💢
روایت های بسیج دانشگاه فردوسی از روز پنجشنبه👇👇
آقای #بهادری_جهرمی اومدن #دانشگاه #فردوسی .
خانم هایی کنارم نشسته بودن و هووو میکردن ،کنارگوش یکیشون گفتم خب من با این همه صدا نمی تونم بفهمم در جواب نماینده ی شما چی گفتن
گفت اصلا مهم نیست جواب چیه !!...
باخودم گفتم اگه جواب مهم نیست.پس سوالی که به جواب نرسه هم مهم نیست .پس اصلا چرا سوالی که جوابی نباید داشته باشه رو مطرح کنیم .خب حالا که سوالی نداریم چون جوابشم قبول نداریم و جوابی هم نمیخواییم...
دوباره بهش گفتم ببخشید روی کاغذ دستتون چی نوشتید ؟! با تعجب و ناراحتی گفت ؛ #خدانور گفتم کی هست حالا؟!
گفت بابا سرچ کن دیگه.تو هم از دنیا بی خبریا.کی هستی دانشجویی ؟! میخوام کارتتو ببینم.
کارتمو نشونش دادم .(خیالش راحت شد ).
ادامه داد؛ بابا همینا (رو به سخنگوی دولت)کشتنش دیروز هم چهلمش بود تشنه لب بود فکرکن تشنه ...!
نمیخواستم حس کنه چیزی از قبل تو ذهنم بوده و میدونم چی میگه. جلوش سرچ کردم و گشتم و عکسی که تاریخ دستگیریش حذف نشده رو پیدا کردم ،بهش گفتم اینو میگی ؟! گفت آره آره خودشه.طفلک.
گفتم خب اینکه تاریخش مال برج ۴بوده.
یک مکثی کرد و گفت خب باشه .مهم نیست. مهم اینه کشتنش.با لب تشنه.
گفتم اینجا که ننوشته. گفت اونجا ننوشته بگرد جایی که نوشته رو پیداکن! ..
یکهو همکلاسیش دستشو گرفت گفت باهاش حرف نزن هوووکن
من عذرخواهی میکنم ازتمام #دختران و #پسران مملکتم که آرزو داشتند دانشجوی فردوسی باشند ولی ظرفیت سالن تکمیل شده بود و به جاشون دیگرانی صرفا با نام باسواد و دانشجو این صندلی هارو پرکردند...
#آزادی_اندیشه با فحش بیان نمیشه.
#پایان_مماشات
#برخورد_قاطع