eitaa logo
حجاب
180 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
56 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
.4 و با حالتی درمانده به دوستانش نـگاه کرد پیرمرد ابرو در هم کشید😠 و بـی آن کـــه حـرفـی بـزنـد، نـعلینش👞 را به پا کرد و از جــا بــلــنــد شــد🧍مــردان جوان بی آن که بــدانـنـد در ســرش چــه مــی گــذرد نگاهش کــردنــد👀. مــی انـدیـشـیدند🤔که استاد شــان با ســـاده دلــی فــکــر مــیــکـند خواهد توانست مردانی که عمرشان به نواخــتــن و رقصیدن رفته بود را به حرفی و سخنـی بــه راه راست هدایت کند😏. آنها هم چنان که سـاکــت و البــتــه از درون در خروش بودند چـشــم از پــیــرمــرد نــمــی گرفتند . آخوند👳‍♂ نــزدیــک مــطــربــان🕺 رسید. مردی که آواز مــی خــوانــد 🎤و بــه نظر می رسـید ســر دستــه ی آنــهــا بــاشــد، ساکت😶 شد و کنجکاوانه به پیرمرد نـگاه کرد . گویی منتظر بود آخوند با توپ و تشر 🤬 به کارشان انتقاد کند و بساطــشــان را به هم بریزد . حالا بقـیه ی مــطــربــان هــم دست از نواختن کشیده🪗 و مدافعانه به او خیره شده بودند. پیرمرد لب باز کرد و بــا آرامــشــی کــه بــرای مرد غیر منتظره مینمود گفت🗣: «دست مریزاد👏برادران عجب زیبـا مــی نــوازیــد😊 .
.5 مرد، مردد ، سراپای آخونـد را بــرانــداز کــرد. 😳 باورش مشکل بــود کــه یــک روحــانــی نسبت به،غنا اظهار عـلــاقــه و خــوشــنــودی کــنــد. پیرمرد ادامه داد: دست و پـنــجــه ی نوازنده هایت نرم!! اگر اجازه بدهی ؛ تا تو حنجره ات را به استکانی آبجــوش🥛 نــرم کنی من برای این مردم یک دهن بخوانم🗣 لحظه ای دیــدنــی امــا بــاور نــکــردنــی بــود. دهان همه ی کــسـانــی کــه ایــن حرف را از آخوند شنیدند، از تعجب باز شد😧. بیشتر از همه شاگردان خود آخوندمتعجب بــــودنـــد😮 و بـــا چــشــم هــای گــردشــده نگاهش می کردند .مرد خودش را جـمــع و جور کرد و شاید برای گرم کردن مجلس، با لحن تحقیرآمیز و زنــنــده ای گــفــت: «...؟! نمی دانستیم ملاهـا هــم بــیــن خــودشــان بلبل دارند!😏 خنده ای کوبنده و تمسخـرآمــیــز، انــجــمــاد قهوه خانه را منفجر کرد🤣. طلبه ها ســر به زیر انداخته و لب گزیدند😔. اما آخوند بی اعـتنــا بــه ایــن تــحــقیــر جواب داد🗣: برادر ؛ بد هم نیست تــو کــه اســتــاد آوازی 🎤 استعداد مرا بسنجی!» مرد نگاه شیطنــت😈بــاری بــه رفــقــایــش انداخت و فکر کرد🤔😁بد نیســت بــرای خنده هم شده جایش را به آخوند بــدهــد. دقیقه ای بعد پیرمرد در جــای او ایــستــاده بود. چشم برهم گذاشــت😑 و «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و بی آن که نگاهش .
