43.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 همه ی غروب های خوزستان
عاشقانه ست...چون که شهدا
عاشق ترین بودند و اینجا قدمگاه آنهاست....
خوزستان_جاده #شوش به #اهواز
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
گفتند از تو شعر بخوانم تعجب است!!!
توصیف کوه را به غباری سپرده اند...
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید همت: ما در قبال تمام کسانی که
راه را کج می روند،مسئولیم!
حق نداریم با آنها تند برخورد کنیم
از کجا معلوم که ما در انحرافِ
آنها نقش نداشته باشیم؟
حیف که اکثر خوبا رو دشمن ازمون گرفت...
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 و اما بشنویم از فساد اقتصادی استاد!!!
بنا بر اطلاعات رسیده از یک فرد آگاه، پشت پردۀ هجمهها و تخریبهای اکبرنژاد علیه جمهوری اسلامی افشا شد...
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
♥️حضرت آقا♥️
🚨 و اما بشنویم از فساد اقتصادی استاد!!! بنا بر اطلاعات رسیده از یک فرد آگاه، پشت پردۀ هجمهها و تخ
⭐ در برخی کانال ها فقط خبر دستگیری ایشون رو در کنار کلیپی که ایشون درحال انتقاد به علما هستن رو دارن نشر میدن
✍️حرفی از فساد اقتصادی ایشون زده نمیشه و جوری دارن جلوه میدن که گویا به خاطر اون حرف ایشون دستگیر شده !!!
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ شما فکر میکنید ما از اون مسئولی که نمیاد پاسخگو باشه دفاع میکنیم
یا از اون مسئولین که حقوق نجومی دارن داریم دفاع میکنیم
اتفاقا برای اصلاح وضع موجود میریم رای میدیم
انقلابیها اتفاقا باید انتقاداتشون و مطالباتشون بیشتر باشه
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی خالصانهٔ یک رزمنده دفاع مقدس در میدان جنگ:
زیارت قـدس
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
16.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️داستان عجیب شهیدی که دشمن گــوشت بدن او را خورد!!
«امنیت اتفاقی نیست»
شهید #احمد_وکیلی
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
✍️ مادر شهید لنگرودی: هادی را از کلاهی که بر سر داشت در نمایشگاه عکس شهدا شناختم
⭐ بعداز کـربلای پنج، همه دوستانش برگشتند؛ الا هـادی من. بهم گفتند: «ماشینمون جا نداشت هـادی نیـامد!» امـا چهـره ها، چیـز دیگری نشـان میداد.
⭐ هفتـه هـا گذشت واز پسـرم خبـری نشد. مضطرب بودم. اتفاقی یکی از هم کـاروانی های پسرم را دیدم. گفتم: «اگـر شهـید شـده، بگـویید طـاقت شنیدنش را دارم.»
⭐ ناچـاراً گفت: «هـادی شهید شد و جنازهاش به همراه تعدادی از شـهدا
به کنار جـاده منتقل شد. آنروز هـادی یک بارانی آبی به تن داشت. آمبولانس ها تعدادی از شهـدا را به عقب آوردند؛ ولی خبـری از هـادی نبـود!»
⭐ مادرادامه میدهد: «تابه امروز کسی نفهمیده جنـازه هـادی چـه شده. عدهای می گویند احتمـالا خمپـارهای به کنـار جنـازه خورده و خـاک، پیکـر مطهـرش را پوشـانده باشد و همین باعث شـده آمبولانسها او را پیدا نکنند.
⭐ سالها گذشته و از او تنهـا یک مـزار خالی باقی مانده. در یکی از روزهـا برای زیارت فـرزندم به گلـزار شهدای لنگـرود رفتم.
⭐ نمایشگاه عکسی از شهـدا برپـا بود، به تصـاویر شهدا نگـاه میکردم. جـذبه عکسی مـرا به خـود جلـب کرد و با کمی دقت، با هیجـان فریـاد زدم: «این هـادی منـه! این هـادی منـه! با دستـان خـودم این کـلاه را برایش بافتم؛ ایـن هـــادی منــه...»
#شهید_هادی_ثنایی_مقدم
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
با هم اعزام شدیم سوریه.
ما را فرستادند منطقه «عبطین».
شب بود که رسیدیم آنجا. باید برای اسکان می رفتیم توی یک مدرسه.
همان اول کاری، دم در اون مدرسه ،جنازه ی یک داعشی خورد به چشممان.
من که حسابی ترسیدم. با خودم گفتم :«این اولشه. خدا آخرشو بخیر کنه.»
رفتم توی مدرسه. هنوز داشتم می ترسیدم.
محسن اما انگار نه انگار.
اسلحه اش راروی دوش انداخته بود و دمِ درِ مدرسه برای خودش نشسته بود. منتظر بود که برود خط.
لَجَم در آمده بود.
رفتم پیشش و گفتم: «محسن اگه یه مقدار بترسی، عیبی هم نداره ها!»
نگاهم کرد و گفت : «آقا حجت، ما اومده ایم واسه ی دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) برای همین حس می کنم یکی محافظمه حس می کنم یکی لحظه به لحظه دست عنایت
و محبتش رو سرمه»
آرامشی داشت نگفتنی.
#شهید_محسن_حججی
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee
✅ماجرای کف پای مادر حاج قاسم
✍️مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم.
برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میکرد، گفت: نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
#حضرت_آقا♥️
@rahbaraneee