eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
392 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
9.1هزار ویدیو
81 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 📖 صفحه ۱۸۸ ختم قرآن به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان و به نیابت از طرف همه ی شهدا وچشم انتظارانی که زیرخاک آرمیده‌اند و عاقبت بخیر شدنمان دردنیا واخرت انشاءالله 🤲 •🌿💚•@rahekhoda
💠 🔹امام عسکرى علیه السلام: هر که برادرش را در خلوت پند دهد، او را آراسته است و هر کس برادرش را در جمع پند دهد، او را سرشکسته کرده است. 📚 تحف العقول/ص489 ✍🏼 در روایات دیگر داریم که خدا رحمت کند کسی را که عیوبم را به من هدیه کند. طبیعی است که انسان هدیه را در کادو می پیچد و آن را محترمانه می دهد. @rahekhoda
💠 🔸امام حسن عسکرى علیه السلام: بهترین برادر تو کسى است که خطایت را فراموش کند و احسان تو را یادآوری کند. بحار/ج78/ص379 ✍🏼این روایت یکی از معیارهای شناخت دوست و برادر دینی است. @rahekhoda
💙🍃🦋 ❈🌷﷽🌷❈ 🍃🍁 🦋 ❣ (علیه ااسلام) : 🌷پشت سر برادران دینی خود کن، که این کار، را به طرف تو سرازیر می کند. 📚بحار؛ ج۷۶ص۶ ┈┉┅━🦋❀━┅┉┈ @rahekhoda .┈┉┅━🦋❀━┅┉┈
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ ✍ @rahekhoda
«پیرزن اراکی که هستی‌اش را به جبهه اهدا کرد»😳 ✍يك‌بار سال 62 يا 63 بچه‌هاي سپاه که دم درب رياست جمهوري بودند گفتند يك پيرزني از آمده و میگوید من حضرت آقا را مي‌خواهم ببينم. من رفتم گفتم بفرماييد مادر! كاري داري شما؟ گفت كه والله هر چي دارم و ندارم برداشتم آوردم بدهم به آقا براي جبهه. من رفتم خدمت حضرت آقا و عرض كردم اين طور شده است. گفتند سريع بگوييد بيايد داخل. رفتم او را آوردم داخل. يك زيلو، يك سجادة نماز📿، يك انگشتر💍 يا النگو - در حدّ همين چند قلم بود كه - به حضرت آقا داد و گفت من ديگر اميدي به زنده بودن ندارم. همينها را دارم از مال دنيا و آمدم اینها را از طريق شما به جبهه‌ها بدهم و به اين وسيله دِين خودم را ادا كرده باشم. حالتي در آقا به وجود آمده بود كه اصلاً وصف‌ناپذير بود. عظمت اين زن را مي‌ديد كه از اراك راه افتاده آمده و هر آنچه دارد و ندارد براي جبهه‌ها مي‌دهد. او بعد مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت و تشكر كردند. بعد از اينكه آن پیرزن رفت، آقا یکی از کارمندان دفتر را صدا كردند و گفتند برويد آدرسش را بگيرد و در حدّ ممكن نيازهاي اوليه‌اش را برطرف كنيد. آن سجاده را آقا تا زماني كه در رياست جمهوري بودند به عنوان سجادة خودشان حفظ كردند. البته چندين برابر پول آن را آقا به حساب جبهه واريز كردند، يعني در واقع آن را خريدند. بعد فرمودند كه بقيه‌اش هم در موزه بايد باشد. 📚خاطره یکی از کارمندان روابط عمومی وقت ریاست جمهوری ✅‌‌کانال راه خدا ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌱@RAHEKHODA 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدترین گناه چیست!؟ 👤استاد قرائتی ✅‌‌کانال راه خدا ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌱@RAHEKHODA 🌱
✨﷽✨ 💢امام خمینی و شستن لباس زن مستمند ✍مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام خمینی در قم بود، نقل می کرد: روزی با امام در حال‌‎ ‌‏رفتن به درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم، فصل زمستان❄🥶 بسیار سردی بود از کنار‌‎ ‌‏مدرسه حجتیه عبور می کردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچه ها و‌‎ ‌‏کهنه هایی را می شوید. نمی دانم مال خودش بود یا کلفت بود. می دیدیم که یخ های🧊‌‎ ‌‏رودخانه را می شکست و کهنه می شست، بعد دستش را از آب بیرون می آورد و مقداری‌‎ ‌‏با دمای بدنش گرم می کرد و دوباره لباس می شست. امام قدری به او نگاه کرد بعد به من‌‎ ‌‏فرمود: «شما بروید بعد من می آیم». عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هست‌‎ ‌‏بفرمایید. گفتند: «نه، شما بروید» و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسهارا شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند. هرچه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود فرمودند: «چیزی‌‎ ‌‏نبود» بعد معلوم شد به آن خانم گفته اند: «شما بیایید منزل، من دستور می دهم آب گرم‌‎ ‌‏کنند و دیگر شما اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمک تان می کنم» 📚 منبع: کتاب "برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)"، گردآورنده غلامعلی رجایی، ج1، ص 212 ✅‌‌کانال راه خدا ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌱@RAHEKHODA 🌱
مجوز بهشت چیست؟ ✍️استاد قرائتی: چگونه قبولی تمام کارها، مشروط به قبولی یک عمل همچون نماز مى‌‏شود؟! پلیس راهی را در نظر بگیرید که از راننده‌‌اى گواهینامه رانندگی می‌‌خواهد. اگر راننده گواهینامه پزشکی، گذرنامه و اجازه اجتهاد و یا هر مدرک دیگری نشان دهد، پليس نمى‏‌پذيرد. تنها اگر گواهینامه رانندگی داشت اجازه عبور و تردد مى‌‏دهد. ‌در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد و بهشت، گواهینامه است که اگر نباشد، هیچ عملی مورد قبول نیست. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ➥ 🌱@RAHEKHODA 🌱
✨﷽✨ راه نجات در زمان ما از نگاه پیامبر ✍پیامبر (ص)‌ فرمودند: «پس از من» فتنه‎ها چون پاره‎های شب تاریك به شما روی می‎آورد. پرسیدند: راه نجات در آن روز چیست؟ حضرت فرمودند: را در آن روز رها نكنید،‌ زیرا كسی كه آن را پیش روی خود قرار دهد، به بهشت رهبریش می‎كند و كسی كه آن را پشت سر خویش اندازد به دوزخش می‎كشاند و قرآن روشن‎ترین نشانه به بهترین راه است و كسی كه طبق قرآن و معیار آن سخن گوید، راست گفته و كسی كه به آن داوری كند، به راه عدالت رفته، و كسی كه به آن بیاویزد، پاداش می‎بیند و كسی كه به آن عمل نماید توفیق می‎یابد. 📚ارشاد القلوب: ج 1، ص 35. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌ ✅‌‌کانال راه خدا ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌱@RAHEKHODA 🌱
❒✨ نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.🤨 ❒✨ عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «» را انتخاب می‌کردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. ✨ از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. """"برای این جماعت حیف است... ‌‌‌🌱@RAHEKHODA 🌱