#بازنشر اطلاعیه
بدینوسیله به اطلاع علاقه مندان و رهروان مسیر نورانی شهدا می رساند همزمان با ایّام ولادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) انتشار مجموعه جدید خاطرات و محبّت های شهید عباس دانشگر با نظارت خانواده شهید آغاز خواهد شد و طی هفته یک روز در میان در کانال های زیر بارگذاری می گردد و بعد از ویرایش نهایی، در قالب کتاب جدید چاپ می شود.
مؤسسه شهید عباس دانشگر
💠 @shahiddaneshgar
کانون شهید عباس دانشگر
💠 @kanoon_shahiddaneshgar
۱
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبّت های شهید عباس دانشگر
💠 خانم فاطمه طهورا طباطبایی از استان سمنان :
✍
هر گاه مي خواستم براي خريد به مركز شهر سمنان بروم، به خاطر فاصله زیاد باید با سواری مي رفتم ، در مسير از دور تصوير شهدا را مي ديديم و تصوير چهره خندان شهيد عباس دانشگر بود كه من را نگاه مي كرد. گويا شهيد به من لبخند مي زد و محو لبخند و چهره زيبايش مي شدم و ناخودآگاه به شهيد سلام مي كردم. در خیال خودم فکر می کردم اون فقط یک عکس است که من با لبخندهای زيبايش اُنس گرفته ام. ولی خبر نداشتم همین لبخند، روزي من را با خودش به وادي عشق و نور هدايت خواهد كرد.
يك روز برای ديد و بازديد از اقوام به شهر فيروزكوه رفتیم، بعد از احوال پرسي، فرصتي ايجاد شد تا براي اینکه حال و هوای مان را عوض کنیم، به پارك برويم. يك ساعتي تا غروب آفتاب مانده بود.
همراه مادر شوهرم و فرزندم كه فقط دو سالش بيشتر نبود، در پارك حسابي خوش گذرانديم. مدتی که گذشت صداي اذان که بسیار دلنشین و آرامش بخش بود و دل هر مؤمنی را نوازش می داد از مسجد كنار پارك به گوشم رسيد.
مادر شوهرم تا صداي اذان را شنيد، رو به من كرد و گفت: بریم نماز بخونیم.من هم با اكراه قبول كردم. سال هاي قبل نمازهایم را بهتر می خواندم، ولی چند وقتي بود نسبت به خواندن نماز بي توجه شده بودم.
امّا خدا خواست صدای اذان و گنبد و مناره هاي مسجد که با نور سبزی می درخشیدند؛ منو به سمت اون جا کشاند. با همان مانتویي كه پوشيده بودم و مناسب مسجد رفتن هم نبود؛ دست فرزندم را گرفتم و راهي مسجد شديم.
از پله هاي حیاط مسجد که بالا می رفتم، با خودم فكر مي كردم نکنه با این سرو وضع نشه نماز خوند و اصلاً من رو به مسجد راه ندهند. همينطور در فكر بودم تا اینکه وقتی آخرین پله را آمدم بالا، یک دفعه سرم را كه بلند کردم عکس یک شهید با لبخند يك سمت در و تصوير شهید ديگري با لبخند را سمت ديگر دیدم، ناگهان پاهايم بي حس شد. آنقدر محو تصوير لبخند دو شهید شدم كه با خود گفتم: من با این سر و وضع اومدم مسجد و شهدا به من لبخند می زنند! حس عجیبی بود، انگار دو شهید به استقبال من آمده بودند تا به من خوش آمد بگويند. شهید محسن حججی و شهید عباس دانشگر بودند.
...
#ادامه_دارد
📗
نویسنده: مصطفی مطهری نژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبّت های شهید عباس دانشگر
۲
💠 ادامه خاطره خانم فاطمه طهورا طباطبایی از استان سمنان
...
✍
... دو شهید مدافع حرمی که به خواست خدا نگاهشون درمان دردم شد. سریع رفتم آرایشم را پاک کردم، چادر نماز را برداشتم و با گریه به نماز ايستادم. در نماز همش در اين فكر بودم كه شهدا آمده اند تا دست من را بگيرند و به سمت نور هدايتم كنند. تصوير دو شهيد در نماز مدام جلوي چشمانم بود. عجیب بود، حضورشان را كنارم حس مي كردم. انگار روي آسمان سير مي كردم و در اين دنيا نبودم. حال و هوای غریبی بود که تا به حال هیچ وقت آن را تجربه نکرده بودم.
قلب من مي تپيد و سرشار از بيم و اميد بود.
از خاطرم گذشت، شهيد عباس دانشگر، همان شهيدي كه هر روز از داخل خودرو سواری به او سلام مي كردم. شهيد دانشگر اينجا هم همراهم است. خیلی گریه کردم و از دو شهيد خواستم به دورانی برگردم که چادر سر مي کردم.
آن شب تصميم مهمي گرفتم، با خود عهد کردم كه بنده خوب خدا باشم.
مثل روز برايم روشن است كه به لطف خدا و عنايت حضرت زهرا(سلامالله علیها) و با نگاه لبخند دو شهيد، به سمت قلّه سعادت و معنویت و رحمت الهي حرکت کردم و الان حدود پنج سال است كه چادر سر می کنم و تلاش مي كنم كه نمازهايم را به موقع بخوانم.
هر جا تصوير هر شهیدي را که مي بينم به او سلام می کنم.
تصوير دو شهيد را در خانه روي ديوار نصب كردم و هر روز با لبخندشان، به زندگي لبخند مي زنم.
هر موقع محبت شهدا را در آن شب تاريخي زندگي ام مرور مي كنم، خوب مي دانم كه لبخند دو شهید من را نجات داد و تحولي در مسير زندگي ام ايجاد شد، امیدوارم لبخند شهیدان روزی همه بشود و زندگی شان همواره پر از طراوت حضور شهدا باشد.
📗
نویسنده: مصطفی مطهری نژاد
✨️#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عباس جان خوب خودتو درآغوش خدا جا کردی و به آسمانها پرکشیدی...
این روزها خیلی دلتنگم رفیق...💔
#شهیدعباسدانشگر
#تولید_محتوا
✨کانال گروه ۶۱ استان آذربایجان شرقی
✨کانال گروه ۷۵ استان آذربایجان شرقی
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ محمد
🌱کانون شهید عباس دانشگر استان آذربایجان شرقی
#بیاد_رفیق_شهیدم
#پست_ارسالی
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
﷽
┊『🌞 اعمال هـر روز صبح 』┊
✋🏼 اوّلین سـلام صبحگاهـی تقدیم به ساحت قدسـی قطب عالم امکان حضـرت صاحب الزّمان عج الله
✅ اَݪـسَّــلٰامُ عَـلَـیْـکَ یـٰا بَـقـیّٖـَةَ ٱللّٰـهِ یـٰا اَبـٰاصـٰالِـحَ ٱلْـمَـهْـدیٖ یـٰاخَـلـیٖـفَـةَ ٱݪـرَّحْـمٰـنِ وَ یـٰا شَـریٖـکَ ٱلْـقُـرآنِ اَیّـُهـَٱ ٱلْـاِمـٰامِ ٱلْـاِنْـسِ وَٱلْـجـٰانِ سَـیّـِدیٖ وَ مَـولٰایْ اَلْاَمـٰانُ اَلْاَمـٰانُ.
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
💎 ❚ دعایِ غَـریـق ❚💎
دعایِ تثبیتِ ایمان در آخرالزّمان
♥️ یـٰااَللّٰـهُ
🤍 یـٰارَحْـمٰـنُ یـٰارَحـیٖـمُ💚 یـٰامُـقَـلّـِبَ ٱلْـقُـلُـوبِ💛 ثَـبّــِتْ قَـلْـبـیٖ 💜 عَـلـیٰ دیٖـنِـکَ
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
🌥️ هـر روز صبح، به رسم ادب و ارادت
✋🏼 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:
🌴 اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ
یـٰا اَبـٰاعَـبْـدِٱللّٰـهِ وَ عَـلـَۍٱلْـاَرْوٰاحِ ٱݪّـَتـیٖ
حَـلّـَتْ بِـفِـنـٰائِـکَ عَـلَـیْـکَ مِـنّـیٖ
سَـلٰامُ ٱللّٰـهِ اَبَـدََٱ مـٰا بَـقـیٖـتُ
وَ بَـقِـىَ ٱݪـلّـَیْـلُ وَٱݪـنّـَهـٰارُ
وَ لٰا جَـعَـلَـهُ ٱللّٰـهُ
آخِـرَ ٱلْـعَـهْـدِ مِـنّـیٖ لِـزیٖـٰارَتِـکُـمْ
🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلـَۍ ٱلْـحُـسَـيْـنِ
وَ عَـلـیٰ عَـلـیٖ ٱبْـنِ ٱلْـحُـسَـيْـنِ
وَ عَـلـیٰ اَوْلٰادِ ٱلْـحُـسَـيْـنِ
وَ عَـلـیٰ اَصْـحـٰابِ ٱلْـحُـسَـيْـنِ
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
✅دعایـی که عصـرِ عاشـورا
🟩 امام حسین.ع به فرزندشان امام سجاد.ع تعلیم دادند.
بِـحَـقِّ یٰـسٖٓ وَٱلْـقُـرْآنِ ٱلْـحَـکـیٖـمِ وَ بِـحَـقِّ طٰـهٰ وَٱلْـقُـرْآنِ ٱلْـعَـظـیٖـمِ یـٰامَـنْ یَـقْـدِرُ عَـلـىٰ حَـوٰائِـجِ ٱݪـسّـٰائِـلـیٖـنَ یـٰامَـنْ یَـعْـلَـمُ مـٰا فـِۍٱݪـضّـَمـیٖـرِ یـٰا مُـنَـفّـِسُ عَـنِ ٱلْـمَـکْـرُوبـیٖـنَ یـٰا مُـفَـرِّجُ عَـنِ ٱلْـمَـغْـمُـومـیٖـنَ یـٰا رٰاحِـمَ ٱݪـشّـَیْـخِ ٱلْـکَـبـیٖـرِ یـٰارٰازِقَ ٱݪـطّـِفْـلِ ٱݪـصّـَغـیٖـرِ یـٰامَـنْ لٰا یَـحْـتـٰاجُ اِلـَۍٱݪـتّـَفْـسـیٖـرِ صَـلِّ عَـلـیٰ مُـحَـمَّـدِِ وَ آلِ مُـحَـمَّـدِِ.
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
🙏🏼 دعای منتظران درعصـر غیبت
✅ دعـایِ مـعرفـت
💠 اَلْـݪّٰـهُـمَّ عَـرِّفْـنـیٖ
┊ نَـفْـسَـکَ ┊
『فَـاِنّـَکَ اِنْ لَـمْ تُـعَـرِّفْـنـیٖ』
┊ نَـفْـسَـکَ ┊
لَـمْ اَعْـرِف
﹝ نَـبــیّٖـِکَ ﹞
💠 اَلْـݪّٰـهُـمَّ عَـرِّفْـنـیٖ
《 رَسُـولَـکَ 》
『فَـاِنّـَكَ اِنْ لَـمْ تُـعَـرِّفْـنـیٖ』
《 رَسُـولَـکَ 》
لَـمْ اَعْـرِفْ
╮≼⚘حُـجّـَتـَکَ ≽╭
💠 اَلْـݪّٰـهُـمَّ عَـرِّفْـنـیٖ
╮≼⚘حُـجّـَتـَکَ ≽╭
『فَـاِنّـَکَ اِنْ لَـمْ تُـعَـرِّفْـنـیٖ』
╮≼⚘حُـجّـَتـَکَ ≽╭
〖 ↜ضَـلَـلْـتُ عَـنْ دیٖـنـیٖ 〗
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
░اَلْـݪّٰـهُـمَّ عَجّـِـلْ لِوَلـیّٖـِـکَ ٱلْفَـرَجْ
░ نـذرِ فَـرَج ۵ گلِ صلوات
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
السلام_علیک_یاامام_رئوف
یاامام_رضاجانم✋
*اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ*
°❀°🌸°❀°🌸°❀°
اَلْـݪّٰـهُـمَّ
🌸 صَـلِّ
✨🌸عَـلـىٰ
🌸✨🌸مُـحَـمَّـدِِ
✨🌸✨🌸 وَ آلِ
🌸✨🌸✨🌸مُـحَـمَّـدِِ
✨🌸✨🌸وَ عَـجّـِلْ
🌸✨🌸فَـرَجَـهُـمْ
✨🌸وَ اَهْـلِـکْ
🌸اَعْـدٰائـِهـِمْ
اَجْـمَـعـیٖـنَ.
