❤ #عاشقانه_شهدا
بعد از شنیدن خبر شهادتش❣...
غسل كردم و...
لباس سفید و روسری سفیدی كه...
واسه استقبال صادقم خریده بودم،سرم کردم...
هر شهیدی كه قرار باشه از سوریه بیارنش...
حداقل سه روز طول میکشه...
ولی صادق چهارم اردیبهشت شهید 🕊شد و...
پنجم اردیبهشت آوردنش تبریز و...
ششم اردیبهشت هم...
پیكرش از دید ما پنهون شد و رفت زیر خاک...😢
تا لحظه موعود برسه...
دل تو دلم نبود...😣
دلم میخواست زود برسم فرودگاه...
اون لحظه یاد حرف صادقم افتادم كه گفت...
جمعه میای استقبالم...مطمئن باش...😔
از مسئولین خواهش كردیم كه پیكر نفسمو بیارن خونه...
ولی چون ازدحام جمعیت زیاد بود...
بردنش گلزار شهدا و۱۰ شب آوردنش خونه...
خواستیم كه در تابوتو باز کنن...😢
باز كردن ولی درشو طوری نگه داشتن كه نبینم...
اعتراض كردم...😠
گفتن...
میخوایم صورتشو باز كنیم...
ولی متوجه شدم كه دارن با پنبه چهره شو میپوشونن...🤭
صادقم كاملاً آماده م كرده بود...
تا حدی كه حتی...😣
منتظر یه مشت خاكستر تو تابوتش بودم...
باز كردن ولی...
اجازه ندادن زیاد ببینیمش...
گفتن...
باید زود ببریمش سردخونه و بردنش...
تحمل نداشتم ...
اصرار كردم که بذارن برم اونجا ببینمش...
رو تخت سردخونه...
یه جوری بود كه راحت بغلش كردم و...❤
صورتشو دیدم...
صادق كه میرفت مأموریت...
من مژههاشو میشمردم و میگفتم...
"مراقب باش یكیش هم كم نشه و...
صادقم میخندید...😌
ولی تو سردخونه...
دیدم كه یه تركش ریز پلكشو بوسیده بود و...😞
چند تایی از مژههاش با پوست افتاده بود و...
جای گردی تركش خالی بود...😔
همسرم...💕
جنوب منطقه حلب...
با اصابت بیشترین تعداد تركش به پشت سرش...😢
همزمان با شهادت بیبی دو عالم...
به آرزوش رسیده بود...💔
(همسر شهید صادق عدالت اکبری)
#شادی_روحشون_صلوات
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa