eitaa logo
ستاد مرکزی راهیان نور
27.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
156 فایل
.:کانال رسمی ستاد مرکزی راهیان نور کشور:. 🌐 www.Rahianenoor.com اینستاگرام instagram.com/masirenoor_ir سامانه ملی راهیان نور ۲۴ ساعته پشتیبان سفر و آماده پاسخگویی به سوالات شماست: ۰۹۶۳۱۳ فقط ارسال محتوا: @Rahianenoor_official
مشاهده در ایتا
دانلود
🖊 از با همه فرق داشت. گاهی اوقات التماس میکرد و میگفت: مادر؛ یک تومان به من بده! آن موقع یک تومان پول زیادی بود برای بچه ها. دو داشت به نامهای مرتضی و رضا. به زور از من پول میگرفت و می‌رفت به آنها میداد. هنگام عید نوروز میخواستم برایش لباس بخرم، قبول نمی کرد. چون مرتضی دوستش لباس بخرد، او هم میگفت من نمی خواهم. به او گفتم من پول دارم برای دوستت هم لباس بخرم. بالاخره رفتم و یک دست پیراهن و شلوار برای مرتضی خریدم تا غلامعلی راضی شد برایش یک دست لباس بخرم. ________________________ 💠 شهید غلامعلی مصطفایی 📚 سبک زندگی خوبان ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
🎙 راوی: امیرالمومنین علی علیه السلام 🔻 « رسول خدا (ص) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پُر كند و به دنيا با گوشه‌ی چشم نگريست. دو پهلويش از همه فرو رفته تر (كنايه از لاغري پيامبر) و شكمش از همه خالی تر بود. دنيا را برای او عرضه كردند ولی او نپذيرفت. چون دانست خدا چيزی را دشمن دارد، آن را دشمن داشت و چيزی كه خدا خوار شمرد، آن را خوار انگاشت. در زندگانی رسول خدا(ص) برای تو نشانه هايی است كه تورا به زشتی ها و عيب های دنيا راهنمايی می كند. زيرا پيامبر (ص) با نزديكان خود گرسنه به سر مي برد و با آن مقام و منزلت بزرگی كه داشت، زينت‌های دنيا از ديده او دور ماند. پس هر انديشمند بايد با عقل خود به درستی انديشه كند كه آيا خداوند محمد(ص) را به داشتن اين ويژگي ها اكرام كرده يا او را خوار نموده است؟ اگر بگويد خوار كرده، ‌دروغ گفته و بهتانی بس بزرگ زده است و اگر بگويد او را اكرام كرده، پس بداند خدا كسي را خوار شمرد كه دنيا را برای او گسترانيد و از نزديكترين مردم به خودش دور نگه داشت. 🔺 او با شكمي گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم وجان وارد آخرت گرديد او سنگی بر سنگی نگذاشت (خانه اي مجلل نساخت) تا جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت چه بزرگ است منتي كه خداوند با بعثت پيامبر (ص) بر ما نهاد و چنين نعمت بزرگی به ما عطا فرمود. رهبر پيشتازی كه بايد اورا پيروي كنيم و پيشوايي كه بايد راه او را تداوم بخشيم.» راوی: مولا امام علي (ع) خطبه 160 نهج البلاغه ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
⭕️ ژسه ی رستم !!! قبل از عملیات فتح‌ المبین آقا رشید در یکی از خیابان‌های شهر شوش نقشه‌ای را روی زمین پهن کرد و گفت: به این منطقه میگن تنگه رقابیه. میری آنجا را می‌گیری و با یک اسلحه ژسه آن را نگهداری می‌کنی. احساس کردم این تنگه آنقدر تنگ و باریک است که آیفا وقتی بخواهد بپیچد، به دیوار تنگه برخورد ‌می‌کند. گفتم: چقدر تا آنجا فاصله است. آقا رشید هم اشاره کرد: فقط چند کیلومتر. خط اول دشمن را که در عملیات فتح‌المبین شکستیم، به طرف تنگه راه افتادیم. بعد از طی چندین کیلومتر، حدود ساعت ۴صبح با آقا رشید تماس گرفتم. گفت کجایی؟ گفتم پنج شش کیلومتری آمدیم ولی اثری از تنگه نمی‌بینیم. آقا رشید گفت: اطراف را خوب نگاه کن چه نشانه‌هایی دارد. سمت چپ و راستم کوه قرار داشت. مشخصات را برایش تعریف کردم. گفت: احمد خودشه، همانجا بایست، الان درست در وسط تنگه‌ای. با تعجب گفتم: آقا رشید این همان تنگه رقابیه است؟ مرد حسابی تو گفتی با یک ژسه آن را نگه دارید. برو ژسه رستم را بیاور تا اینجا را به این وسعت برایت نگه دارد. بعد همگی زدیم زیر خنده و به لطف خدا توانستیم تنگه را حفظ کنیم. 🎙راوی: سردار شهید حاج احمد کاظمی🌷 📸 عکس: فروردین سال ۶۱ منطقه شوش پس از عملیات غرورآفرین فتح المبین ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
«... شب عمليات دو ستون به موازات يکديگر وارد راهکار ۱۱۲ شدند. نفرات هر ستون به 800 ـ 900 نفر می‌رسیدند. گردان‌های عظيم ارتش و سپاه کنار يکديگر قرار گرفته بودند. جلودار آنها، بچه‌های تخريب بودند. گردان کميل را اصغر ارسنجانی فرماندهی می‌کرد و معاونش سعيد مهتدی بود. گردان بعدی، مالک بود که به فرماندهی قاسم دهقان وارد عمل شده بود. کميل از ۱۱۲ به سمت ۱۴۶ می‌رفت و مالک روي ۱۱۲ عمل می‌کرد. درگيری آغاز شد. برادران حسن فتحی و مصطفی شب‌خیز، از بچه‌های اطلاعات، گردان مالک را هدايت می‌کردند و من هم گردان کميل را. ويس مراد پارياب و عبّاس زندي هم کنارم بودند. من ستون گردان را به طرف ۱۱۲ بردم و 600 متر مانده به ارتفاع، به سمت راست متمايل شدم و در محدوه‌ای يک کيلومتری با بعثی‌ها درگير شديم؛ در واقع بين ارتفاعات ۱۱۲ و ۱۴۶. از زمين و آسمان خون می‌جوشید. دشمن آتش می‌ریخت. صدای انفجارها لحظه‌ای قطع نمی‌شد. بدنه‌ی دشت می‌سوخت. تا صبح، همين بود که گفتم. بعثی‌ها نتوانستند تحمّل کنند و ۱۱۲ در اختيار ما قرار گرفت. برادران فتحي، پارياب و زندی هم در اين شب به شهادت رسيدند. خورشيد درآمد و بی‌توجه به آنچه که بر ما گذشته بود، راهش را پيش گرفت. باخبر شديم که بعضي گردان‌ها نتوانسته‌اند در محدوده‌ی خودشان موفق شوند. لشکر عاشورا، ارتفاع ۱۴۳ را گرفته بود؛ امّا پهلو(جناح) داشت؛ يعنی دشمن در اين قسمت فعال بود. در ۱۴۲ و ۱۴۶ هم مشکل داشتيم. در مجموع، کار عمليات در ۱۴۶ گره خورده بود. اگر اين ارتفاع فتح نمی‌شد، کل عمليات زير سؤال می‌رفت. گردان‌های لشکر ۲۷ و لشکر ۳۱ در خطر محاصره بودند. چاره‌ی کار، تهاجم همه جانبه به سوی ۱۴۶ بود. اين گره می‌بایست باز می‌شد؛ وگرنه عقب‌نشینی را پيش رو داشتيم. غروب، رضا چراغی و حسين الله‌کرم به ارتفاع ۱۱۲ آمدند و وضعيت موجود را بررسی کردند. تا چشم کار می‌کرد، ميدان مين بود و ردیف‌های پي در پی سيم خاردار و کانال‌ها و پوکه‌ها. رضا به اين مهلکه خيره مانده بود. با تعجّب گفت: کجا هستند شرقی‌ها و غربی‌ها که بيايند و ببينند!؟ هر کس اين منظره را می‌دید، انگشت به دهان می‌ماند. کسي باور نمی‌کرد که چطور توانسته‌ایم از آن همه معبر بگذريم. تپه‌ها و شيارها پشت سر هم ديده می‌شدند. همه يک اندازه و يک شکل بودند. هر قدمی که برداشته می‌شد، روی مانعی فرود می‌آمد. ما راه را گم نکرده بوديم، دور خود نگشته بوديم، سرگردان هم نشده بوديم. اين کار صورت نگرفته بود؛ مگر به لطف خدای مهربان. صبح وقتي برای سرکشي توی کانال‌ها می‌گشتم، يکي از بچه‌های بسيجی را ديدم که به سمت شرق نشسته و سلاحش نشانه گرفته است. روبرويش ميدان مين بود و سيم خاردار. رفتم کنارش، دستي به شانه‌اش زدم و پرسيدم: چرا اين طرفی نشسته‌ای برادرجان؟ خيلي جدّی و مطمئن گفت: خوب، منتظر بعثی‌ها هستم که بيايند جلو. لبخندی زدم و سمت ديگر را نشانش دادم و گفتم: آقاجان، بعثی‌ها آن طرف هستند. باور نمی‌کرد. متعجّب به موانع نگاه می‌کرد. گفتم: درست است. تو این‌ها را پشت سر گذاشته‌ای. حالا حواست را جمع کن. عمليات يک هفته ادامه داشت. يک هفته‌ی تمام، جهنمی در ارتفاعات حمرين پديد آمده بود که نمونه‌ی آن تا آن زمان کمتر ديده شده بود. ▫️ادامه دارد... ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
