─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🚫 #خواب بیش از یک ساعت در روز و ظهر ممنوع
#خواب_قیلوله (نیم ساعت قبل یا نیم ساعت بعد از اذان ظهر، و در حد نهایتا یک ساعت)
و 👈🏻برای سحرخیزان👉🏻 مفید، و سفارش شده ست
خواب بیشتر ازین حد ، برای بدن بسیار مضرِ چون باعث ⬇️
🔻اختلال در کار کبد
🔻فساد هضم
🔻تیرگی چهره
🔻بدبویی دهان
🔻صرع و تضعیف دستگاه گوارش میشه
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🔮👈 #حلیمه
تو همین لحظه که دلگیرم ازت
از همیشه به تو وابستهترم ...
#قسمت_اول
روز سختی رو گذرونده بودم.😓 شبیه به هر روز دیگه.
بعد از ۱۴ ساعت کار مداوم تو اون دخمه ی نمور و کم نور😢 از پشت چرخ خیاطی که بلند می شدم درست شبیه به عنکبوتی 🕷بودم که چهارتا پای نازک و زشتش بهم گره خورده بودن.😔
دست و پام رو باید انقدر کِش می دادم تا قلنج های گیر کرده تو بند بند وجودم با سر و صدا می شکستند و یواش یواش کمرم صاف می شد.😰
اونوقت تازه صدای ناله ی استخوانهام بود که بلند می شد.😵
اون ساعت که از کارگاه می زدم بیرون دیگه وقت زندگی کردن تموم شده بود و نوبت بیهوشی نزدیک بود.😵😲
از آبگوشت کوبیده ی ظهر چند لقمه ای می خوردم 😋و سرم به بالشت نرسیده خرناس هام بلند می شدند.😴🥱
اما اون روز فرق داشت!🙄
رو پلکان آخر بودم که شنیدم پسرعمو حیدر داره با خان داداش پچ و پچ می کنه. 😐
حیدر ۴۰ سالش بود. همسرش چند ساله پیش به رحمت خدا رفته بود و مجرد بود. 😯
یه وقت هایی متوجه چشمهای هرزش شده بودم👀
ولی هیچوقت پا نمی دادم تا جسارتش رو داشته باشه که چیزی بگه. 😶
ولی کلا انقدر هم آدم تیزی نبودم که بخوام کنجکاوی خاصی نسبت به مسایل اطرافم داشته باشم، 🙄
یعنی مدتها بود که حوصله ی نزاع برای هیچ چیزی رو نداشتم و شبیه یه ماشین کوک شده سر ساعت کارم رو شروع می کردم. 🤖
زیرزمین نمور خونمون 😦و اتاق پشتی که جسم نیمه جونم رو شبها توش رها می کردم تنها تعریفم از زندگی بود. 😢🥺
اما اون روز همه چی فرق داشت…🤔
همینطور که نزدیک تر میشدم به شیر یخ زده ی آب 🚰توی کنج حیاط بیشتر اسم خودم رو می شنیدم.🙄
اولش فکر کردم نکنه عقل از سرش پریده و سفره ی دلش رو پیش خان داداشم باز کرده باشه! 🙄😯
اما پیشتر که رفتم شنیدم که می گفت چرا حلیمه رو هم شریک نمی کنی تو کار.🤔
الان بچه ست ولی چند صباح دیگه دو دو تا چهارتا می کنه و ازت به دل می گیره.🤔 شنیدم که خان داداش گفت: 😯
بعد از خدا بیامرز بابام زیر پر و بالش رو گرفتم.😢 کار یادش دادم، نونش رو میدم. دیگه چی می خواد. من شریک ضعیفه واسه اموالم نمی خوام!😳🥺
یه چیزی مثل صاعقه⚡️ زد به قلبم.💔
وقتی سالها پیش بهم گفت درس📕 و مدرسه رو تعطیل کن، نمی تونم خرجت رو بدم با وجودیکه روز مرگ آرزوهام بود🥺😢 قبول کردم و تا اون روز خودم رو از خان داداشم جدا نمی دونستم….
