رشته تعلقات را باید بُرید...
درون خودش با خودش کلنجار می رفت. برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی خصوصی که حرف میزدیم، حرف های دلش به زبان می آمد. هر بار که از سوریه برمیگشت و می نشستیم به حرف زدن، حرف هایش بیشتر بوی رفتن می داد. اگر توی حرف هایش دقیق می شدی، میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می کند. آن اوایل یک بار که برگشته بود، وسط حرف هایش خیلی محکم گفت: (این طوری که ماها آسان درباره شهدا حرف میزنیم و می گوییم مثلا فلانی جانش را کف دست گرفته بود یا فلانی جان فشانی کرد، این قدرها هم آسان نیست. تعلقات مانع است).
من شاهد بودم که محمودرضا چطور در عرض یکی دو سال قبل از شهادتش برای بریدن رشته تعلقاتش تمرین می کرد. واقعا روی خودش کار کرده بود. اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی محمودرضا چیزی رو به کسی به راحتی می بخشید، داشت رشته تعلقاتش را می برید، ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بود و چطور بی تعلق شده بود...
ب روایت برادر شهید احمدرضا بیضائی
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#مدافع_حرم
منبع: کتاب تو شهید نمی شوی صفحه 95
@Bicimchi1