eitaa logo
راه ناتمام
173 دنبال‌کننده
201 عکس
90 ویدیو
1 فایل
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷این کانال اختصاص داره به برگزاری مجازی یادواره شهدای سراسر ایران آیدی خدام الشهدا👇 @Sobhebidari @ma_salam
مشاهده در ایتا
دانلود
شبهاي جمعه برنامه ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. مي‌گفت: "شب جمعه شب رحمت خداست شب زيارتي آقا اباعبدالله است كه همه اولياء و ملائك مي‌روند كربلا، ما هم جايي مي‌ريم كه‌ اهل بيت گفته‌اند ثواب زيارت كربلا رو داره". بعد هم دعاي كميل رو در اونجا مي‌خواند و حدود ساعت يك نيمه شب برمي‌گشت.‌ زماني هم كه برنامه بسيج راه‌اندازي شده بود از زيارت مستقيماً مي‌آمد مسجد پيش بچه‌هاي بسيج.  🆔️ @rahe_natamam🕊
که جایش نگهبانی داد . در تابستان 1359 در پادگان امام حسین(ع) دوره آموزشی عمومی نظامی را گذراند و پس از آن برای مقابله با ضد انقلاب آماده اعزام به کردستان می شود که با شروع جنگ تحمیلی در شهریور 59 داوطلبانه به سمت جبهه های غرب عازم می شود. وی پس از اینکه به مدت شش ماه داوطلبانه در جبهه های غرب کشور به مقابله با دشمن بعثی مشغول بود پس از چندی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مدت چهار ماه به عنوان محافظ بیت حضرت به خدمت مشغول شد. مادر خندان در این باره می گوید: یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یکی از بچه ها در بیت مشغول نگهبانی بود که سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود به نماز ایستاد. بعدها فهمیدم که آن پاسدار خود بوده است. 🆔️ @rahe_natamam🕊
یك تیکه کلام داشت؛ وقتی کسی می‌خواست غیبت کند، با خنده می‌گفت: کمتر بگو! طرف می‌فهمید که دیگر نباید ادامه دهد 🆔️ @rahe_natamam🕊
... براے شدڹ، هنر لازم اسٺ ... هنر رد شدڹ از سیم خاردارِ نفس ... هنر به رسیدڹ ... هنر تهذیب ... تا نشوے نمیشوے 🆔️ @rahe_natamam🕊
💢 اوایل ازدواجمون بود. برای خرید با سید مجتبی رفتیم بازارچه. بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم سید مجتبی به محض این که پدر و مادرش رو دید، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد؛ روی زمین زانو زد و پاهای والدینشو بوسید. ❤️ این صحنه برا من بسیار دیدنی بود. آقا سید با اون هیکل تنومند و قامت رشید، در مقابل والدینش این طور فروتن بود و احترام آن ها را تا حد بالایی نگه می داشت… 📚 منبع: سالنامه یاران ناب 1393 به نقل از همسر شهید 🆔️ @rahe_natamam🕊
۴_شهید خبرنگار : ، شما چه انتظاری از جامعه دارید؟ : هیچ ، مگر داده ام که چیزی بخواهم . نمی خوام . حتی توقع بیشتر رو هم ندارم ... 🆔️ @rahe_natamam🕊
۴_شهید خبرنگار : ، شما چه انتظاری از جامعه دارید؟ : هیچ ، مگر داده ام که چیزی بخواهم . نمی خوام . حتی توقع بیشتر رو هم ندارم ... 🆔️ @rahe_natamam🕊
امروزه پرچم شهدا به دست شما نوجوانان و جوانان جهادی است. به شما توصیه می‌کنم تا جوانید و توان دارید برای دین خدا تلاش کنید تا بعدها حسرت نخورید. 🆔️ @rahe_natamam🕊
همه جور شاگردی داشت. از حزب اللهی ریش دار تا صورت تراشیده تیریپ آرت. از چادری سفت و سخت تا آنها که مقنعه روی سرشان لق می زد. یک بار یکی از همین فکلیها همراه دوست محجبه اش آمده بود پیش دکتر. پیش پای هردوشان بلند شد. جواب سؤالات هردوشان را داد. هردوشان را هم خطاب میکرد «دخترم». گفتن . نگفت «بروید بعد بیایید» . همان جا آستین هایش را بالا زد. سجاده کوچکی در دفترش داشت که هروقت فرصت نماز جماعت نبود، در دفتر نماز اول وقتش را می خواند. یک سال بعد، آن دختر فکلی، در صف اول دانشگاه بود و بعد از نمازش ترک نمی شد. دکتر مجید شهریاری این طور شاگرد میکرد. 📎پ ن: تنها آنهایی میشوند که وجودشان دریچہ‌ی تنفس استڪبار را میبندد، آن‌قدرکہ مجبور شوند، آنهاراحذف فیزیکی، یعنے کنند... 🆔️ @rahe_natamam🕊
یک روز جمعه رفتم گلستان نزدیکی های قبر که رسیدیم ، خنده ام گرفت . دیدم یکی آن جا نشسته است . با خودم گفتم این طرف از ما اهل حال تره ! سرش راپایین انداخته ، ذکر می گوید و اشک می ریزد . مرا که دید کنار را نشان داد گفت ، این جا را میبینی ؟! جای خوبی است ! خدا قسمت کنه خندیدم و به شوخی گفتم شما بشوید ، ما توی همین یک ذره جا از در می آییم . چشمانش زد و گفت دادی ! راوی : 🆔️ @rahe_natamam🕊
گفت را چگونه یاد گرفته ای؟ گفتم از آن گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هویتش ، خریدار بود. خدایا بحق ما رو یک لحظه هم به حال خودمون توی این دنیا رها نکن. غرق دنیا شده را جام ندهند. 🆔️ @rahe_natamam🕊