▫️ما آدم هایی را در ارتش داشتیم و داریم که اینها در عمل نشان دادند که در سطوح بالای معنویّتند؛ یکی‌اش همین صیّاد شیرازی، یکی‌اش همین بابایی. ازاین‌قبیل کم نداریم؛ حالا این افراد معروف و نامدار را من اسم آوردم؛ ازاین‌قبیل زیاد داریم. بنده نمونه‌هایش را در خود اهواز که مدّتی آنجا بودیم دیدم و از نزدیک مشاهده کردم. من بارها گفته‌ام اینها را که نیمه‌ی شب بود، بنده از یک تیپی در اهواز -که به‌قدر یک گردان بیشتر استعداد نداشت- داشتم بازدید میکردم، پهلوی تانک، نظامیِ مسئول تانک ایستاده بود نماز شب میخواند. چه کسی در آن بیابان، در آن هوای سرد به این فکر می‌افتاد؛ نیمه‌ی شب، وسط زمستان ایستاده بود و نماز شب میخواند. آن‌وقت‌ها هنوز این حرفهایی که حالا رایج است، گریه‌ها و بچّه‌های بسیجی و مانند اینها، خیلی باب نشده بود که ما اینها را از نزدیک دیدیم. یا به‌نظرم آن سرگردی یا سرهنگ دوّمی بود که آمد پیش من با حال تأثّر و نزدیک به گریه، که بنده خیال کردم میخواهد از من درخواست کند که به او مرخّصی بدهیم؛ مثلاً نگرانی دارد و میخواهد مرخّصی بگیرد و از اهواز برود. آمده بود و درخواستش این بود که شماها یک کاری بکنید که شبها که این جوانهای داوطلب با آقای چمران میروند برای به قول خودشان شکار تانک، من هم با اینها بروم. میشد فکرش را بکنید؟ یک افسرِ ارشد -حالا درجه‌اش درست یادم نیست؛ بگویید سرهنگ دوّمی بود، در همین حدودها- می‌آید و داوطلبانه میخواهد با جوانهای بسیجی که از تهران آمده‌اند و میخواهند شبها بروند در تاریکی یا با استفاده‌ی از تاریکی، ضربه‌های نقطه‌ای به دشمن بزنند -آن‌وقت این‌جوری بود، اوایل جنگ این‌جوری بود- همکاری [کند] و ازاین‌قبیل. 🎙 راوی: امام خامنه ای عزیز ۱۳۹۶/۰۱/۳۰  ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔻در ماه میهمانی خدا، سحرهای شهدایی داریم. ⭕️ روایتگری سحرگاهی راویان هشت سال دفاع مقدس در برنامه ماه‌ِ من از شبکه سوم سیما 🕞 سحرهای ماه مبارک رمضان؛ ساعت ۳:۳۰ ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
... ✍ ماه رمضان را آمده بود خانه... بہ علی مےگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.» هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه، هر سےشب ! وقتی دعا را مے خواندنـد، توے حال خودش نبود، نالہ مےزد، داد مےڪشید ، استغفار مےڪرد ، از حال مےرفت. از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط ، مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو مےگفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون کہ تموم بشه، من هم تموم مےشم.» 📚 یادگاران جلد هشت ڪتاب شهید ردانے پور، ص 75 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
نامش حسین بود؛ اهل شهرستان جَم؛ استان بوشهر. در دوازدهمین بهار عمرش دست پدر را می‌گیرد، به محل اعزام می‌برد تا رضایت دهد برای رفتن حسین؛ عملیات بیت المقدس حسین را به آرزویش رساند. شب عملیات گفتند حسین نیا. حسین گفت:«من برای سقایی شما می‌آیم.» حسین تیربارچی را به هلاکت رساند تا گردانِ در محاصره را نجات دهد. رزمنده‌ای آب خواست؛ حسین آب آورد؛ سر حسین بالا آمد. خمپاره‌ای... اینگونه بود که حسین، حسینی شد... 🔗 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 📲 eitaa.com/rahianenoor_news 💻 www.rahianenoor.com
