eitaa logo
راه زلفا
68 دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
69 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما عهد ڪرده ایم، بہ هر بزم روضہ ای اول برای روز ظهورٺ دعا کنیم صاحب عزا بیا ڪہ بہ اذن نگاه تو در سینه باز خیمہ ی ماتم بپاڪنیم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم هایت به کربلا فهماند مست بودن به قیل و قال که نیست ظهر روز دهم نشان دادی مرد بودن به سن وسال که نیست ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
حضرت علی اصغر(ع)-شهادت   در تنگناي حادثه بر لب نوا گرفت از بي قراري‌اش دل هر آشنا گرفت با شوق پر کشيدن از اين خاک بي فروغ در بين گاهواره قنوت دعا گرفت اعلام کرد تشنه‌ي‌ صبح شهادت است آنقدر ناله زد که گلوي صدا گرفت آنقدر اشک ريخت که خورشيد تيره شد از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفت در آخرين وداع غريبانه اش پدر او را به روي دست براي خدا گرفت ناگاه يک سه شعبه سراسيمه سر رسيد ناباورانه فرصت يک بوسه را گرفت تا عرش رفت مرثيه‌ي سرخ حنجرش جبريل روضه خواند و خدا هم عزا گرفت از شرم چشم هاي پر از حسرت رباب قنداقه را امام به زير عبا گرفت شاعر نوشت از کرم دست کوچکش آخر از او حواله‌ي يک کربلا گرفت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز هفتم 1. بستن آب بر لشکر امام حسین علیه السلام. 2. نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد برای سخت گیری بر امام حسین علیه السلام. 3. نبرد سرنوشت ساز هواداران بنی عباس با سپاهیان اموی در سال ۱۳۲ ق. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ـ🍃🌸🍃🌸 ‌ـ🌸🍃🌸 ﷽ ‌ـ🍃🌸 ‌ـ🌸 ✍منظومه فکری تربیتی هدف امام حسین نه بود نه ، هدف او تغییر وضع و تجدید حیات بود. برگرفته از کتاب 📚صفحه 146 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 ╔═🌿🕊🌼═════╗ 🆔 @faatehaan_ir ╚═════🌿🕊🌼═╝
• این ساعت‌های آخر از گریه و ضجه و التماس‌ش خبری نبود، نه؟! این اواخر به ماهی شبیه شده بود؟ به لحظاتِ آخرِ ماهی که لب‌هاش را در حسرتِ آب تکان می‌دهد، که دیگر چه به آب برسد و چه نرسد، کارش تمام است؟ مرا ببخشید بانو. اگر آقا خودشان وصفِ «یتلذّی عطشاً» را برای اصغر نگفته بودند، من کجا جرأت می‌کردم رو در رویِ شما، حالاتِ عطش علی را روایت کنم؟! که بگویم خبرِ افتادنِ مشک، خبرِ شهادتِ سقا، بیش از همه بندِ دلِ شما را پاره کرده بود. همان موقع یقین کرده بودید این لب‌های کوچک و نازک که در آرزویِ یک قطره، به سختی باز و بسته می‌شوند، دیگر به آب نمی‌رسند. من فدای آن لحظهِ شما، که علی را برای وداع به دستِ آقا دادید، آن‌جا که بینِ سر و بدنِ علیِ کوچک، تیری سه شعبه فاصله انداخت و به قدرِ دست‌وپا‌زدنی جان را از جسم کوچکش پرواز داد. آن‌جا که آقا دست به زیرِ گلویِ علی بردند و خونش را به آسمان پاشیدند و گفتند: دیدنِ خدا، چه‌قدر تحمّل این لحظه را آسان می‌کند. من هنوز مبهوتِ این رازم بانو که حتی یک قطره از خونِ اصغر به زمین بازنگشت. من که فکر می‌کنم خونِ علیِ شما را فرشته‌ها به تبرّک بردند. سلام مادرِ علیِ کوچک! سلام مادرِ کوچک‌ترین سرباز! سلام بر دامان و بر شیرِ پاکی که شش‌ماههِ شما را عاشورایی کرد. ...♡