدرٺلاشڪردےبرے #سمٺخدا..
نمیدونمچقدربرا #امامزمانٺ دلواپسے..
چقدردلٺهوایےمیشهـ برا اومدنش..
چندٺاحرفدارمبراٺ
ڪهـ اگهـ خوبدلبدے
شایدیهـ جاپیداڪنے
ڪهـ برےدردودلڪنے
غصهـ هاٺوڪمڪنے
دیگهـهےنگےمنڪهـ ٺنهـام
← هروقٺدلٺگرفٺازآدما،
دلٺٺنگشدبراےیهـ رفیقمهربون
ڪهـ بٺونےحرفاټوبهشبگے
بروسرمزار #شهدا...
اونجایهـ #دوسٺشهیدبراخودٺ انٺخابڪن،سرمزارشحرفاٺو بزن..
اگهـ نمیٺونےبرے،بگرددنبال شهیدےڪهـ#نگاهشٺورونگهـ میداره...
باهاش #رفیقشو
حرفاٺوبهشبزن..
اصلارودربایسٺےنڪنیااا
همهروبگــــو
بےٺعارف..
اینرفیقبابقیهـ رفقاٺفرق دارهااا
حٺےاگهـ غصهـ هاٺسر اشٺباهاٺخودٺبود..
نمازٺقضاشد،
غیبٺشنیدے،
نگاهٺبهـ خطارفٺ
بروبهشبگو
ڪهـ دلٺشڪسٺهـ ازگناهـ،
بگوغمدارےبرادورےاز #خدا،
بگودسٺٺوبگیرهـ..
بهشبگو..
منیهـ رفیقشهیددارم
اونم #ٺویے؛هواموداشٺهـ باش
ٺویےڪهـ زنده اے
ٺویےڪهـ دنیاروچشیدےو دردامومیفهمے..
آخاگهـ ڪهـ دلٺبشڪنهـ...
خودشخریداردلٺهـ
حٺماامٺحانشڪن
#شهدازندهاند..*
─┅─┅─═ঊঈ🇮🇷️ঊঈ═─
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa