eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
395 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
9.1هزار ویدیو
81 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸ريشتو روي پتو ميذاري يا زيرش؟ بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، مسئول تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم صحبت بوديم، يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم شوخ و مزه پران بود از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با خنده گفت: حاجي جون! يه سوال ازت دارم خدا وكيلي راستشو بهم مي گي؟ حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد و در حالي كه نگاه تندي به او انداخته بود گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم دروغ بوده؟!! بسيجي خوش خنده كه جا خورده بود سريع عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، ببخشين بدجور گفتم. يعني مي خواستم بگم حقيقتشو بهم بگين... حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس. - مي خواستم بپرسم شما شب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟ حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد. نگاه پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟ - هيچي حاجي همينجوري!!! - همين جوري؟ كه چي بشه؟ - خوب واسه خودم اين سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف بدي زدم؟ - نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه... حاجي همينطوري به محاسن نرمش دست مي كشيد. نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در ذهن خود مرورمي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن. جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت: نگفتي حاجي، ميخواي فردا بيام جواب بگيرم؟ و همچنان مي خنديد. حاجي تبسمي كرد و گفت: باشه بعدا جوابت رو ميدم. يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. حاجي او را صدا زد. جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!! حاجي با عصابنيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم. هر سه زديم زير خنده. دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟ ✅‌‌کانال 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rahekhoda
هدایت شده از A.bahramiریپورتم
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نذر عباس | روایت ویژه مادر شهید برای رهبر انقلاب از شهادت فرزندش در ظهر ➕ سخنان شهید سلیمانی در وصف شهید صدرزاده سالروز شهادتت مبارک @rahekhoda
• آرزوےشهادت‌را‌ همہ‌دارند...اما..! • تنها ‌اندڪے شهید ‌مےشوند... چون... • تنها ‌اندڪے ‌زندگے مےڪنند... عج @rahekhoda
❣همیشه کاری کن اگه خدا تورو دید خوشش بیاد، نه مردمـ. @rahekhoda
هدایت شده از A.bahramiریپورتم
🌷 شهید همت: 🌿 یعنی پاک شدن درون، یعنی بیرون راندن هواهای نفسانی از ذات و قلب و از دل... 📚 کتاب طنین همت @rahekhoda
هدایت شده از A.bahramiریپورتم
🔺هدف بعدی خوزستان است.... 🔻تصویری که به خوبی نشان میدهد چگونه قربانیان حوادث اخیر اکثرا از استانهای مرزی انتخاب شده اند 🔻سوریه را به یاد دارید ؟ یادتان هست اول شهر های مرزی دچار آشوب شد ؟ 👈 چرا بین قربانیان بولد شده شان پسر یا فردی میانسال حضور نداشت ؟ @rahekhoda
🔴اگر خداوند همه جا هست پس چرا هنگام دعا دست به سوى آسمان بلند می کنیم؟ ✅غالباً این سؤال براى مردم مطرح است که در عین اینکه خداوند، مکان و محلى ندارد چرا هنگام دعا کردن دست به سوى آسمان بلند میکنیم؟ 💠بلند کردن دست سوی آسمان، به این جهت نیست که خداوند مکان خاصی دارد، 🔆کما اینکه رو به قبله ایستادن به هنگام نماز ، هم به معنای این نیست که خداوند جهت معینی دارد، 🔵بلکه این رفتارها، هر یک حکمت خاص خود را دارد... 🌼امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: «هر وقت از نماز فارغ شدید دست‌هاى خود را به سوى آسمان بلند نمایید براى دعا کردن» 💥شخصی از آن‌حضرت پرسید: اى مولاى من! آیا خداوند در هر مکان و جهتى نیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: «بله» ❓ پرسید: پس چرا باید دست‌هاى خود را به طرف آسمان بلند کنیم؟ 🌺امام(علیه السلام) فرمود: «مگر آیه “وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ” را قرائت نکرده‌اى! 