﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#جمعـــــہ
☀️ ۸ آذر ۱۳۹۸
🌙 ۲ ربیعالثانی ۱۴۴۱
🌲 29 نوامبـــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
#اَللَّهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّـدٍﷺوَآلِمُحَمـَّدﷺ
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️حضرت بقیةالله الاعظم (عجلالله تعالی فرجه الشریف)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🍃🌸〰️🍃🌸〰️🍃🌸〰️🍃🌸 ﷽
#میخواهم_با_تو_باشم
#علی_اکبری
#حاج_احمد_متوسلیان
#انتشارات_یا_زهرا
#معرفی_کتاب
کتاب "میخواهم با تو باشم"، در واقع سرگذشتنامهای از زندگی حاج احمد متوسلیان است. در صفحه اول کتاب، سالشمار زندگی حاج احمد متوسلیان را میبینیم که از سال 1332، تولد در تهران، تا سال 1361، ربوده شدن توسط عوامل رژیم صهیونیستی در راه عزیمت به بیروت در تیرماه را دسته بندی کرده است.
برشی از متن کتاب✂️📖
حاجی گفت: «من که برم لبنان، دیگه برنمیگردم. اینها باید به فکر خودشون باشن. من میدونم که برم لبنان، دیگه برنمیگردم.»
با شنیدن این حرف، ما به او گفتیم: این حرفها دیگه چیه که میزنی؟ انشاالله میری و سالم برمیگردی اما او باز هم با چشمانی اشکبار میگفت «زیاد نگران دیر و زودش نباش.»
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
12.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
زندگینامه مدافع حرم شهید محمود رضا بیضایی
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#خاطره
هر هفتـہ مےرفت جمڪران، یڪ سفر باهم رفتیم،
شب 🌙جمعہ بود و شب شهادت💔 حضرت زهرا (س)، اول رفتیم تهران، روضه ی بیت رهبری، توی صف ورودی گفت: میای برای آقا نامه💌 بنویسیم؟
گفتم: چرا که نه! خب حالا چے بنویسیم؟ بنویس: آقا دعا کنید شهیــد بشیم.🕊
.
.
.
در آخرین پیامش برایم نوشت:
سلام داداش، خوبی بدی دیدی حلال کن، ان شاءالله امروز عازمم، دعا کن روسفید بشم، بهش زنگ زدم پرسیدم: ڪی برمیگردی؟ خیلی جدی گفت: ان شاءالله دیگه برنمیگردم. .💔😔
#نقل_از_دوست_شهید
#شهیدمحسن_حججی
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
4_5830463506419287058.mp3
1.62M
🎧 #مداحی_تایم🌱
✨میگم عاشقم ...💔
✨اما خودم بهتر میدونم نالایقم ...😔
#تلنگر
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... (پارت_۱۰۵) 🌷🌷🌷 خب
°•\ 🍀🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
🥀 #بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید.....
(پارت ۱۰۶)
🌷🌷🌷
خلاصه مدارکمو برداشتم و با محمد رفتیم ستاد برای ثبت نام ...
با هزار خواهش و تمنا بلاخره اسممو نوشتم وثبت نام کردم ..
و قرار شد فعلا دوره ببییم تا بعد ...
در حین کارهای اداری ثبت نام که بودم مهران تماس گرفت ..
_ سلام داداش مهران چی شد یاد ما کردی ؟!
+ منکه همیشه به یادتم اخه تو نمیگی من مردم زنده خبر نمیگیری دیگه کلا ... اخه منه مظلوم و ضعیف چرا دوستی مثل تو دارم اخه .. نشد یه بار خبر بگیره ...
تک خنده ای کردم و گفتم :
قبول کم اوردم ..!
همون موقع صدام زدن ..
پس به مهران گفتم:
ببین مهران من باید برم بعدا باهم صحبت میکنیم ...!
+ وایسا ببینم کجا بری .؟ اصلا کجایی این همه دورت شلوغه ؟!
_ راستش با محمد اومدم سپاه برای ثبت نام .. !
+ ثبت نام !!
ثبت نام چی ..؟؟!
_ خب راستش من تصمیم گرفتم که برم .. !
+ کجا بری ؟
_ میخوام برم سوریه ..
الان هم دارم کارهامو درست میکنم ..
+ دستت درد نکنه دیگه داداش امیر باز من اخرین نفرم که فهمیدم می خوای چکار کنی ..؟!
اصلا بگو تنها کجا میخوای بری هنوز از دفعه قبل درس نگرفتی بدون من جایی نری ؟!
_ مگه تو هم می خوای بیای؟
+ اره ادرس و مدارک بگو اومدم !!
_ مهراان جدی داری میگی ؟؟!!
+مگه شوخی دارم زود باش الان حرکت میکنم فعلا ..
و بلافاصله تماس قطع کرد ..
واقعا تا این جای دوستیمون هنوز نفهمیدم مهران و تصمیمات یکدفعه ایرو
با اینکه هنوز متعجب بودم ادرس و مدارک لازم برای مهران فرستادم ....
چند دقیقه بعد هم با هزار زحمت و تلاش و التماس مهران هم ثبت نام کرد با هم از اداره اومدیم بیرون ...
#ادامه_دارد..
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
💫💫💫💫💫💫
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... (پارت ۱۰۶) 🌷🌷🌷 خلاص
قسـمت صدوشیش رݦاݩ تقدیـݥ نگاهتـوݩ🌸🍃
5c8b620a547c7d6ae5238113_-6168522692154186597.mp3
1.88M
🎙ازدواجهای خیالی!
💍چرا بعضیها بعد از ازدواج خوشاخلاقتر از قبل نمیشوند؟
#پس_از_ازدواج
┄┅─✵💝✵─┅┄
https://eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