💛🌼💛🌼💛🌼💛
🌼💛🌼💛🌼💛
💛🌼💛🌼💛
🌼💛🌼💛
💛🌼💛
🌼💛
# دلداده-متحول
#پارت1
صبح یک روز سرد زمستانی،درحالی که برف شروع به باریدن کرده بود چشم هایم را باز کردم
ساعت هفت رانشان میداد،
به سختی خودم را از آغوش گرم پتو جدا کردم
به سمت سرویس رفتم و صورتم را به آب سرد مهمان کردم .
مامان از آشپزخانه صدام زد
زهرا؟!
کجایی بدو دیگه دیرت میشه
سریع خودم رو از سرویس به آشپزخانه پرت کردم...
صبحانه مفصلی خوردم و به اتاق رفتم
کرم پودر رو برداشتمو به معنای واقعی خالی کردم روی صورتم
رژلب قهوای رنگم را زدم
موهام رو هم اتو زدم با کرم مو زیر مقنعه حالت دادم ترکیب این آرایش با موهای خرمایی وچشم های مشکی ام محشر بود
مانتوم رو هم پوشیدیمو حاضر شدم
کیفم رو برداشتم
بدو بدو از پله ها پایین رفتم
صورت مامان رو بوسیدم و بیرون
رفتم .
منتظر سرویس بودم که فاطمه رو دیدم که داره میاد سمتم.
نویسنده: هانیه و حنانه رستگار
#ادامه دارد.....
@roman_sara13
@raheyan_nor