خط رهبری
🔰 #روایت | تکبیرهای لهجهدار - ۱ 📝 سهشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ جمعی از اقشار مختلف بانوان با رهبر معظم انقل
🔰 #روایت | تکبیرهای لهجهدار - ۲
#ادامه_روایت
* رؤیای جمعی
🔸 داخل حسینیه، آدمهای آخر مجلس به شکل عجیبی ترکیب متنوعتری از جامعه را نشان میدهند. اینها مردمِ عادیاند. مردمی که سمتی ندارند، دسترسیهای خاص ندارند، مردمِ خیلی معمولی که عادتهایشان هم معمولی است.
🔹 اصلا مکانیسم آخرِ مجلس انگار سادهتر است! و هیچچیز پیچیدهای وجود ندارد. هرکس زودتر برسد جای بهتری مینشیند و کوچکترها، صندلیهای کنارهی مجلس را برای بزرگترها و موسپیدها خالی میگذارند. اینجا خبری از کادربندیهای اول صف نیست.
🔸 ما آدمهایی هستیم که شاید چنین ملاقاتی دیگر در زندگیمان تکرار نشود. برای همین باید تمام اشتیاقمان را در همین دیدار استفاده کنیم! آدمهایی که نسبت به افراد صفهای جلوتر شهرت کمتری دارند به ندرت یکدیگر را میشناسند و این باعث میشود کسی از کسی توقعی نداشته باشد. من هم مثل همه آدمهای اطرافم منتظر ورود رهبر هستم و به لحظهای فکر میکنم که مدتها در ذهن پروراندهام. یک رویای احتمالا مشترک که خیلی از ما آرزویش را داشتهایم؛ دیدار رهبر انقلاب از جایی غیر از قابِ تلویزیون!
* قرار گرفتن
🔹 پردهی سرخابی و بلندِ پشتِ سن ناگهان با موجی کوچک و دستی بزرگ کنار رفت و رهبر انقلاب از پشتِ پرده بیرون آمد. آن موج کوچک، طوفانی در حسینیه به پا کرد و تمام حرفها و دورهمنشینیها یکباره به #انرژی حرکتی تبدیل شد. آرامش جمعیت به هم ریخت و همه با سریعترین شکل ممکن از جایشان بلند شدند. دیگر چیزی به اسم کنترل کردن وجود نداشت!
🔸 اجازه بدهید حس اولین لحظهی دیدار را به صورت جداگانه شرح بدهم؛ شما وقتی رهبر را میبینید، اولین چیزی که توجهتان را جلب میکند، #اطمینان_قلبی است. اطمینانی که از ابروهایی درهمکشیده و لبخندی محو روی چهرهای مصمم و روشن به دست میآید؛ آنقدر روشنتر که حتی از انتهای سالنِ بزرگِ حسینیه هم به چشمتان میآید.
🔹 فضای حضورِ رهبر انقلاب هم فرق دارد! امکان ندارد شما تحتِ تأثیرِ فضا قرار نگیرید. من بارها از افرادی که نظم فضا را برهم میزنند انتقاد کردهام، اما اینبار خودم در ازدحام جمعیت بلند شدم، چند متر جلوتر رفتم و در شلوغی قد کشیدم تا چهرهی رهبرِ انقلاب را ببینم. شاید آخرین نفر در افرادی که خودشان را به جلو میکشیدند من بودم، اما نکته اینجاست که همهی ما داشتیم با یک هدفِ مشترک، یک #رفتار_مشترک انجام میدادیم.
🔸 بهترین نامی که در توصیف این حالت میتوانم انتخاب کنم «#جاذبه» است. من کارمند هیچ کجای دنیا نیستم و خودم را صرفا به «واقعیت» متعهد میدانم و واقعیت در این صحنه، جاذبهای همگانی بود. کششی که ناخودآگاه اتفاق افتاد و ما را به سمت جلو هدایت کرد!
🔹 جمعیت که (یکجورهایی) آرام شد، من دیگر نتوانستم به محلی که نشسته بودم برگردم و پشت ستون قرار گرفتم. چرا نمیگویم «نشستم» و از ترکیبِ «#قرار گرفتن» استفاده میکنم؟ عمدی است و این عبارت برای رساندن واضحترِ منظورم در متن از هر کلمهی دیگری بهتر است! بعد از آن لحظات پرهیجان و پرحرارت که خون به پوست صورتم حمله کرده، قبلم تند تند زده، و اشک راه جدیدی روی صورتم پیدا کرده بود، بیش از «نشستن» به «قرار گرفتن» احتیاج داشتم و «قرار گرفتم.»
@rahbari_plus