✔️ عملیات بیت المقدس ۶، ارتفاع شیخ محمد ماووت عراق، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۷ در حین عملیات در قرارگاه تاکتیکی منتظر دستور بودیم که اگر کاری پیش آمد، انجام دهیم. خبر دادند که در مسیر برگشت نیروها، مشکلی پیش آمده و باید کاری کرد. بنده به همراه شهید اسماعیل خوش سیر و عمو یشلاق (شهید حاج امیر یحیوی) مامور شدیم. مسافتی را با وانت رفتیم، بعد از آن پیاده راه افتادیم به سمت ارتفاعات. بعد از چند ساعت پیاده روی، در شیاری که به سمت ارتفاع شیخ محمد می رفت، به محل رسیدیم. کف شیار، پرتگاهی به ارتفاع ۱۰ - ۱۲ متر بود که مجروحان و نیروهایی که می خواستند عقب بیایند، متوجه این پرتگاه نبوده و در تاریکی شب سقوط کرده و پایین می افتادند. با اسماعیل نوار معبر کشیدیم و با قرص شب نما مسیر را به سمت چپ مشخص کردیم. موقع برگشتن شهید اسماعیل که در شناسایی قبل از عملیات چندین بار این مسیر را رفته بود راه را گم کرد. چند ساعت در سینه کش ارتفاعات سرگردان بودیم تا بلاخره راه را پیدا کرده و برگشتیم. اسماعیل به ما می گفت: جان مادرتان به کسی نگویید من راه را گم کرده ام.. آبرویم می رود... 🎙راوی: بهمن رجبی، تخریبچی لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع) ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 sapp.ir/Rahianenoor_News eitaa.com/Rahianenoor_News 🆔 @Rahianenoor_News ------------------------•○◈❂
اين هفت نفر رزمنده و مجاهد عزیز همه برای بهشت ثبت نام كردند، غير از آخرين نفر سمت چپ همه یکجا قبول و شهید شدند. به نفر آخر گفته بودند که تو یک مأموریت مهم داری که باید آن را تمام کنی و بعد بیایی! او بعدها امام جمعه شهر کازرون شد و سال گذشته در شب قدر قبولش کردند... نامش شد: شهید حجت الاسلام محمد خرسند شهید شبهای قدر رمضان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 sapp.ir/Rahianenoor_News eitaa.com/Rahianenoor_News 🆔 @Rahianenoor_News ------------------------•○◈❂
" شهید سوختہ در عشق خداست " ❉ تعریفش را از برادرم کہ همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یک ‌بار یکے از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبے داشت، از آنچه فکر می کردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتے داشت. شب بود بہ همراه چند نفر از دوستان دور هم نشستہ بودیم، دعاے توسل شهیـد در حال پخش و هر کس در حال خودش بود.... ❉ صدای در آمد، بلند شدم و در را باز ڪردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامے ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالے گفتم بفرمایید استاد، ایشان قبلا هم به حجره ها و طلبہ هایشان سر مےزدند. در نهایت تواضع و ادب قبول ڪردند و وارد شدند. سریع ضبط را خاموش ڪردیم، استاد در گوشه‌اے از اتاق نشستند، بعد گفتند: اگر مشکلےنیست ضبط را روشن ڪنید. صدای سوزناڪ و نوای ملڪوتے او در حال پخش بود. استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟ گفتم: محمد رضا تورجی زاده استاد پس از کمے مکث فرمودند: ایشان (در عشق خدا) سوختہ است. گفتم: ایشان شهــید شده، فرمانده گردان یا زهرا (س)هم بوده... استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوختہ بودند. 🌷 🎙راوی: شهید سید محمد حسین نواب ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News