🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍عاشق گمنامی بود...
🌟بچه های تیپ نبی اكرم (ص) و گردان حمزه سیدالشهدا بود. از آن خالص های خود ساخته ای بود كه در جبهه خودش را پیدا كرده بود. سه تا دیپلم داشت واز همان اول جنگ بارها برای دانشگاه های مختلف قبول شده بود. وقتی می گفتند چرا نمیرید؟ می گفت: دانشگاه واقعی همین جاست. خیلی آرام و بی صدا بود. همیشه یك لبخند ملیح و زیبابر چهره اش همه را به وجد می آورد. خیلی كه عصبانی می شد، می گفت ای داد بی داد! هیچكس آن را نمی شناخت. او یك استاد و مفسر واقعی قرآن بود. باوجود تركش های زیاد در بدنش پرونده بنیاد هم نداشت، با اصرار زیاد ازش خواستند یك كلاس تفسیر برای رزمندها برگزار کند. قبول نمی كرد، با اصرار زیاد قبول كرد ولی شرط گذاشت آن هم این بود كه جایی نگویند که شهید یزدان پناه مدرس قرآن است. جالب است كه شاگردانش هم مثل خودش در جبهه ها خودشان را پیدا كرده بودند و برای (فاستبقوا الخیرات) مسابقه گذاشته بودند،شهید یزدان پناه از مدرسین و اساتید عالی عقیدتی سیاسی سپاه بود ولی گمنام و بی پیرایه. در یگان رزم با بچه های گردان در خاك و خون زندگی آسمانی می كرد، هر جا می رفت نام و نشانی از خودش باقی نمی گذاشت. غواص بود. اطلاعات عملیاتی بود. دیده بان بود. مخابراتی بود. تگ تیرانداز بود. تعمیر كار الكترونیك بود.شهادت حق او بود....
🌷سردار شهید مهدی یزدان پناه🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍قدردان امام باشید...
🌟قدر نعمت وجود امام خمینی(ره)را بدانید هر کس می خواهد عزیز باشد باید در خط امام خمینی(ره)باشد. بعد از چهارده معصوم(ع)ما به جز امام کس دیگری را نداریم چون امام میلیون ها انسان را نجات داد و آن ها را با اسلام آشنا کرد. به نیروهای تحت امرش توصیه می کرد که حتما" فریضه نماز را صادقانه به عمل آوردند و همیشه نماز اول وقت به جا آورند.اخلاق حسنه ای داشت به طوری که هر فردی در اولین برخورد با او دوست می شد. صله ارحام را در هر شرایطی به جا می آورد حتی در همان ایام بسیار کوتاهی که از جبهه برمی گشت از اقوام و دوستان سرکشی می کرد. بسیار شجاع بود، هرگز از کسی غیر از خدا نترسید و برای همین هم در همه عملیات ها که شرکت می کردبه عنوان نیروی خط شکن حضور می یافت. بسیار امر به معروف و نهی از منکر توصیه و عمل می کرد. در احسان به افراد ضعیف کوتاهی نمی کرد به طوری که قسمت عمده ی همان حقوق کمش را هم به افراد نیازمند کمک می کرد.پدرشهید: یک روز قبل از این که شهید شود در پادگان ابوذر بود.به من گفت پدراگر یک وقت من طوری شدم و برنگشتم به خاطر من دنبال مال دنیا نروی. گفتم: من به غیر از خدا از کسی کمک نمی گیرم. پیکر پاک شهید در اسلام آباد غرب دفن شده است.
🌷شهید حاج حامد یعقوب نژاد🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍شهیدی از جنس رنگواره های یكرنگ
🔻در پس چهره شاداب این شهید والامقام، نگاه ژرف و قلبی محزون وجود داشت كه باعث بی توجهی آن به تعلقات دنیایی شده بود. عشق و ایمان خالصش بود كه وی را راهی میدان های دفاع از دین و میهنش كرد و همیشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر می دید و به محاسبه و مراقبت از نفس خویش اهتمام می ورزید.
