✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
💠 #قسمت_۲
مراسم تمام شده بود و به همراه پدر و مادرم راهی منزل شدیم. مفاتیح خودم و مفاتیح سنگین سلما در دستم بود و چادرم را شلخته روی سرم نگه داشته بودم.😒 داخل کوچه که پیچیدیم جمعیت اندکی را جلوی منزل پدر سلما دیدیم. صالح با لباس نظامی و کوله ی بزرگی که به دست داشت بی شباهت به رزمنده های فیلم های زمان جنگ نبود.😳
"این هنوز سربازی نرفته؟ پس چیکار کرده تا حالا؟"😒
هنوز حرف ذهنم تمام نشده بود که صالح به سمت ما آمد و با پدرم روبوسی کرد و پدر، گرم او را به آغوشش فشرد. متعجب به آنها خیره بودم که مادر هم با بغض با او صحبت کرد و در آخر گفت:
ــ مهدیه خانوم خدانگهدار. ان شاء الله که حلال کنید.✋
کوله را برداشت و با بغض شکسته ی سلما بدرقه شد و رفت... جمعیت اندک، صلواتی فرستادند و متفرق شدند. سلما به درب حیاط تکیه داد و قرآن را از سینی برداشت و سینی به دستش آویزان شد.😞 قرآن را به سینه گذاشت و بی صدا اشک ریخت. این بی تابی برایم غیر منطقی بود. به سمتش رفتم و تنها کافی بود او را صدا بزنم که بغضش بترکد و در آغوشم جای بگیرد. او را با خودم به داخل منزلشان بردم. پدرش هم همراه صالح رفته بود و سلما تنها مانده بود. مادرش چند سال پیش فوت شده بود و حالا می فهمیدم با این بغض و خانه ی خالی و سکوت سنگین، تحمل تنهایی برایش سخت بود.😖
ــ الهی قربونت برم سلما چرا اینجوری می کنی؟ آروم باش...
هق هق اش بیشتر شد و با من همراه شد.
ــ چقدر لوسی خب بر می گرده...😒
در سکوت فقط هق می زد.
سعی کردم سکوت کنم که آرام شود.
ــ خب... حالا بگو ببینم این لوس بازی چیه؟😏
ــ اگه بدونی صالح کجا رفته بهم حق میدی😢
و با گوشه ی روسری اش اشکش را پاک کرد و آهی کشید.
ــ ای بابا... انگار فقط داداش تو رفته سربازی😂
ــ کاش سربازی می رفت...😔
ــ کجا رفته خب؟!😕
ــ سوریه...😭
و دوباره هق زد و گریه ی بلندش تنم را لرزاند. اسم سوریه را که شنیدم وا رفتم
"پس بخاطر این بود که همش حلالیت می طلبید؟!"😶
#ادامہ_دارد...
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
#شهیدعطشان 💔 به فدای لب عطشان #حسین بـی همگان به سرشود بـی توبه سرنمی شود داغ تو دارد این دلـღـم
🌹 #شهیــدعطشـــان_جوادمحمدی
به فدای لب عطشان #حسین
حاج مهدی فرمانده قرارگاه حما اومد
دو روز بود تو عملیات بودیم. از دفتر اقا گفته بودند ڪه رزمنده های مدافع تو عملیات روزه نگیرن.
عملیات تموم شده بود. شاهد ۹ ده تا تپه بود ڪه تنها شاهراه دمشق وحلب بود ڪه این تپه ها تامین جاده بودن ڪه تا تپه ۸ دست ما بود ولی دوتای دیگری دست داعشی ها شاهد ۹ خیلی حیاتی بود ،رو گرفته بودیم
حاج مهدی اومد شیخ هلال ...جواد چه خبر اوضاع چطور؟ ( بچه ها پای قبضه سلاح خوابیده بودن)
جواد با اون لحن شیرین اصفهانیش گفت : حاج مهدی میگم چی میشد اقا این ماه رمضونو واسه رزمندگان مدافع حرم ازاد میڪرد ؟حاج مهدی گفتن:خب جواد جان اگه سختتونه روزه نگیرن، تو این گرما اتیش خنپاره وگلوله حرجی نیس.
💢جواد: حاج مهدی من با این روزه سر خدا منتی میزارم ڪه اون سرش ناپیدا...و ساعتی بعد
( جواد با لبی عطشان به دیدار ارباب خود حضرت سیدالشهدا پر ڪشید ...)😭😭
شهادت: ۱۱ماه مبارڪ رمضان ،۱۶خردادسال ۱۳۹۶
✍ راوی: همرزم شهید
🌷 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
📌🍃
[ #الگو_برداری_ازشهدا ]
چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند
و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛
شروع میکرد به بوسیدن. مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد،
اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد:
«مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن،
تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی...».
👤: #شهید_مهدی_زینالدین
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🌹 #شهیــدعطشـــان_جوادمحمدی
به فدای لب عطشان #حسین
حاج مهدی فرمانده قرارگاه حما اومد
دو روز بود تو عملیات بودیم. از دفتر اقا گفته بودند ڪه رزمنده های مدافع تو عملیات روزه نگیرن.
