☘☘حکایتی از ملانصرالدین
🪴شبی از شبهای زمستان ملا در منزل خوابیده بود. ناگاه در کوچه صدای دعوای بلند شد. ملا لحافش را به خود پیچیده و به کوچه رفت تا سبب نزاع را بداند. اتفاقاً دزد چابکی لحاف را از سر مولا ربود و فرار کرد. او بدون لحاف به خانه برگشت. زنش سبب نذاع را پرسید.
🪴 ملا گفت: هیچ خبر نبود تمام نزاع سر لحاف ما بود.
#دزدی
@rahenejat1001