eitaa logo
راه زلفا
68 دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
11.3هزار ویدیو
69 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست... یا اباعبدالله شهادتت‌ مبارک‌ برادر.. 🚩
کار فرهنگی او همیشگی بود وقت نمیشناخت چند هفته پیش در حالیکه در ساعت 2بامداد ا ز شیراز به سمت بیضا میومدیم متوجه شدم که او تا صبح نخوابیده وقتی دلیلش را جویا شدم که در راه برگشت عکس بزرگی از شهید سلیمانی در ورودی شهر بیضا توسط اغتشاشگران پاره شده و او با کمک دوستانش تا صبح ان عکس بزرگ شهید را ترمیم کردند ودوباره در جای خودش هنگام سحر در حالیکه باد سردشدیدی می وزیده نصب کردند.وقتی چشمان خواب الود و دستان زخمیش را دیدم بهش گفتم که چرا هنگام روز این کار را نکردی اوگفت هیچکس نباید در شهرستان متوجه شود که به عکس شهید سلیمانی توهین شده است محمد زارع مویدی شهادت : ۲۴ آبان. شیراز
گاهي شدن آسان تر از زنده ماندن است! اين نكته را اهل معنا و حكمت و دقّت،خوب درك ميكنند. گاهي ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط،به مراتب مشكل تر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاي خدا پيوستن است...
📷 به این عکس‌ها نگاه کنید... 🇮🇷گلچینی از تصاویر شهدای مدافع امنیت اغتشاشات ۱۴۰۱ ✍چقدر در رسانه ضعیف هستیم که نتوانستیم مظلومیت این شهدا و خباثت زامبی‌های مقابل‌شان را به‌درستی تبیین کنیم... 📛اما در نقطه‌ی مقابل ببینید که چگونه رسانه‌های معاند می‌توانند روی اعدام یک محارب، پروپاگاندا به راه بیاندازند و به‌راحتی جای و را عوض کنند...
21.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۴ دی ؛ سالروز شهادت 🎞 راز علاقه عجیب رهبر انقلاب به یک / روایت از مرحوم ♦️ چهار سال پیش بود که برای اولین بار پس از 10 سال، رهبر انقلاب رسما از مرحوم دکتر رئیس فقید پژوهشکده رویان با عنوان " " نام بردند.  🇮🇷 پیش از این اعلام شده بود که مرحوم کاظمی آشتیانی به علت سکته قلبی درگذشته است اما منابع آگاه می گویند این نابغه فناوری سلول های بنیادی توسط سازمان های جاسوسی بیگانه " " شده است.🇮🇷 سعید کاظمی آشتیانی (زاده ۱ فروردین ۱۳۴۰ - درگذشته ۱۴ دی ۱۳۸۴)، رئیس سابق پژوهشکده رویان و جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پزشکی ایران، دارای درجه دکترای تخصصی جنین‌شناسی از دانشگاه تربیت مدرس بود که پس از تشکیل ، در رشد طب تولید مثل، فناوری و در کشور نقش بسزایی داشت.  🔹کاظمی آشیانی در طول عمر کوتاه خود در زمینه علمی و مدیریتی موفقیت‌های فراوان و شگفت آوری را برای خود و کشور موجب شد. شادی روح مطهرشان صلوات محمدی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در این تصویر 📸 تمام عاشقانه های دنیا را ببین.. این چشمان یک مادر است وقتی برایش خبر پیدا شدن‌ پیکر پسرش را بعد از ۲۸ سال آوردند😢 خیره شده به دستان همسرش که میلرزد ‌ و میگرید...!😞 مادر شهید محسن نبوی بعد از شنیدن خبر بازگشت پیکر فرزندش ‎‎‌‌
🌹مردی که بریتانیای کبیر از او میترسید‼️ ♦️بنز سیاه‌رنگی وارد پادگان شد! همه کنار رفتند تا ماشین، خود را به جنازه برساند. یک نفر از آن پیاده شد و در کنار جسد ایستاد. از جسد نمونه‌گیری کرد و رفت... سفیر ی کبیر بود. می‌خواست به مطبوعش اطمینان دهد که دیگر زنده نیست! 📚 کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن نوشته‌ی محمدعلی الفت‌پور ص42 ◾️بزرگ‌باد؛ یاد و نام نواب صفوی پیشاهنگ جهاد و شهادت
🔰یه برادر بسیجـےاومـده بود پیش چند تا از رفـقا روحانے و سـؤال کرد ادم باید چطـور باشـه تا شهـید بشـه؟ همگے حوالـش دادن به آشیخ صمد که تو حال خودش نشسته بود! آمد و سؤالــش رو پرسید. .. آشیخ صمـد یه نگاه بهـش ڪرد و گفـت:برو بعـدأ بهـت میـگم! برادر بسـیجے چند قدمـی ڪه دور شـدیه خمـپاره زمیـن خورد و شیـخ دوسـت داشتے غـرق خـون روی خاڪ گرم شلمـچه افتـاد و تقریبـأ نصف سرش رفــت! یکے از رفقـاے طـلبه صـداے آن برادر بسیجـی ڪه مےگفت آدم باید چطور باشه تا شهـید بشـه زد گفت برادر بیا.... و اشـاره به آ شیــخ صمد کرد و گفت آدم باید اینجورے باشـه تا بشه!🌹 شیخ صمد مرادی
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 ✊ 🇮🇷 ، با تمام وجودمان بگوئیم. اگر دانستیم که امشب این خاکریز را باید نگه داریم تا سقوط نکند، جور دیگری عمل خواهیم کرد. ، تکلیف دیگری داریم. 🇮🇷 تکبیر را به نیت یک بگوییم تا هم اثرش بیشتر شود و هم آن شهید به همراه ملائکه به کمک ما بیاید و جبهه را یاری کند. 👈 این شعار دادن ساده را دست کم نگیریم! گاهی یک شعار ساده بسیاری از معادلات ذهنیِ اهالی یک کوچه و محله را بهم می‌ریزد و افراد را از توهم خارج می کند! ❗️امشب ساعت ۲۱.۰۰
