eitaa logo
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
499 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
🍃❣️←بِسمِ‌رَّبِ‌شُهَدٰا→❣️🍃 امروز #فضیلت زنده نگہ داشتݩ یاد #شهدا کمتر از شهادت نیسٺ . "مقام معظم رهبرے" مُدیرツ:‌🍃 @Hos3ein_79 تبادلツ:‌🍃 @gomnam2086
مشاهده در ایتا
دانلود
• ┈┈┈••✾•◇🌺◇•✾••┈┈┈┈• با همه گرم می گرفت و زود صمیمی می شد. جای خودش رو توی دل بچه رزمنده ها باز کرده بود. وقتی نبود جای خالیش زیاد حس می شد. انگار بچه ها گم کرده ای داشتن و بی تاب اومدنش بودند خبر که می دادند آقا مهدی برگشته دیگه کسی نمیموند همه بدو میرفتند سمتش. میدویدند سمتش تاروی دست بلندش کنند. از اونجا به بعد دیگه اختیارش دست خودش نبود گیر افتاده بود دست بچه ها. مدام شعار می دادند ( فرمانده آزاده ...) بلاخره یه جوری خودش رو از چنگ و بال نیروها در می آورد. می نشست گوشه ای، دور از چشم بقیه. با خودش زمزمه می کرد و اشک می ریخت. خودش رو سرزنش می کرد و به نفسش تشر میزد که(مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینا اینقدر خاطرت رو میخوان. نه! اشتباه نکن! تو هیچی نیستی تو خاک پای این بسیجی هایی.) همینطور می گفت و اشک می ریخت. 🌷 از شهدا الگو بگیریم 🌷 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
• ┈┈┈••✾•◇🌺◇•✾••┈┈┈┈• با همه گرم می گرفت و زود صمیمی می شد. جای خودش رو توی دل بچه رزمنده ها باز کرده بود. وقتی نبود جای خالیش زیاد حس می شد. انگار بچه ها گم کرده ای داشتن و بی تاب اومدنش بودند خبر که می دادند آقا مهدی برگشته دیگه کسی نمیموند همه بدو میرفتند سمتش. میدویدند سمتش تاروی دست بلندش کنند. از اونجا به بعد دیگه اختیارش دست خودش نبود گیر افتاده بود دست بچه ها. مدام شعار می دادند ( فرمانده آزاده ...) بلاخره یه جوری خودش رو از چنگ و بال نیروها در می آورد. می نشست گوشه ای، دور از چشم بقیه. با خودش زمزمه می کرد و اشک می ریخت. خودش رو سرزنش می کرد و به نفسش تشر میزد که(مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینا اینقدر خاطرت رو میخوان. نه! اشتباه نکن! تو هیچی نیستی تو خاک پای این بسیجی هایی.) همینطور می گفت و اشک می ریخت. 🌷 از شهدا الگو بگیریم 🌷 https://eitaa.com/rah_shohadaaa