همسر شهید رحمتی زاده: همسرم همواره بر دفاع از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تاكید داشت و دیگران را به این امر مهم سفارش می كرد. تاكید همیشگی به نماز اول وقت، شجاعت، مردم داری، وفاداری، توجه و رسیدگی به احوال اقوام و دوستان، تقوا و خویشتنداری از دیگر ویژگی های اخلاقی این شهید بزرگوار بود.
💬راوی: همسر شهید
🌷سردار شهید حاج رضا رحمتی زاده🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍نظم و رشادت فرمانده...
در سمت فرمانده از نظم خاصی برخوردار بود و خيلی منظم و دقيق بود. او سعی ميكرد از اسراف جلوگيری كند؛ مثلاً شبها به كسی اجازه تيراندازی نمی داد، مگر آنکه به وجود دشمن يقين پیدا کنند. دستور حاجی بود كه اگر يك تير شليك شود، بايد يك جنازه تحويل داده شود.» ما به خاطر كمبود مهمات، مجبور بوديم مهمات را سهميهبندی كنيم. بعد از مشورت با حاج روحالله به اين نتيجه رسيديم که شبها هنگامی كه عراقی ها خوابند، مهمات از سنگر آنها برداريم و روز بعد آنها را بر سر خودشان بريزيم. آنقدر اينكار را تكرار كرديم تا عراقی ها عقبنشينی كردند.»
🌷سردار شهید روح الله اصل دهقان🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍وقت شناسی و مسئولیت پذیری شهید
🔻با این که تعداد مسئولیتهایی که داشت از حد تواناییهای یک آدم خارج بود، ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمیکردیم، با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهدهمان بود، وقتی من میگفتم فرصت ندارم، شما بچه را مثلاً دکتر ببر، میبرد، من هیچ وقت درگیر مسائل خرید بیرون از خانه، کوپن یا صف نبودم، جالب است بدانید که اکثر مطالعاتش را در این دوران، در همین صفها انجام میداد، تمام خرید خانه به عهده خودش بود و اصلاً لب به گلایه باز نمیکرد، خلق خوشی داشت، از من خیلی خوش خلقتر بود.
🌷شهید سیدمرتضی آوینی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍از جنگ تحمیلی تا مدافعان حرم...
🔻در سال ۱۳۶۲ بود که جهت شرکت در دفاع مقدس جذب تیپ مسلم (ع) شد و بعد از مدت کوتاهی بعنوان فرمانده گردان و مسئول محور تیپ انتخاب شد در سال ۱۳۶۴بعنوان فرمانده یکی ازقرارگاه های فرعی قرارگاه نجف انتخاب شد ، در سال ۱۳۶۵بعنوان فرمانده گردان حنین از تیپ ۲۹ نبی اکرم (ص) انتخاب و در عملیات های نصر ۷، والفجر ۱۰ شرکت داشت که در عملیات اخیر مفتخر به جانباز شدن شیمیایی شد که تا لحظه شهادت از این موضوع رنج می برد. در عملیات مرصاد فرماندهی گردان حمزه تیپ را بعهده گرفت و این گردان بهمراه گردان حنین اولین نیروهایی بودند که با شعار حزب الله ماشاءالله وارد شهر اسلام آباد شدند و ضربات مهلکی به منافین وارد کردند و در این عملیات هم چون بعنوان فرمانده مورد شناسایی تک تیراندازان دشمن قرار گرفته بود از ناحیه ساعد وانگشتان دست هنگامی که با بیسیم مشغول هدایت گردان بود مورد هدف قرار میگیرد. در سال۱۳۹۵ بعنوان اولین فرمانده مستشاری از شهرکرمانشاه عازم سوریه شد و در اعزام دوم بود که به آرزویش یعنی پیوستن به دوستان شهیدش شد ودر وصیتنامه خود اعلام کرده بود که پیکر پاکش را در زیر پای شهدای نصر هفت به خاک بسپارند.
🌷شهید مدافع حرم اکبر نظری🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍بسیار به غیبت کردن حساس بود...