اما اون روز فرق داشت…. این وجود نازک و کج و کوله ی من🥴 تو اون سگ دونی که اسمش کارگاه بود هر روز مچاله تر می شد از زور کار!
مزد کارگریم رو می خوردم. اونوقت دادشم منت سرم می ذاشت😥 که نونم رو میده. همچین که انگار سرم رو محکم کوبیده باشن به طاق آسمون هفتم و رها شده باشم رو زمین گیج گیجی خوردم و رفتم تو رختخواب….😴😵🤕
#ادامه_دارد...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#نماز پر فضیلت ماه ذی القعده
کیفیت #نماز یکشنبه ماه
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #ولایت قسمت ۳۲ 🌹 توی زیارت جامعۀ کبیره میخونیم: ✨ " ای ولیّ خدا، میان من و خدا گنا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#ولایت قسمت ۳۳
💫✨ امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: از رسول خدا (صلیالله علیه وآله) شنیدم که فرمودند:
آیا میخواهید شما را از زیرکترین آدمها و احمقترین آنها باخبر کنم؟
🔹 گفتند: بله یا رسول الله(صلیالله علیه وآله)
🌺 حضرت فرمودند:
زیرکترین آدمها کسی است که "از خودش حساب بِکشد" و برای بعد از مرگ خود کار کند ؛
و احمقترین آدمها کسی است که از هوای نفس تبعیت کند و فقط از خدا "آرزوهای خودش" را بخواهد....
🔷 از حضرت پرسیدند: آن انسان زیرک چگونه نفس خود را محاسبه میکند؟🙄🤔
🌷 حضرت فرمود: آن مؤمن هر روز به نفس خود میگوید:
👈 ای نفس... این روزی که گذشت دیگر برنمیگردد....
امروز چه کار کردهای؟؟؟
آیا حاجت کسی را برآورده کردی؟
✅🌹"بعد از محاسبه اگر خواستی گناهان تو پاک شود بر پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) #صلوات و درود بفرست."✨💫
📚 تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(علیه السلام) /ص ۳۸
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ بر بال حکمت ۴۶ نهجالبلاغه عُجب و غرور، آفت حسنات ... ارزش پشیمانى و زشتى غرور زدگ
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
بر بال حکمت ۴۷ نهجالبلاغه
معیار صداقت و شجاعت و عفت ...
شناخت ارزش ها (اخلاقى)
امام علی(علیه السلام) فرمود:
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَصِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَشَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَعِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غَیْرَتِهِ.
ارزش هر کس به اندازه همت او و راستگویى و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست و شجاعت هر کس به اندازه بى اعتنایى وى (به ارزش هاى مادى) است و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست.
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🎥 روزمان را با #قرآن آغاز کنیم/ ترتیل ۵۴۵ قرآن کریم ( آیات آخر سوره مبارکه مجادله و آیات ۱ تا ۳ سوره مبارکه حشر )
🍃🌹🍃
🌺 امام علی (علیه السلام) میفرمایند:
«ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی»
هیچ کس با این قرآن همنشین نشد، مگر آنکه چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود، فزونی در هدایت و کاستی از کوردلی.
📚نهج البلاغه خطبه ۱۷۶
🎙 استاد پرهیزگار
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#حدیث
💙 حضرت على (علیه السلام):
👈زكات زيبايى، عفّت است...
❣زَكاةُ الجَمالِ العَفافُ ...
📚 غرر الحكم، حدیث ۵۴۴۹
➖〰➖〰➖〰➖〰
💙امام صادق (علیه السلام)
حجاب زن براي طراوت و زيبایي اش مفيدتر مي باشد.
📚 المستدرک، ج ۵
➖〰➖〰➖〰➖〰
💙امام صادق (علیه السلام)
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا می ارزد وگرنه به خاک هم نمی ارزد.
