❁ـ﷽ـ❁
#امر_به_معروف
👤یک جایی نشسته بودم.، پیرمردی نزد مدیریت اونجا آمد🔻
👨🦳و گفت: من بابت این کاغذی که پشت سرتان زدید حرفی دارم؛
🤵♂مدیر برگشت و کاغذ پشت سرش را نگاه کرد که ببیند چی نوشته!!🤔
✔️گویا پیش از این به متن کاغذ دقت نکرده بود.
📝روی کاغذ نوشته بود:🔻
«از دادن خدمات به افراد بیحجاب معذوریم.»⛔️
👨🦳اون پیرمرد به مدیر گفت:
در سالنی که شما مدیریتش میکنید من دیدم که به *خانم های بیحجاب* #خدمات ارائه میدهند.
🤵♂مدیر گفت: اونها شرکتهای خصوصی هستند شما بروید و به خودشان بگویید.
👨🦳پیرمرد گفت: اما این مجموعه زیر نظر #مدیریت شماست!
✔️پیرمرد ادامه داد: من مسیر را بلدم، اول به خودشان گفتم. #گوش ندادند، بخاطر همین نزد شما آمدم.
🤵♂مدیر گفت: من روزانه هزاران کار دارم و این موضوع به گروههای #امر_به_معروف واگذار شده است.
👨🦳پیرمرد گفت: من در سی سال خدمتم قبل از بازنشستگی، فقط ۷ سال مدیر نبودم و بقیش را مدیریت کردم، این راهش نیست.⚠️
✔️منظورش این بود که باید #مسئولیت_پذیر باشید و طبق #قانون عمل کنید.
👨🦳پیرمرد گفت: من #گزارش میدهم،
👤 من که تا اون لحظه نظارهگر گفتوگویشان بودم حدس زدم که میخواهد به «مردمرسی» پیام بدهد.
🤵♂مدیر بعد از رفتن اون آقا به من گفت: نهایتش من را از اینجا برمیدارند و میروم اسنپ کار میکنم...
🔺مطمئنا پیرمرد نمیخواست که کسی را از کار بی کار کند.
🔺و مطمئنا اون مدیر نمیخواست در مدیریتش *کوتاهی* کند ولی #حجاب جز #اولویتهایش نبود.
👤مدیر، من و مردم رسی را نمیشناخت، بخاطر همین به من گفت:
🤵♂من روزانه با این شرکتها کار دارم، اگر بگویم به بیحجابها خدمت ندهید،🔻
❌مشتریهایشان کم میشود، #درآمدشان پایین میآید و دیگر جوابگوی من نیستند.
👤من هیچ چیز نگفتم...
✍ ادامه دارد...
#انتقال_تجربه
#جهاد_تبیین
ble.ir/dostaneha1401_08