✅☀️☀️ بصیرت ☀️☀️✅
⚠️📣 هیچ وقت فکر نکنیم خوارج ؛؛
گناه کار ؛؛
خلاف کار ؛؛
شراب خوار ؛؛
حرام خوار بودند ؛؛
نَه
⚠️ خوارج فقط بصیرت (تحلیل سیاسی) نداشتند.
⚠️ داستان کشته_شدن (عبدالله بن خباب بن ارت) به دست خوارج رو شنیدیم، و یک نکته مهم
⚠️ خوارج عبدالله و همسر باردارش را در مسیر بصره به کوفه دستگیر کردند ؛؛
وی از شیفتگان حضرت علی (ع) بود.
⚠️ یکی از نزدیکان عبدالله که پنهان شده بود به بالای درخت نخلی رفته بود ؛؛
و ماجرا را تماشا می کرد تعریف میکند که دیدم
⚠️ خوارج_سرعبدالله را جدا می کنند ؛؛
سپس شکم_زن_باردار او را نیز با شمشیرپاره_می کنند ؛؛
جِنین_ازشکم_مادربیرون می کشند ؛؛
و سرجِنین را هم با شمشیرجدامی کنند
⁉️ به_چه_جُرمی
⚠️ آری ؛؛به_جُرم ؛؛
عشق_به_علی (ع)
⚠️ بعد کنار آب رفته و وضو می گیرند ؛؛
👈راوی می گوید : آنقدر نماز طولانی بود که بالای درخت نزدیک بود خوابم ببرد
👈‼️ بعد از نماز
نزدیک درخت خرما می آیند
خرمایی از درخت به زمین می افتد
👈 یکی از خوارج خرما رو برداشته و می خورد ؛؛
که یکی دیگر از خوارج سرش فریاد می کشد و می گوید که چه می کنی مَردک ؛؛
از کجا میدانی که صاحب درخت راضی است ؛؛
مرد خرما رو از دهان بیرون انداخت
👈به_مال_حرام_حساس بودند ؛؛
👈نمازطولانی می خواندند ؛؛
👈‼️ولی_بصیرت_نداشتند ؛؛
تحلیل سیاسی نداشتند؛
🔳 جنگ صفین شمشیر به روی امام جامعه کشیدند ؛؛
و علی (علیه السلام) رو مجبور به حکمیت کردند
🔳 بعد از حکمیت هم که دیدند فریب خوردند باز ؛؛
رو در روی ولایت ایستادن
⚠️ قاتل_علی (ع) کافرنبود ؛؛
✅ابن ملجم زمانی در کنار علی (ع) شمشیر می زد ؛؛
ابن ملجم پس از به خلافت رسیدن علی (ع) با او بیعت کرد ؛؛
در جنگ جمل در کنار
او جنگید ؛؛
اما پس از جنگ صفّین و پایان حکمیت به خوارج پیوست
⚠️ او در جنگ نهروان با علی (ع) نبرد کرد ؛؛
و از معدود افراد بازمانده از این جنگ بود
🥀🥀 باید بدانیم فاصله حق و باطل ؛؛ این گونه بهم نزدیک است
🔳 سابقه دار بودن و کنار امام علی (ع) بودن ؛؛
دلیل بر سعادت نیست ؛؛
👈با علی (ع) ماندن هنر است
🔳 تاریخ و سر گذشت صحابه در اسلام را که بخوانیم ؛؛