📚 بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۵۰
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🔅#پندانه
✍ یک شب را برای خدا بگذران...
🔹دزدی به خانه شیخی رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدیدن باشد.
🔸خواست نومید بازگردد که ناگهان شیخ، او را صدا زد و گفت:
ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!
🔹دزد جوان، آبی از چاه بیرون آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
🔸روز شد، کسی در خانه شیخ را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت:
این هدیه، به جناب شیخ است.
🔹شیخ رو به دزد کرد و گفت:
دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
🔸حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اندامش افتاد.
🔹گریان به شیخ نزدیکتر شد و گفت:
تاکنون به راه خطا میرفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا اینچنین اکرام کرد و بینیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه ثواب را بیاموزم.
🔸کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ گشت.
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🔮👈 #حلیمه تو همین لحظه که دلگیرم ازت از همیشه به تو وابستهترم ... #قسمت_اول روز سخ
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#حلیمه
تو همین لحظه که دلگیرم ازت
از همیشه به تو وابستهترم ...
#قسمت_دوم
برعکس هر روز خوابم نبرد.😏 حساب و کتاب سالهای گذشته امانم رو بریده بود.😢
۸ سال بود که رنگ آفتاب ندیده بودم.🌝
از قبل طلوع تو دخمه چرخکاری می کردم و تنگ غروب دست و پای کج شدم رو تو ایوون تکون می دادم و کمای موقتی داشتم😴 و فردا روز از نو ….😶
حتی فرصت نداشتم مثل دخترهای دیگه برای خودم رویاپردازی و خیالبافی کنم.😇😢
کمترین ایده ای از ایده آل های زندگیم نداشتم.😕 و اون روز برای اولین بار بود که داشتم به چیزی جز تل انباشته ی پارچه های برش خورده ی روی میز چرخکاری فکر می کردم.😔😞
به خودم! به اینکه دارم چه غلطی می کنم و چرا تا حالا غافل بودم.😣😞
به اینکه منم به اندازه ی کارگرهای افغانی بی پناه توی کارگاه بی پناه بودم.😢😩 به اینکه چه روزگار غم انگیزی داشتم.😢😭 به اینکه چقدر خدا من رو از یاد برده بود.😭😭 به اینکه حتی یه دوست نداشتم.🥺🥺 هیچوقت حتی یه لحظه به این فکر نکرده بودم که سگ دو زدنهام تو اون دخمه شده بود ماشین زیرپای خان داداشم. 😣🙁شده بود مغازه ی سر نبش چهار راه ، شده بود ….☹️
اما اون به این فکر می کرد که من سر سفرش یه لقمه نون می خورم. 😮چرا فکر نکرده بود که منم می تونستم مثل هم سن و سالهام الان مشغول مشغله های دخترونه ی خودم باشم😥
ولی به جاش همه ی نگرانیم این بود که تا شب نشده باید ۱۰۰ تا کار دوخته شده تحویلش بدم.🥵
تا قبل از سپیده ی صبح تصمیمم رو گرفته بودم. باید یه چیزهایی تغییر می کرد.😑 اما چه جوری؟! 🤔هیچ ایده ای نداشتم اما دیگه نمی خواستم مثل گذشته باشه.🙄
دیگه نمی خواستم سربزیر و مظلوم به کار کردن بیرحمانه و تباه کردن زندگی بی هدفم ادامه بدم …..😖😩
با این فکرها از اومدن صبح می ترسیدم از اینکه دیگه نباید می رفتم تو کارگاه و از اینکه قرار بود با خورشید روبرو بشم.😳😐
از اینکه باید جواب سربالا می دادم هم بیشتر. کلا از اینکه این عادت ۸ ساله رو قرار بود ترک کنم می ترسیدم.😰😨
همه ی این اولین ها کافی بود تا حتی میل بیرون رفتن از رختخواب رو نداشته باشم.😲😵
ترسناک بود اما نا امید نشدم. 😌 باید یه طوری از زیر یوغ این استثمار ۸ ساله بیرون می اومدم.💪
با وجودیکه همه ی سلولهای وجودم داد می زدند نترس ولی سعی می کردم زمان رو با خودم زیر لحاف دفن کنم.😵
با واقعیتهای روز جدید روبرو شدن لحظه ای فراتر از توانم بود. من هرگز تمرین نکرده بودم برای خودم بجنگم.🙄 ۸ سال بود که تسلیم بودم و شاید توقعی که از خودم داشتم چیزی شبیه به این بود که از یه جوجه اردک🐤 میخواستم شهامت پروزا یک عقاب 🦅رو داشته باشه.