.6 با نگاه کسی تــلاقــی کــنــد هــم آوا بــا ســاز نوازندگان خواند👳‍♂🎤: لا اله الا الله * حقاً حقاً صدقاً صدقاً إن الدنيا قد غرتنا* واشتغلنا و استهوتنا يا بن الدنيا مهلاً مهلاً* یا بن الدنيا دقاً دقاً يا بن الدنيا جمعاً جمعاً * تفنى الدنيا قرناً قرناً ما من يوم يمضى عنا* إلا أوهى ركناً منا قد ضيعنا داراً تبقى* واستوطنا داراً تفنى لسنا ندرى ما فرطنا* إلا يوماً ما قدمتنا آخوند بی‌اعتنا بــه مــردمــی کــه در بــهــت و سکوت😶 به او خــیــره شــده بــودنــد، بــاز آوازش را از سر گرفت 🎤.ایــن بــار حــتــی نوازنده ها 🥁دست از نواخـتــن کــشــیــده بودند. مرد مطرب چنان بـه آخــونــد زل زده بود 😳که گویی مجسمه ای بی جان بود. پهنای صورتش را اشکی کـه بـی مـحـــابـــا از دیدگانش فرومی ریخت😭، خیـس کــرده بود . آخوند ساکت شد. قهوه خانه در جـذبــه ای تکان دهنده فرو رفته بود. دیگر جـوان هــا نمی رقصیدند و پیـران نمی خندیدند. حتی طلبه های جوان دیگر پچ پچ نمی کــردند و لب نمی گزیدند. قهوه خانــه بــی صــدا بــی صدا می گریست😭🔇 .
.7 پیر مرد گوشه ی عــبــایــش را گــرفــت و بــه طرف شـاگــردانــش رفــت آنــهــا پــیــش پــای مرشدشان از جا برخاسـتــنــد🧍. دقــیــقــه ای ،بعد طلبه ها از پی استاد در راه کــربــلا می رفتند👣 . حالا از سمت قــهوه خــانــه صدای گریــه مــی آمــد😭، امــا شــاگــردان هنوز در خاموشـی و حــیــرت بــودنــد . و در میان آنها ، مرد جـوانــی بــیــش از دیــگــران خـــود را در پــیــچ و خــم های شــخــصــیـــت استادش گمشــده مـــیـــدیـــد بـــا خـــود مــی اندیشید🤔 هنوز هم ملاحــســیــن قــلــی همدانی ، سالکی را کــه چــنــدیــن ســال در محضرش شاگردی کرده بــود نــشــنــاخـــتــه است . بی شـک هــیــچ کــس جــز هــمــیــن پیرمرد نمی توانست عرفان حقیقی را به او بیاموزد . با خود نجوا می کــرد: «شــاگــردی او ، فقط از برداشتن حرف هایش نــیست، بـاید وارد عــمــل شــد!» خــورشــیــد در افــق مـــغـــرب گـــدازان بـــود و ســـواد شهر کربلا کم کم به زائــران چــهــره مــی نــمــایــانـد . ) پایان قسمت اول ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجادله ممنوع 💠 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: ✍️ «إِيَّاكُمْ وَ اَلْمِرَاءَ وَ اَلْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ اَلْقُلُوبَ عَلَى اَلْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا اَلنِّفَاقُ». ✍️ «از مجادله و ستيزه كردن بپرهيزيد؛ زيرا اين دو كار دل‌ها را نسبت به برادران بيمار می‌کند و نفاق می‌رویاند». 📚 کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۰۰.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تقوا از نگاه بهلول ♻️ به بهلول گفتند تقوا را توصیف کن. گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه می‌کنید؟ گفتند: پیوسته مواظب‌ هستیم و با احتیاط راه می‌رویم تا خود را حفظ کنیم... بهلول گفت در دنیا نیز چنین کنید. تقوا همین است: از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید و هیچ گناهی را کوچک مشمارید. کوه‌ها با آن عظمت و بزرگی، از سنگ‌های کوچک درست شده‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 چرا بی بی سی دود اسفند را مضر اعلام کرد؟ ♻️ بی جهت نیست که اینقدر ماهرانه دود اسفند را مضر اعلام کردند. در کتاب مخزن الادویه یکی از منابع طب ایرانی اسلامی آمده که: بخور آن جهت درد دندان و رفع چشم بد و تعليق آن در پارچه كبود رافع سحر ..... و بخور آن مبطل آن اثر است. ترجمه: دود آن[اسفند] جهت درد دندان و رفع چشم زخم و آویزان کردن آن که در پارچه کبود باشد برطرف کننده سحر است ..... و دود کردن آن باطل کننده اثر سحر است. نکته: با انتشار آن مستندِ به اصطلاح علمی به زبان فارسی، به دنبال انصراف فارسی زبانها از دود کردن آن هستند و با پذیرش دانشجوی رشته‌ی جادوگری، در دانشگاههای انگلیس به دنبال افزایش نیروی متخصص در حوزه سحر و ساحری و مسلط کردن شیاطین و اجنه بر فارسی زبانان. ♡اَللهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا