eitaa logo
خط رهبری
2.9هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
107 فایل
🔰«خط رهبری»: صفحه ویژه تولیدات مربوط به رهبر انقلاب در خبرگزاری #فارس ✔️ تبیینِ شخصیت، مواضع، مطالبات و نظام فکری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای
مشاهده در ایتا
دانلود
خط رهبری
🔰 #روایت | تکبیرهای لهجه‌دار - ۲ #ادامه_روایت * رؤیای جمعی 🔸 داخل حسینیه، آدم‌های آخر مجلس به شکل
🔰 | تکبیرهای لهجه‌دار - ۳ * آقا جان! 🔸 چند دقیقه بعد به خودم آمدم. موج هرکدام‌مان را به سمتی کشیده بود. دوباره شروع کردم به تفحص در چهره آدم‌ها؛ صورت‌هایی گل‌انداخته، چشم‌هایی که در خندیدن لب‌ها را و در گریه کردن قلب را همراهی می‌کردند. مچ‌بندهای پرچم جمهوری اسلامی، مچ‌بندهای زردِ «» و نگاه‌های مشتاقی که از سِن جدا نمی‌شد. 🔹 سرک‌کشیدن‌ها و از جا بلندشدن‌ها، سربندهای روی پیشانی نوزادان، مُشت‌هایی که موقع گره می‌شد و بالا می‌آمد. همه را به وضوح دیدم. آدم‌هایی که انگار يادشان رفته بود چند ساعت در صف و صحن حسینیه انتظار کشیده بودند. 🔸 شنیدن اسم‌ها و دیدن چهره‌های آشنا پشت تریبونِ اجرا و سخنرانی شروع شد. دیدن آشنا در جمع غریبه‌ها معمولا به آدم حس می‌دهد، من اما احساس غربت نمی‌کردم. 🔹 حسم این بود که در یک «منِ» واحد به سر می‌برم. برای دوستانم خوشحال بودم که در برنامه‌ای با این اهمیت، روبه‌روی رهبر انقلاب ایستاده‌ و صحبت می‌کنند. خوشحال بودم که و آرزوی چند نفری از این «منِ» واحد برآورده شده است. 🔸 دختر که توانست چند بار رهبر انقلاب را از آن فاصله‌ی نزدیک «آقا جان» صدا بزند، صدای «خوش به حالش» گفتنِ نوجوان‌های اطرافم را می‌شنیدم. گفتگوی صمیمی و نزدیک با مردی که یک عمر حق «آقایی» به گردن ما داشت، یک آرزوی جمعی بود و او داشت آرزوی همه‌ی ما را زندگی می‌کرد! 🔹 شور و شوقِ جمعیت بسیار بالا بود. وقتی مریم ابراهیمی درباره مشکلاتِ و توقعات اشتباهی دختران و پسران صحبت می‌کرد جمعیت انرژی بیشتری گرفت، چندبار هم صدای شلیک تشویق‌های زنانه در حسینیه پیچید. 🔸 در آن لحظات چشم چرخاندم و خیلی دنبال آن دختری که در مورد ازدواج مردد بود گشتم تا شاید عکس‌العمل او را ببینم، اما انگار قسمتم نبود این تقابل را در روایتم ثبت کنم. * خشمِ مقدس 🔹 دراماتیک‌ترین صحنه دیدار از دیدِ من لحظه‌ی شعار «لبیک یا » بود. لحظه‌ای عجیب که حسینیه یکپارچه خشم شد. خشمی مقدس همه را یک‌صدا کرده بود. کلمات را هرطور کنار هم بچینم باز هم زبان برای انتقال احساسات حاضرین در حسینیه ناقص است. 🔸 کلمات جدیدی باید خلق شوند تا بتوان آن لحظه را توصیف کرد؛ مثل این بود که یک بغض و به شعار تبدیل شود و شعله‌ی سوگی کهنه زبانه بکشد. 🔹 مشت‌های گره کرده، چشم‌های اشک‌بار و پیشانی‌های چین‌خورده ترکیبی عجیب و کاری است؛ ترکیبی سرشار از تصمیم و خواستن! 🔸 راستش را بخواهید چیزی که بیشتر از شنیدن نامِ محبوبِ «سید حسن نصرالله» مرا تحت تأثیر قرار داد، رفتار مردم بود؛ انسان‌هایی که منتظر بودند تا را به استقبال فرمایشات رهبر انقلاب بفرستند. 🔹 همه می‌خواستند از هم سبقت بگیرند. همه آمده بودند تا خود را به ایشان کنند و بگویند: «من آمده‌ام»، «من رسیده‌ام»، «من گوش به فرمان شما هستم» و «من پشتِ شما ایستاده‌ام.» 🔸 پیش از این گفتم که آدم‌های آخر مجلس با گوناگونی و تنوع رنگ‌ها و لباس‌ها و قوم‌ها همه در انتهای حسینیه حضور داشتند، اما یک چیز همه را به هم شبیه کرده بود: «!» تکبیر همه‌ی ما را به هم شبیه کرده بود! تکبیری که از زبان‌های متکثر جاری می‌شود، از دهان‌های متکثر بیرون می‌آید، اما طنین یک صدای واحد از یک کلام توحیدی است: «الله اکبر!» * زندگی روی دور تند 🔹 حسینیه، زندگی آدم را می‌گذارد روی دورِ تند. آدمی که یک ساعت در دیدار رهبر انقلاب مانده است یک سال رشد می‌کند، یک سال می‌گیرد، و یک سال پخته‌تر می‌شود. 🔸 آنجا، برای ما که همه‌چیز را در «مکانیزم سادگی» گذراندیم، یک جلسه بود. ما یک دوره‌ی آموزشی را گذراندیم. دوره‌ای که مثل اذان صبحگاهی آدم را از خواب بیدار می‌کند. @rahbari_plus