من غرقِ حادثه ای که تو تنهایی دلم اتفاق افتاده بود و خان داداشم دل نگران صندلی خالی من تو کارگاه، اومد و از لب پنجره با آهنگی 🎼که همه ی کارگرها رو صدا می زد صدام زد….☹️😔
حلیمه! حلیمه ! لنگ ظهره! نمیخوای دست بجنبنی؟!😟 هیچ چی نگفتم.😕
دوباره صدا زد و من نفس نفس می زدم زیر لحاف. تا اینکه اومد توی اتاق.😣
چته بچه چرا خفه خون گرفتی؟! بزن کنار بینم این پتو رو!🙁
آروم گفتم ناخوشم خان داداش.🤒 امروز نمیام کارگاه.🙄
گفت: یعنی چته!؟🤔 گفتم: هیچ چی بهتر شم میام!😐
بدون اینکه دلواپسی خاصی برای احوالم داشته باشه 😐
سرازیر شد که بره اما قبل رفتن آخرین امیدم بهش رو آوار کرد رو سرم و گفت: پس تکلیف کارهای انبار شده رو میزت چی میشه! 😖دیگه اشکهام سرازیر شد!😭😭😭
زیر پتو از غربت این غصه که من رو واقعا کارگر خودش می دونست، دوست داشتم که بمیرم ولی صدام رو خفه کردم و گذاشتم که بره!!!!!😢😢🥺🥺
همه ی خوبی این اتفاق این بود که دیگه ترس های صبح رو نداشتم. یکی از اولین ها رو تجربه کرده بودم. با خودم فکر کردم اون بقیه ی دیگه هم نمی تونن از این یکی خیلی سخت تر باشن و خودم رو آماده کردم تا با زندگی روبرو بشم.😑😟
#ادامه_دارد...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #ولایت قسمت ۳۳ 💫✨ امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: از رسول خدا (صلیالله علیه وآ
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#ولایت قسمت ۳۴
✔️ صلوات فرستادن در واقع "یه نوع #استغفار" هست.
❤️💚 ابراز دوستی با اهل بیت و پیامبر (صلیالله علیه وآله) باعث میشه که خدا از گناهانِ انسان بگذره.
🌷 صلوات یعنی ای پیامبر و اهل بیت بزرگوار،
من با اظهار دوستی و #محبت نسبت به شما "میخوام دلتون رو به دست بیارم" تا خدا از من راضی بشه. 💖💞
❣️ ممنونم از مهربانی و لطف شما....🌺
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ بر بال حکمت ۴۷ نهجالبلاغه معیار صداقت و شجاعت و عفت ... شناخت ارزش ها (اخلاقى) ام
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
بر بال حکمت ۴۸ نهجالبلاغه
دوراندیشی و تفکر، راه پیروزی ...
رازدارى و پیروزى (اخلاقى ، سیاسى)
امام علی(علیه السلام) فرمود:
الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ، وَالْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْی، وَالرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الاَْسْرَارِ
پیروزى در گرو تدبیر است، حزم و دوراندیشى در گرو به کار گرفتن فکر، و تفکر صحیح در گرو نگه دارى اسرار است
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─