عملیات تموم شده بود. شاهد ۹ ده تا تپه بود ڪه تنها شاهراه دمشق وحلب بود ڪه این تپه ها تامین جاده بودن ڪه تا تپه ۸ دست ما بود ولی دوتای دیگری دست داعشی ها شاهد ۹ خیلی حیاتی بود ،رو گرفته بودیم
حاج مهدی اومد شیخ هلال ...جواد چه خبر اوضاع چطور؟ ( بچه ها پای قبضه سلاح خوابیده بودن)
جواد با اون لحن شیرین اصفهانیش گفت : حاج مهدی میگم چی میشد اقا این ماه رمضونو واسه رزمندگان مدافع حرم ازاد میڪرد ؟حاج مهدی گفتن:خب جواد جان اگه سختتونه روزه نگیرن، تو این گرما اتیش خنپاره وگلوله حرجی نیس.
💢جواد: حاج مهدی من با این روزه سر خدا منتی میزارم ڪه اون سرش ناپیدا...و ساعتی بعد
( جواد با لبی عطشان به دیدار ارباب خود حضرت سیدالشهدا پر ڪشید ...)😭😭
شهادت: ۱۱ماه مبارڪ رمضان ،۱۶خردادسال ۱۳۹۶
✍ راوی: همرزم شهید
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئولین این فیلم را ببینند و از این شیر زن خجالت بکشند!
🎥 مادری که با دو پسر شهید و دو پسر جانباز تلاش دارد متولیانِ اعزام به جبهه را برای پذیرفتن فرزند دیگرش متقاعد کند...
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
شهید گمنام ایرانی مدافع حرم
شهید مرتضی حسینپور شلمانی معروف به حسین قمی متولد 1364در استان گیلان بود .
وی در سال ۱۳۸۳جذب سپاه شد ، سال 1392با شروع حملات ناجوانمردانه تکفیری ها داوطلبانه به سوریه اعزام می گردد و مسئولیتهای مختلفی را بر عهده می گیرد .
در اوا ئل به عنوان یکی از فرماندهان قرارگاه حیدریون در سوریه معرفی می شود، سال 1393 با ورود داعش به عراق به سامرا ، اعزام گردید . او از اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد - سامرا مشارکت داشت و نبوغ و مجاهدتهای او زبانزد همه رزمندگان بود که فرماندهان به او لقب حسن باقری زمان را دادند.
وی در مدت 4سال حضورش در سوریه وعراق ، شش بار مجروح می شود اما در هیچ مرحلهای حاضر نبود منطقه را به دلیل مجروحیت ترک کند ؛
سردار میثمی چند روز قبل از شهادتش می گوید: مرتضی تو شهید می شوی؛ وی لبخند به لبانش جاری می شود.
شهید مرتضی حسین پور فرمانده شهید محسن حججی بود. که در همان عملیات به درجه شهادت نائل گردید.
حاج قاسم سلیمانی بعد از شهادت مرتضی می گوید: "کاش من به جای او شهید میشدم ؛ مرتضی میماند. مرتضی آینده سپاه بود، ما تا ۲۰ سال دیگر همچون حسین قمی را نمیتوانیم تربیت کنیم.
جوادبامری/القدس لنا
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#طنــ ـز
با کاسهی آش دختر همسایه
افطار نمایید،ثوابش خفن است😎
در موقع خوردنش؛ولی یاد کنید
یادی زِدل هرآنکه روزش چو من است
افسوس که تا شعاع سیصدمتری
هرکس شده همسایهی ما پیرزن است😐💔
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🌹 #شهیــدعطشـــان_جوادمحمدی
به فدای لب عطشان #حسین
حاج مهدی فرمانده قرارگاه حما اومد
دو روز بود تو عملیات بودیم. از دفتر اقا گفته بودند ڪه رزمنده های مدافع تو عملیات روزه نگیرن.
عملیات تموم شده بود. شاهد ۹ ده تا تپه بود ڪه تنها شاهراه دمشق وحلب بود ڪه این تپه ها تامین جاده بودن ڪه تا تپه ۸ دست ما بود ولی دوتای دیگری دست داعشی ها شاهد ۹ خیلی حیاتی بود ،رو گرفته بودیم
حاج مهدی اومد شیخ هلال ...جواد چه خبر اوضاع چطور؟ ( بچه ها پای قبضه سلاح خوابیده بودن)
جواد با اون لحن شیرین اصفهانیش گفت : حاج مهدی میگم چی میشد اقا این ماه رمضونو واسه رزمندگان مدافع حرم ازاد میڪرد ؟حاج مهدی گفتن:خب جواد جان اگه سختتونه روزه نگیرن، تو این گرما اتیش خنپاره وگلوله حرجی نیس.
💢جواد: حاج مهدی من با این روزه سر خدا منتی میزارم ڪه اون سرش ناپیدا...و ساعتی بعد
( جواد با لبی عطشان به دیدار ارباب خود حضرت سیدالشهدا پر ڪشید ...)😭😭
شهادت: ۱۱ماه مبارڪ رمضان ،۱۶خردادسال ۱۳۹۶
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
💠آیت الله مجتهدی تهرانے(ره):
وضو میگیری..
اما در عین حال اسراف میکنی❕❗️
نماز میخوانی..
اما با برادرت قطع رابطه میکنی❕❗️
روزه میگیری..
اما غیبت هم میکنی❕❗️
صدقه میدهی..
اما منت هم میگذاری❕❗️
بر پیامبر و آلش صلوات میفرستی..
اما بد خلقی میکنی❗️
صبر کن بابا جان!!!!!!
ثوابهایت را در کیسه سوراخ نریز❗️❗️
https://eitaa.com/rah_shohadaaa