eitaa logo
راه ناتمام
165 دنبال‌کننده
201 عکس
90 ویدیو
1 فایل
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷این کانال اختصاص داره به برگزاری مجازی یادواره شهدای سراسر ایران آیدی خدام الشهدا👇 @Sobhebidari @ma_salam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر نبودنت حال جهان را پریشان کرده امر‌ به معروف و نهی از منکر جامعه ... از زبان 🕊 🆔️ @rahe_natamam🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه‌بنده‌خدایی‌می‌گفت‌ گلزار‌شهدا‌که‌رفتی‌با‌خودت‌فکر‌کن... تصور‌کن‌اگراین‌شهدااز‌جاشون‌بلند‌بشن‌ چه‌جمعیتی‌میشن‌... چه‌جمعیتی‌پر‌پر‌شدن‌که‌ما‌آرامش‌داریم... 🆔️ @rahe_natamam🕊
‏یازدهم آبان ماه انقلاب_اسلامی_ایران کسیکه یه زورگیر و عشق شاهی بود که حتا عکس رو روی بدنش خالکوبی داشت . بعدها نصوحی کرد تا حدی که حاضر نشد به سیدِ اولاد صلی الله علیه و آله ( ) دروغ ببندد . 🆔️ @rahe_natamam🕊
ماهمیشہ‌فِڪرمیڪنیم‌شُھَـدا یِہ‌کارِخـٰاصۍکردن‌کِہ‌شَہیـد‌شدن! نہ‌رفیق...!خیلۍکارهارونَڪردن‌کِہ شَہیـد‌شُـدن...!🍂••- - اَللَّهُمَّ‌الرْزُقنـٰاشَھـٰادَٺ...!🖐🏻•• 🆔️ @rahe_natamam🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انشاءالله شامل شفاعت شهیدجاویدالاثرحسین دینکانی باشید 👌قول شفاعت دادن ایشان 😍 تعداد صلوات هایتان را بنویسید 🆔️ @rahe_natamam🕊
🎬قسمت دوم 🕊شهیدی که به خاطر رضایت پدرش از بهشت برگشت   محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.  بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید. 🆔️ @rahe_natamam🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز با "محمد" روی پشت بام محل استقرار حضرت امام(ره) در قم نگهبانی می‌دادیم. امام(ره) برای ملاقات مردم به مدرسه‌ی فیضیه رفتند. این دیدار طولانی شد، و زمانی که برگشتند، زمان زیادی از تعویض پست ما گذشته بود. وقتی بچه‌ها برگشتند و برای صرف نهار به غذاخوری رفتند، من چند بار به پاس بخش اعتراض کردم و گفتم: «ما هم گشنه‌ایم!» محمد ناراحت شد و گفت: «یواش! الان امام می‌شنوه!» چیزی نگذشت که درب پشت بام باز شد و امام با ظرفی که داخلش دو تا گلابی بود، آمد و گفت: «این میوه‌ها رو بخورید!» محمد از خجالت سرخ شده بود و از طرفی هم انگار تمام عالم را به او داده‌اند، خوشحال بود. تا مدتها دل مان نمی‌آمد که آن گلابی‌ها را بخوریم. ۱۱آبان‌ماه ، لام‌الله‌علیها 🆔️ @rahe_natamam🕊