مرکز طراحان راهیان نور
#داستان_مصور 🔻جدال نفس (قسمت اول) 🕊برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 💐هنرمند: سرکار خانم طیوب ➕ به ر
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
#جدال_نفس (قسمت اول)
شکستن نفس
در باشگاه کشتی بودیم آماده می شدیم برای تمرین.
ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد. تا وارد شد بی مقدمه گفت:
ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! تو راه که می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف می زدند!
بعد ادامه داد: شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی. کاملا مشخصه ورزشکاری!
به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود تو فکر. ناراحت شد!
انگار توقع چنین حرفی را نداشت. جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت!
ادامه دارد....
🆔 @Rahianenoor_News
@rahianenoor_art
مرکز طراحان راهیان نور
#داستان_مصور 🔻جدال نفس (قسمت دوم) 🕊برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 💐هنرمند: سرکار خانم طیوب ➕ به ر
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
#جدال_نفس (قسمت دوم)
... پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی لباس ها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود!
از آن روز به بعد اینگونه به باشگاه می آمد!
بچه ها می گفتند: بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟!
ما باشگاه می یایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم، آخه این چه لباسهائیه که می پوشی؟!
ابراهیم به حرفهای آنها اهمیت نمی داد. به دوستانش هم توصیه می کرد که:
اگر ورزش برای خدا باشد، میشه عبادت. اما اگر به هر نیت دیگه ای باشه ضرر می کنین.
🆔 @Rahianenoor_News
@rahianenoor_art