🔻به غیبت کردن خیلی حساس بود، می گفت هر صبح در جیبتان مقداری سنگ بگذارید، برای هر غیبت یک سنگ بردارید و در جیب دیگرتان بگذارید، شب این سنگ ها را بشمارید، این طوری تعداد غیبتها یادمان نمی رود و سعی می کنیم تعداد سنگ ها را کم کنیم ...
🌷شهیدعلی اکبر جوادی🌷
📕 ستارگان خاکی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍انتظار شهادت...
🌟شبها تا دیروقت گوشهای از اتاق مینشست و با معبودش به مناجات و راز و نیاز می پرداخت گویی که می خواست دلش را برای دیدار محبوب صیقل دهد. مادر به طرف اتاق رفت صدای محمد علی بود داخل شد گوشه اتاق نشسته بود سجاده ای جلویش پهن بود. سرش را روی دیوار گذاشته بود. اشک هایش در تاریکی روی صورتش برق می زد کنارش نشست. گفت: محمد جان چرا گریه می کنی؟بدون اینکه نگاهش کند سرش راپایین انداخت در حالی که دستش را به صورتش می کشید تا صورت خیسش را مادر نبیند گفت:« مادر فکر می کنم سعادت شهید شدن را ندارم وگرنه تا حالا شهید شده بودم.»
🌷شهید محمد ظهرابی🌷
#فاتحان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍سرگرمی و تفریح در روز عید فطر...
🌟روز عیدفطر بود و طبق رسوم ما، همه اقوام و فامیل در خانهٔ پدر مهمان بودند و من نیز از مصطفی خواستم که با هم به این مهمانی برویم. ولی مصطفی گفت شما بروید، من نمیتوانم بیایم. شب هنگام که مطابق عادت خودمان، مسائل و مشکلات را با مصطفی در میان میگذاشتم، از او پرسیدم که چرا امروز به مهمانی نیامدید؟ مصطفی پاسخ داد، امروز روز عید بود و بیشتر بچه های مدرسه نیز برای دیدن اقوام و خویشان خود از مدرسه بیرون میروند. ولی حدود ۳۰ نفر از بچه های یتیم هستند که هیچ فامیلی ندارند و به ناچار در مدرسه باقی میمانند. وقتی بچه هایی که برای تفریح و دیدار اقوام خود رفته بودند بر میگردند، برای بچه های باقی مانده در مدرسه از دیدار فامیل و بازی ها و سرگرمی های خود تعریف میکنند. برای اینکه این بچه های یتیم نزد آنها احساس خجالت و افسردگی نکنند.
💬راوی خانم غاده جابر همسر شهید چمران
📕 یادگاران
🌷شهید دکتر مصطفی چمران🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍 دوست دارم یک کمی از سختی آنجا راحس کنم.....
🌟تازه از جبهه آمده بود ، نیمه شب برای خوردن آب بیدار شدم و دیدم ابراهیم روی فرش خوابیده با وجودی که تشک در کنارش بود !
صدایش کردم و گفتم، داداش چرا روی فرش خوابیدی؟ توی این هوا سرما میخوری پاشو روی تشک بخواب .
اول گفت چیزی نیست ولی وقتی اصرار مرا دید گفت، الان بچهها توی گیلانغرب توی اون هوای سرد دارند سختی می کشند، دوست دارم یک کمی از سختی آنجا راحس کنم.....
🌷شهیدابراهیم هادی 🌷
📕 سلام بر ابراهیم 2
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍به کوچههای مدینه نمیروم جز با لباس جهاد
🌟حسین میگفت: فرمانده باید خونسرد باشد تا بتواند خوب فکر کند و نیروهایش را در بدترین شرایط جمع و جور کند. فرمانده که در میدان آرام باشد، نیروهاش هم راحتتــر میجنگند. مرتضی می گفت: «به کوچههای مدینه نمیروم جز با لباس جهاد. من آنجایی که پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها را شکستند وارد نمیشوم به جز با لباس جهاد و انتقام.» گفتم: «چطور میخواهی با لباس جهاد بروی؟» گفت: «وقتی آقا امام زمان(عج الله) آمد و رفتم میبینی.»
🌷شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور(حسین قمی)🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍من در آمریکا زندگی خوشی داشتم اما..