🍃روزى باید از محلش طلب شود و محل آن آسمان است که خداوند بیان فرموده؛ چون باران از آسمان نازل می‌شودو به سبب آن از زمین قوت خلایق روئیده و بیرون می‌آید... ☘وقتی انسان دست به دعا برداشت، مستحب است آن‌را بر سر و صورت خود بکشد، برای این‌که لطف خدا شامل این دست می‌شود و دستی که عطای الهی را دریافت کند، گرامی است، بنابراین، خوب است آن‌را به سر و صورت بکشد. 🌺چنان‌که در این زمینه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هیچ بنده‌اى دست به درگاه خداى عزیز جبار نگشاید جز این‌که خداى عزّ و جلّ شرم کند که آن‌را تهى بازگرداند تا این‌که به مصلحت خود چیزی از فضل رحمتش در آن بنهد... 🌟پس هرگاه یکى از شماها دعا کرد تا دستش را به سر و روى خود نکشیده، آن را پس نکشد... 🍃🌼🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌼🍃 📘بحار جلد 3 صفحه 330 اذا فَرِغَ احَدُکُمْ مِنَ الصَّلوةِ فَلْیَرْفَعْ یَدَیْهِ الَى السَّماءِ، وَ لِیَنْصَبَّ فى الدُّعاء 📗بحارجلد 90 صفحه 308 حدیث 7 ✅‌‌کانال 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rahekhoda
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوان های؁عزیز• نوجوان‌های؁عزیز• بچه‌هایِ؁عزیزِ‌من• ❤️😍•
🍃🍃🍃🍃🍃🍃💗 🌼🍃در میان یاران پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه درباره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد. 🌼🍃یک بار، هنگامی که روز بود، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند. 🌼🍃دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت، و بهره‌ای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت: «به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!» 🌼🍃از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت: 🌼🍃«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم. احتمال می‌دهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمی‌خواهم؛ زیرا از مال دنیا بی‌نیازم.» 🌼🍃در این هنگام، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کرده‌ای؟» – نه! – حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟ – اختیار با شماست. 🌼🍃پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود: برخیز و با همسرت به خانه برو! جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد. زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟! 🌼🍃جوان پاسخ داد: «ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!» زن لبخندی زد و گفت: «آری، ، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است. ✅‌‌کانال 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب بسیار عالی برای با کردن دختران خردسال و کودکان 🎥 قصه حجابِ لینالونا... ❌ حتماً تا به حال آثار گرافیکی فراوانی را دیده‌اید که برای ترویج حجاب از تصویر آبنباتی استفاده کرده که چون پوشش ندارد، مگس‌ها دور آن جمع شده‌اند؛ ❌ همان‌طور که بارها این جمله را شنیده‌اید که "حجاب نه تنها محدودیت نیست، بلکه مصونیت است و سبب زیباتر شدن فرد باحجاب می‌شود". ✅ در این ویدئو یک اثر کودکانه در این زمینه معرفی شده است! ببینید و درباره‌اش بیندیشید. ✅‌‌کانال 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rahekhoda
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حکایت ۴ نفر از نوجوانان فریب خورده در اغتشاشات 🔹حکایت از این قرار است که یکی از آنها که از همه بزرگتر است دفعه اول در نارمک در تجمعات شرکت می‌کند که در همانجا یک آقایی به این جوان ۱۹ ساله پیشنهاد هنگفتی می‌دهد؛ از این قرار که اگر بتوانی یک جمع تشکیل دهی و چند نفر از دوستانت را نیز برای اعتراضات بیاوری نفری ۳۰ میلیون تومان به حساب‌تان واریز می‌کنم. 🔹پسر سه نفر از دوستانش را با خود در میدان صادقیه سر قرار می‌برد. آنجا دوباره عده‌ای جمع شده بودند، شعار می‌دادند، سنگ می‌انداختند، سطل زباله آتش می‌زدند، این چهار نفر همانجا پرسه می‌زنند اما خبری از آن مرد نیست با خودشان می‌گویند حتماً می‌آید. پس از چند دقیقه ایستادن آنها هم وارد جمع می‌شوند. 🔹حال این چهار پسر در مقر پلیس تهران از جریان آن روز و وعده ۳۰ میلیون تومانی و آرزوهای بر باد رفته‌شان می‌گویند ✅‌‌کانال 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rahekhoda