eitaa logo
شهید عباس دانشگر۴۷(ابرکوه)
59 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
377 فایل
﷽ کانال۴۷ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @H_rastegar83 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش می‌توانستم از تمام غم‌های تو برای خودم اشکی بسازم که باآن‌کمی از غم‌های تو کم کنم .. ‌‌‎
🕊🌹شهیدان بهرام محمدزاده و مهدی محمد زاده بهرام محمدزاده در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۲/۱۲/۵ هجری شمسی در منطقه دهلران و در عملیات والفجر شش شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم امل به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش. شهید🕊🌹 شهید🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
چند روز بعد از این درخواست خواهر خواب برادرش را می‌بینید. خواهر شهید درباره این رؤیای صادقه می‌گوید: خواب دیدم جمعیت خیلی زیادی از خیابان سردار جنگل عبور می‌کنند؛ صدای حمید را شنیدم که گفت: «آبجی! به‎اذن خداوند، تمام این تعداد را شفاعت می‌کنم». گفتم: «دلیلش چیست؟ تو چرا این تعداد را شفاعت می‌کنی؟» گفت: «تمام این افراد برای تشییع جنازه من آمده‌اند». یک مردی هم از آن کنار عبور می‌کرد و داخل جمعیت نیامد، حمیدرضا گفت: «آبجی! این آقا را هم شفاعت می‌کنم.» در همان روزها سه شهید گمنام را در بوستان نهج‌البلاغه به خاک می‌سپارند. یکی از بستگان در رؤیایی صادقه خواب شهید را می‌بیند که می‌گوید: «من همان شهید قبر وسطی بوستان نهج‌البلاغه هستم.» وقتی که خانواده سر مزار حاضر می‌شوند می‌بینند که روی سنگ مزار نوشته شده: «شهید ۱۸ ساله، محل شهادت منطقه پنجوین در عملیات والفجر ۴» پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او قبر شهید مورد تأیید واقع می‌شود وخانواده اش پس از ۲۷ سال انتظار قبرش را می یابند. 🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
همه میرن حتی مادر پدرت حتی خواهر برادرت حتی رفیقات حتی اونکسی که براش جون میدادی و اینجاست که میگن : حسین آقام همه میرن تو میمونی برام... :)) !
۱۰ روز در امنیت کامل تونستیم برای اربابمون عزاداری کنیم جا داره از مرزدارانی که با جونشون برای ارباب مایه میذارن یه خدا قوت بگیم
۲۵ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران 🔹مجتبی حسین‌پور چند ماهی از شهادت عباس می‌گذشت که از طرف دانشگاه امام‌حسین(علیه‌السلام) به یکی از مراکز آموزشی در سوریه اعزام شدم. در آن مرکز، نیروها از کشورهای مختلف آموزش می‌دیدند و من هم به‌عنوان فرمانده یک گروه مشغول خدمت بودم. با محبتی که از دوستم، شهید عباس داشتم، نام مستعارم را کمیل گذاشتم. تعدادی از جوانان عراقی برای گذراندن دورۀ آموزشی آمدند. بعد از گذشت چند روز، یکی از نیروهای آموزشی عراقی آمد و با زبان عربی گفت: «حاج‌کمیل، ما یک فرمانده ایرانی داشتیم خیلی شبیه شما بود و اسمش هم کمیل بود.» اول زیاد توجه نکردم و با لبخند جوابش را دادم. رفت و سریع برگشت و گوشی‌اش را گرفت جلوی صورتم. عکس روی صفحۀ گوشی را که دیدم، خشکم زد. باورم نمی‌شد. عکس عباس بود. وقتی عکس‌العملم را دید، تعجب کرد. گفت: «مگه می‌شناسی‌ش؟!» گفتم: «بله. عباسه. می‌دونی شهید شده؟» چهره‌اش در هم شد. با حالت تعجب گفت: «شهید شده؟!» خیلی ناراحت و متأثر شد. آن روز هرگز فکرش را نمی‌کردم بین آن‌همه نیرو آن اتفاق برایم بیفتد. آن نیروی عراقی خیلی عباس را دوست داشت. می‌گفت: «عباس خیلی مهربون بود.» از محبت‌های او برایم تعریف کرد. خدایا، یک انسان چقدر می‌تواند بزرگ بشود و این‌قدر جذابیت معنوی پیدا بکند؟! ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar