#آغاز_امامتت_مبارک_آقا 💖
عالـم امكان سـراسـر نـور شـد
شیعه بعد از سالها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر می نهد
بر همه آفاق فرمان می دهد
حكم تنفیذش رسیده از سما
نامه ای با مُهر و امضاء خدا
می نشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه كشور آیینه ها
تك سوار قصه ی آدینه ها
امپراتور زمین و آسمان
حُكمران سرزمین بی دلان
پهلوان نامی افسانه ها
تحت امرش لشگر پروانه ها
لشگری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
🔸شاعر: #وحید_قاسمی
#آغاز_امامت_امام_مهدی_عج_مبارک
══💝══════ ✾ ✾ ✾
چشمهایت حکایتی دارند
که زهیر و حبیب میدانند
شاعران حس ِ ناب شعرت را
اثر عطر سیب میدانند
حضرت عشق، ای مسیح وهب
من مسلمان معجزات توأم
به صلیبم بکش، بسوزانم
خضر میخانۀ فرات توأم
از نگاهت بهشتیان سیراب
احتیاجی به سلسبیل که نیست
از لبانت شراب میریزد
مستی عون بی دلیل که نیست
خون عابس به گردن زلفت
ذکرحُب الحسین گویا بود
دلفریبی زلف افشانت
هنر شانههای زهرا بود
چقدر کشته مرده داری تو
وحدت عشق و عقل لازم شد
موی آشفتۀ شما این بار
قاتل جان حُر و مُسلم شد
صوت داوودی تو باعث شد
پیکری غرق خون به رقص آمد
همه دیدند یک غلام سیاه
زیر تیغ جنون به رقص آمد
هو نکش، آسمان تنش لرزید
وَ إذا زُلزلت، قمر خندید
مرگ در راه تو چه شیرین است!
لب قاسم به نیشکر خندید
خندههایت بُریر میسازد
خندهات را ز ما دریغ نکن
یوسفی؛ ما ندیده میدانیم
امتحان ترنج و تیغ نکن
#وحید_قاسمی
#آغاز_امامتت_مبارک_آقا 💖
عالـم امكان سـراسـر نـور شـد
شیعه بعد از سالها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر می نهد
بر همه آفاق فرمان می دهد
حكم تنفیذش رسیده از سما
نامه ای با مُهر و امضاء خدا
می نشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه كشور آیینه ها
تك سوار قصه ی آدینه ها
امپراتور زمین و آسمان
حُكمران سرزمین بی دلان
پهلوان نامی افسانه ها
تحت امرش لشگر پروانه ها
لشگری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
🔸شاعر: #وحید_قاسمی
#آغاز_امامت_امام_مهدی_عج_مبارک
══💝══════ ✾ ✾ ✾
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کارِ خانه شدی خوش سلیقه ام؟
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی
در این سه ماه آب شدم،امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفِ جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیلِ غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن جانِ تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
آیینه ی پُر از ترکم احتیاط کن
با بالِ خسته شاپرکم احتیاط کن
تا کهنه زخمِ بازویتان تیر می کشد
دستاس خانه آهِ نفس گیر می کشد
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنجِ دستِ ورم کرده نیستم
از دستِ تو به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم
جارو نکش! که عطر بهشت ست می بری!
رویِ مرا زمین نزن این روزِ آخری
باغِ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیریِ امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی!؟
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی؟
زهرا به جایِ نان، غم ما را درست کن
حلوایِ ختمِ شیرخدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم ازاین مِهر مادری!؟
دستِ شکسته جانب دستاس می بری؟
جانِ علی! بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت؟
شُستی تنِ حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
حرف از کفن شد و..جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی لب پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و..کفنت ناله زد:حسین
خونابه های پیرهنت ناله زد: حسین
#وحید_قاسمی
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کارِ خانه شدی خوش سلیقه ام؟
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی
در این سه ماه آب شدم،امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفِ جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیلِ غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن جانِ تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
آیینه ی پُر از ترکم احتیاط کن
با بالِ خسته شاپرکم احتیاط کن
تا کهنه زخمِ بازویتان تیر می کشد
دستاس خانه آهِ نفس گیر می کشد
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنجِ دستِ ورم کرده نیستم
از دستِ تو به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم
جارو نکش! که عطر بهشت ست می بری!
رویِ مرا زمین نزن این روزِ آخری
باغِ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیریِ امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی!؟
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی؟
زهرا به جایِ نان، غم ما را درست کن
حلوایِ ختمِ شیرخدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم ازاین مِهر مادری!؟
دستِ شکسته جانب دستاس می بری؟
جانِ علی! بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت؟
شُستی تنِ حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
حرف از کفن شد و..جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی لب پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و..کفنت ناله زد:حسین
خونابه های پیرهنت ناله زد: حسین
#وحید_قاسمی