[[امروز]] را بهتر می توانیم درک کنیم
💠 با علی (ع) در بدر بودن شرط نیست ؛؛
ای برادر ،، نهروان ها در پیش است
⚠️ وقتی گرگ حمله میکند ؛؛
با صدای بلند حمله میکند ؛؛
و فرصتی برای واکنش دارید
⚠️ اما وقتی موریانه هجوم میآورد ؛؛
از همان ابتدا مخفیانه و بی سر و صدا از ریشه به جان داراییتان میافتد
⚠️ ایستادن در برابر گرگ ؛؛
(شجاعت) میخواهد و دفع خطر موریانه (بصیرت)
🍃🍃 بصیرت ،،
سواد نیست ؛؛
☀️بصیرت بینش است.
🔔🔔 بصیرت ،، یعنی اینکه نگاهت به شخصیت ها نباشد ؛؛
بلکه همواره به شاخص ها باشد
👈 بصیرت ،، یعنی اینکه بدانی حتی مسجد میتواند ؛؛
مسجد ضِرار باشد ؛؛
و پیامبر (ص) آن را خراب کند
👈 بصیرت ،، یعنی اینکه بدانی جانباز صفّین ؛؛
میتواند قاتل امام حسین (ع) در کربلا باشد
🌻ملاک حال فعلی افراد است
🌐 بصیرت ،، یعنی بدانی در جنگ با فتنه نمیتوانی آغازگر باشی ؛؛
اما وقتی شروع کردید ؛؛
باید آن را از ریشه بدر آورید
🌐 بصیرت ، یعنی مالک اشترها را به تندروی ؛؛
و ابوموسی اشعری ها را
به اعتدال نشناسی
🌐 بصیرت ،، یعنی اینکه بدانی معاویه ها ؛؛
به سُست عنصرهای سپاهِ علی (ع) دل بستهاند
🌐 بصیرت یعنی بدانی ؛؛
تاریخ تکرار می شود ؛؛
نه با جزئیاتش ؛؛
بلکه با خطوط کلی اش
⚠️ چرا علی (ع) دنبال عمار می گشت ؟؟
چون عمار کسی بود که
با بصیرت ؛؛
دشمن شناس ؛؛
امام شناس بود ؛؛
جبهه حق را از دشمن تشخیص می داد
ان شاء الله خداوند به ما بصیرت و عمل به آن را عنایت فرماید ؛؛ 👆
آمین یا رب العالمین
����
لطفا نشر دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم منم اهل خطا ، گفتی که بخشیدم ، بیا
گفتم شکستم توبه ها ، گفتی که بخشیدم ، بیا
گفتم که ای ستّار من ، ای حضرت غفّار من
من بر خودم کردم جفا ، گفتی که بخشیدم ، بیا
گفتم ز خوبی خالی ام ، من دانه ای پوشالی ام
بنگر تهیدستم خدا ، گفتی که بخشیدم ، بیا
گفتم که احوالم بد است ، از بس گناهم بی حد است
بخشیده ای این بنده را ؟! گفتی که بخشیدم ، بیا
گفتم که نفسم سرکش است ، جایم درون آتش است
أِغفرلنا ،
أِغفرلنا ،
گفتی که بخشیدم ، بیا ..
التماس دعا
صلوات با وعجل فرجهم
کانال سلام خدای من
🆔@mygodd110