eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
395 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
9هزار ویدیو
81 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای شفاعت حضرت زهرا از 3️⃣قسمت سوم جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، رئيس هيئت منو صدا زد (من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون میرسه، میتونند سالی چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از کسانی که کربلا میبرید از این طایفه باشه،اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد، همون روز دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟ این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند، متحول میشن، کربلا آدمو آدم میکنه) اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!! گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم جان میخوای با دل من چکار کنی؟ من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟ اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام ، گریه کردم. داد میزدم، جان، جان، دستمو بگیر جان، پسر دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج آقا به جان سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی دارم میگردم گریه کردم: جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟ میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم یه مدتی، دو سالی گذشت میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟ گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
ماجرای شفاعت حضرت زهرا از 4️⃣قسمت چهارم_پایانی چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و …. همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان از جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم. میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم. گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت: یا !!!!! سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین… مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده همه فقط یک کلمه میگن: یا !!! منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟ گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟ گفتم چی میگه؟ گفت: مادر میگه که…. دیشب خواب دیدم حضرت اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با من رفیق شده…. به خاطر من ردش نکن مادر دیشب سفارشتو کرده به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده. روایتی از حجت الاسلام دانشمند اصفهانی 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای عشق و مودت من یا علیه‌السلام ای تمام اعتقاد من یا علیه‌السلام @rahekhoda
خداحافظ سالِ بدون زیارت 💔
           داســتــان مـعـنــوی در قدیم یک فردی بود در همدان به نام اصغرآواره‼️ اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسی‌ها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرمی می‌کرد🎻🎉🎶 و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را می‌شناختند و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می‌گفتند اصغر آواره‼️ انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود می‌رفت تو اتوبوس برای مردم می‌زد🎻 و می‌خواند🗣🎶 و شب‌ها می‌رفت در بهزیستی می‌خوابید تا اینجای داستان را داشته باشید! در آن زمان یک فرد متدین و مؤمن در همدان به نام از دنیا می‌رود و وصیت‌کرده بود اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم علیه‌السلام و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند برای تشیبع جنازه در باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملاعلی همدانی فاتحه‌ای بخوانم و برگردم وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسال‌خانه می‌بردند کنجکاو شد و به سمت آنها رفت پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟ یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است تا اسم او را شنید فریادی از سر تأسف زد و گریست🤯😱😭😭😭 مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند‌ و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند‌چه شد که شما برای این فرد این طور ناله کردید⁉️ حاجی گفت: مردم این فرد را می‌شناسید⁉️ همه گفتند: نه❗ مگه کیه این⁉️😳 حاجی گفت: این همون اصغر آواره است مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا می‌شناسیدش⁉️ و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی گفت: سال‌ها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمان‌ها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می‌رفت سوار اتوبوس که شدم دیدم وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد ترسیدم و گفتم: یا حسین اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین می‌رود اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمی‌ذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید چه کنم؟! خلاصه از خجالت سرم را به پائین انداختم اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش 👀به من افتاد، زود تیمپو 🎻رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری⁉️ چرا نمیزنی⁉️ گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد سلام الله علیها موسیقی ننواختم خلاصه حرمت نگه داشت و رفت اونروز تو دلم گفتم: اربابم علیه‌السلام برات جبران کنه حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه‌ای بشود برای این امر خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند این نمکدان جنس عجیبی دارد هر چقدر می‌شکنیم باز نمک می‌ریزد 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ بوی حسین✨ چند روز پيش داشتم به حرفاي يه بنده خدايي گوش ميدادم رسيد اينجا يه طوري شدم… ميگفت: يه دوستي داشتيم، اهل مشارطه و مراقبه و محاسبه. از اونا بوده كه خيلي رو كاراش حساس بوده ... اين آقا تو همون جووني ميميره، شب اولي كه تو قبر گذاشتيمش ماهم گفتيم خب دوستمون بوده حق به گردنمون داره اين يه شبه كه سختترين شب هر آدميه بيايم وایسيم بالا قبرش و براش دعا بخونيم. هر چي بلد بوديم رو كرديم، قرآن، كميل، زيارت عاشورا، توسل، دعاي جوشن كبير تا صبح وصل به دعاي ندبه و دعاي عهد و … ساعت حدوداي ۲ نصفه شب يكي از بچه ها يهو از جاش بلند شد، مثه بيد مي لرزيد پرسيدم: محمد چيه؟‌ گفت: كسي اينجا بود؟ گفتم نه، ديديم داره گريه ميكنه گفت: همين الان يه لحظه تو خواب بيداري بودم، يه سيد بزرگوار اومد پيشم، تكونم داد گفت: اينجا چي كارميكني؟ گفتم: رفيقمون بوده از غروب آفتاب تا حالا پيششيم، گفت چرا خوابيدي؟ ‌ گفتم آقا يه لحظه خسته شدم خوابيدم . گفت: خواب معنا نداره بلند شيد! نكير و منكر و آوردن بالا سرش ميخوان ازش سوال كنن بلند شيد يه كاري كنيد براش!! 😭😭😭 تا اينو گفت بچه ها منقلب شدن شروع كردن به دعا خوندن و روضه خوندن. منم تو اين لحظه رفتم بالا سرش، سرمو چسبوندم رو قبرش گفتم: السلام عليك يا ، آقاجون نوكرتيم يه عمر برات سينه زده گريه كرده نكنه اين لحظه هاي آخري دستشو رها كني نكنه تنهاش بذاري گذشت اون شب. شب هفتش بازم يكي از همون بچه ها خوابشو ديد. گفت عليرضا چه خبر؟ شب اول قبر سخت بود؟ گفته بود خيلي سخت بود، 😱😱نكير و منكر اومدن بالا سرم🤯، هر چي ميگفتن، زبونم بند اومده بود هر چي گفتن من ربك؟ هيچي يادم نمي اومد، من نبيك؟ من امامك ؟ هيچي يادم نمي اومد.🤯😱😱😱 يهو ديدم شما بالا قبرم نشستيد داريد روضه ميخونيد. گفتم من هيچي يادم نمياد اما فقط اينو ميدونم آقام !!… يهو ديدم، دارن ميگن: رهاش کنیم بوی ع میده. چون در لحدم نكير و منكر ديدند يك يك همه اعضای مرا بوئيدند ديدند ز من بوی مي آيد از آمدن خويش خجل گرديدند ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
‌وقتی‌ جنسِ غمش فرق می‌کند حتما زیارتِ حرمش هم فرق می‌کند.!(:💔🚶🏻‍♂ ✔@RAHEKHODA 🏴
ای منتقم خون ادرکنی😔 حضرت مهدی(عج) فرمودند: «همانا من دعا می کنم برای هر مؤمنی که به یاد آورد مصیبت جد شهیدم را و سپس دعا کند برای تعجیل فرج و تاییدم.» (مکیال المکارم ، جلد۲ ، صفحه۷۵) @RAHEKHODA 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر علیه السلام . شب جمعه شب زیارتی علیه السلام. شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم...🕊 🌱🍃@RAHEKHODA 🌿🍂
✍چيزى كه هست بايستى از چيزهايى كه موجب از بين رفتن يا كم شدن محبّت است، پرهيز كرد. بايستى از گناهان در درجۀ اول و مكروهات در درجۀ دوم دورى كرد به علاوه به چيزهايى كه موجب زياد شدن محبّت مى‌شود روى آورد. هر چه بيشتر به سادات اظهار محبّت و مودّت كنيد براى خودتان بهتر است، هر چه بيشتر به مجلس عزاى ع برويد و اشك بريزيد علاقه‌تان به حسين بيشتر مى‌شود. چنانچه در ماه رمضان نفس كشيدن روزه‌دار ثواب تسبيح دارد «اَنْفاسُكُمْ‌ فيهِ‌ تَسْبيحٌ‌» در مجلس عزاى علیه السلام يا هر وقت كه غم ع داشته باشى هر نفسى كه مى‌كشى ثواب تسبيح كردن دارد. اين شعر منسوب به حضرت : «شيعَتى‌ ما ان شَرِبْتُمْ‌ عَذْبَ‌ ماءٍ فَاذْكُروُنى‌» معنى ظاهرش آن است كه هر وقت آب گوارايى نوشيديد يادى از لب تشنۀ حسين كنيد و معنى تأويلش: هر گاه از علوم قرآن و اهل بيت بهره‌مند شدى بگو «صَلَّى اللّهُ‌ عَلَيْكَ‌ يا اباعَبْدِاللّه» چون از بركت علیه السلام است كه اين بهره‌هاى روحانى به تو رسيد. اگر علیه السلام نبود اين مسجد و منبر كى بود؟ بنى‌اميه و بنى‌مروان كجا مى‌گذاشتند دينى باقى بماند، اينها دشمن صاحب دين بودند. ┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄ 🌱🍃@RAHEKHODA 🌿🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت:پیشِ‌کسی‌بُغضِتوبِشکن‌ که‌بلد‌باشه‌آرومت‌کنه‌... مثلا ❤️‍🩹 ✋🏻 ‌ ┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄ @RAHEKHODA