‌ نه این که مشتاق شنیدن خبر شهادت تو باشم و یا اگر کسی نمی‌گفت، گمان می‌کردم تو حقیقتا در روزی از روزهای پیش از ظهور خواهی بازگشت؛ نه، نشستن نام‌شهید در کنار نامت برای ما که از سال‌ها قبل به همسایگی عنوان جاویدالاثر با اسمت خو گرفته‌‌ایم دردناک است. راستش را بخواهی هنوز هم زبانم نمی‌چرخد بگویم ؛ شهید احمد متوسلیان با این همه اما همیشه در تقابل تصور شهادت یا احتمال اسارت تو اولی را ترجیح داده‌ و آرزو کرده‌ام که ای‌کاش حاج احمد طبق روایت برخی شاهدها همان اول کاری به شهادت رسیده باشد. دلیلم برای این رُجحان شک و تردید نسبت به صبر و میزان مقاومت تو نبود.تو خود در گوش ما خوانده‌ای: " برای آن چه به آن اعتقاد دارید ایستادگی کنید، حتی اگر هزینه‌اش تنها ایستادن باشد." و کوچکترین تردیدی ندارم که حتی در موقعیت‌اسارت نیز آنچنان مقتدر و با ظاهر می‌شدی که بیش از آزار دیدن، بازجو و شکنجه‌گرهایت را کلافه، زبون و مستأصل می‌کردی. . سبب این بود که حتی تصور قاب اسارت شیر در قفس یا به دور از طبیعت خود هم برایم دردناک و ناممکن بود. شیر هر قدر هم در هر موقعیتی شیر باشد،برای شیربودن غریدن در میدان، گام برداشتن با ابهات و ترکاندن زهره حریف و هم‌آوردهایش با این شمایل و خصایل آفریده شده است و من حتی دلش را نداشتم که تورا با محاسن‌سفید تصور کنم.اصلا بیشترگریه‌های من برای‌سقای حسین(ع) هم به همین دلیل است. شهادت که حق عباس بود، مزد عباس بود. من بیش از شهادت باب‌الحوائج علقمه برای لحظه‌ای که اودیگر دست در بدن نداشت تا شمشیر بزند و از این رو هرکس به خود اجازه جسارت می‌داد تا جایی که عمود بر فرقش نشست، گریه می‌کنم. تو غرور و مایی و دوست دارم تا همیشه تنها تو را همانطور که بودی، همان‌طور که به دست نگارگر هستی نقش شدی، تصور کنم. مقتدر، با صلابت و ایستاده چون کوه. . فرقی نمی‌کند تو را جاویدالاثر بخوانند یا ، تو تا همیشهِ تاریخ زندهِ ابدی هستی و حاج احمدی که به ما درس ایمان، ایستادگی و غیرت می‌دهد...
⭕️ ⭕️ ☝️از خیابان آرام آرام در حال گــذر بودم! 🌸 در اولــین کوچـہ کہ یا مهدے داشــت حسینے را دیدم.... عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامــم را صـــدا زد! گفت: اگہ یک به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! ! چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟ جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔 🌸دومــین کوچــہ محــمد اسلامے نســب ؛ پرچم ســبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود! انگار همین جا بود... محـــمد آمد! صدایم زد! گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص بود.. چه کردے؟ جوابے نداشتم و از از کوچه گذشــتم... ولے مےدیدم کہ تــا نــام بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد جارے شد ...😔 🌸به سومین کوچـــه رسیدم! ... به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند! گفــت: و در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستــــم جواب دهم! مے دانستــم خودش و هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد.. با چشماني که گوشــه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتـــم... 🌸به چهارمین کوچــه! کوچـــہ ... مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ.... با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل با خداســت !!! گفت اگر را انجــام دادي، را ســـروقت خواندے، را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ! همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود! عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم... 🌸به پنجـــمین کوچه و خـادم صادق رسیدم... صداي نجـــوا و شهــید می آمد! حاج منصــور ... ... کمیــل مے خوانــد.... چقــدر با اخلاص می خواند حضورم را متوجـــه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوے ام... از دعــا خواندنـــم گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔 🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران.. با جذبہ بــود..ـ خودش یہ عده را جمــع کرده بود مشغول تــدریس بود!!!: مــبارزه با ،نگهـــبانے ، بہ سوے پرودگارو در راه دین... کــم آوردم... من کجا .. او کجا!! ... گذشتـــم.... 🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود! بلـــه؛ عبداللہ اســکندرے... کنار اوهم شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ... عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود.... یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر چشمم به عکس فرزند علمدارے افتاد ... دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟! میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان .... تو چہ کردے؟ از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم... 😔😔 دیگر ادامہ نــدادم.... از تا ! فاصله زیــــاد بود... دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت! افتــادم... خودم دیدم که با چه کردم! 🇮🇷 شهر کوچه های زیادی دارد با یاد غریبی که همچنان ناشناخته اند یک جملہ در ذهن دارم : ... شرمنده ام!!! 🌷🌺😭😭🌺🌷 🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا! بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*