eitaa logo
خط رهبری
2.9هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
108 فایل
🔰«خط رهبری»: صفحه ویژه تولیدات مربوط به رهبر انقلاب در خبرگزاری #فارس ✔️ تبیینِ شخصیت، مواضع، مطالبات و نظام فکری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | پاسخ جالب مردم روستای دورافتاده زاگرس به پیام رهبری - ۱ 🔸 نور چراغ سوسو می‌کرد و صدای باد بین درزهای در و پنجره می‌پیچید و غوغا به پا می‌کرد، انگار شبحی غول‌پیکر پشت در ایستاده بود و محکم به در می‌کوبید آدم لرز به جانش می‌افتاد، باید کار تمام می‌شد، حسن در ماژیک را بست و دوباره دست‌هایش را روی بخاری گرفت. آرام برای اینکه بقیه بیدار نشوند گفت: این پلاکارد هم تمام شد، نگاه کن ببین همه جمله‌ها را نوشتم، یک‌وقت چیزی از قلم نیفتاده باشد. آمراد سفارش کرده همه را بنویسیم‌ها. * انقلابی که همیشه جاریست 🔹 دل توی دلم نبود، ذوق جشن تولدی را داشتیم که درباره‌اش از بزرگ‌ترها زیاد شنیده بودیم. تولدی که آقاجان شب‌های زمستانی زیاد برایمان از آن تعریف کرده بود، تولد آقای . جوری نشسته بودیم سروقت تدارکات و پلاکارد نوشتن که انگار همان سال‌ها بود که بابا تعریف می‌کرد شب‌نامه می‌نوشتند و حرف امام و انقلاب می‌زدند. 🔸 هر چه نبود ما هم بچه‌های همان پدر بودیم، درست است بابا از پا افتاده بود اما ما خوب را از بر کرده بودیم و حالا برای این جشن شور و شوق داشتیم. 🔹 همه پلاکاردها را چک کردم، مذاکره با آمریکا ممنوع، دلیل؟ تجربه خبیث بودن آمریکا. منِ روستازاده مخالف این هستم که وقت کشور صرف مذاکره با آمریکا شود مذاکره با شیطان بزرگ ممنوع مذاکره با قاتل قهرمان ما حاج‌قاسم ممنوع پشتیبان رهبرم هستم با یک عدد نان زندگی می‌کنیم ولی به دشمن نمی‌دهیم برای نابودی اسرائیل کافی است ۲۲ بهمن روز بزرگی ایران. * آقاجان پیامت رسید پشتیبانت هستیم 🔸 یکی جامانده بود. - حسن بیا سفارش اوستا محمود را جا انداختی خوبه این همه تاکید کرد بنویس، بنویس آقاجان پیامت رسید پشتیبانت هستیم. اوستا تاکید کرده، از ۲ روز پیش که آقا برای حرف زده حسابی ناراحت است. شب از نیمه گذشته بود، نور چراغ را خاموش کردم تا صبح از تولد جانمانیم. * سرمایی که حریف مردم نمی‌شود 🔹 قرار بود ساعت ۹ صبح همه اول روستا جمع شوند و جشن را برگزار کنند، صبح زودتر از همیشه بیدار شدم، صدای باد هنوز ادامه داشت و محکم خودش را به پنجره‌ها می‌کوبید. حسن برعکس همیشه که با هزار سر و صدا و جر و بحث بیدار می‌شد، جلوی آینه ایستاده بود و موهایش را شانه می‌کشید، چوقا پوشیده بود و حسابی به خودش رسیده بود. گفتم: پیا کوجه ایری(مرد کجا میری)، خبریه. گفت: پاشو پاشو که دیره زود بریم که از و جشن جا نمونیم. پلاکارد به دست راه افتادیم اما انگار شور و شوق رسیدن به این تولد و جا نماندن زودتر از این‌ها مردم روستا را کشیده بود وسط میدان اصلی. سرما هم حریف این مردم نشده بود. 🔸 بزرگ‌های روستا چوقا و دبیت‌های نو را از چمدان در آورده بودند و رخت تازه به تن کرده بودند، هر چه نباشد روز مهمی است. انگار عهد و پیمان این قوم و این مردم با نظام جمهوری اسلامی محکم‌تر از این حرف‌ها بود دوباره عین همان ۴۵ سال گذشته باشکوه و پر رنگ و لعاب، اینکه جشن ۴۶ سالگی‌ات مردم با همه سختی‌ها باز بیایند و برایت کنند خیلی حرف است. @rahbari_plus