🌟من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذات را سهطلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غمهای این دلشکستگان باز کنم.دائماً در خطر مرگ، زیر بمبارانهای اسرائیل به سر آورم، لذت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آههای سوزان خود کنم.به طور مختصر اگر نمیتوانم این مظلومین داغدیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غمهای آنها را به قلب خود بپذیرم.میخواستم که در این دنیا با سرمایهداران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذت زندگی خوش به آنها نفروشم.
🌷شهید دکتر مصطفی چمران🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍مواظبت از بیت المال
🌟 زخمی شده بود، پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود .
بچهها لباسهایش را شسته بودند خبر دار که شد بلند شد و رفت که لباسهای آنها را بشوید گفتم برادر احمد! پاتون تازه گچ گرفتن اگر گچ آب بخورد و خیس شود پاتون عفونت می کند!
گفت: هیچی نمی شه!
رفت حمام و تمام لباسهای بچهها را شست نیم روزی طول کشید گفتم الان گچ خیس شده و باید عوض شود ولی در کمال ناباوری دیدم که یک قطره هم آب نخورده !!
حاج احمد گفت، چون مال بیت المال بود خیلی مواظب بودم که خیس نشود ....
جاویدالاثر سردار
#حاج_احمد_متوسلیان
📕 ستارگان خاکی ، ج22
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍مثلِ زینب....
🌟در زمستانِ اصفهان که یک شب هوا
خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده، آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است! بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد، دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم، من در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد...!
🌷شهیده زینب کمایی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍یک بسیجی ساده ...
🔻در تاریخ شهریور شصت عملیات شهید رجایی و باهنر درکرخه مجید سیلاوی شهید شد بعد از عملیات حاجی را دیدم گفتم: حاجی سیلاوی شهید شد. اولین بار دیدم حاج علی هاشمی نشست بعد گریه کرد. اولین بار در عمرم دیدم که گفت: ((کمرم رو شکست مجید کمرم را شکست)) فقط یکبار دیدمش. والا همیشه تو لحظات سخت جنگ ایشون خونسرد بود با درایت تصمیم می گرفت و دستور می داد و کارش را انجام می داد و رفتارش مثل یک شخص عادی بود.
🌷سردار شهید علی هاشمی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰#خاطرات_شهدا |#سنگر_خاطره
📍مثل حر بشویم...
🔻شب عاشوراهمه بچهها رو جمع کرد و گفت حر وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد بیایید امشب ما هم حر امام حسین بشیم، بعد گفت
پوتین هاتون رو در بیارید بند پوتینش را گره زد و توش خاک ریخت و انداخت روی گردنش و پیاده توی بیابان شروع به عزاداری کرد.آن شب احمد زمزمه های داشت که تا آن موقع ندیده بودیم....
📕 خط عاشقی ، ج۱
🌷شهید احمد پلارک🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟 یک روز با هم از کوچه بیرون میرفتیم. چند روحانی با ظاهری زیبا و آراسته به سمت ما آمدند. با شناختی که از ابراهیم داشتم گفتم: حتما حسابی آنها را تحویل میگیرد اما برعکس به آنها سلام هم نکرد! با تعجب نگاهش کردم. خودش فهمید و گفت: اینها آخوندهای ولایی هستند. کاری با این جماعت نداریم. گفتم: ولایی! گفت: یعنی به جز ولایت اهل بیت چیز دیگری را قبول ندارند. نه ولایت_فقیه. نه حضور در جبهه و...فقط دم از ولایت مولا میزنند. چند سری هم با اینها صحبت کردم ولی بی فایده بود. فقط کار خودشان را قبول دارند. بعد ادامه داد: خطر اینها برای اسلام و انقلاب کم نیست. مثل خوارج که در بدنه حکومت مولا بودند و...
من آن روز نفهمیدم که ابراهیم چه گفت. اما سالها بعد و با جریان سازی فرقه شیرازی ها و شیعه انگلیسی، تازه فهمیدم که ابراهیم چه بصیرتی داشت....
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
📕 سلام بر ابراهیم2
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍پرچم برافراشته
🔻مرحوم آقای بهشتی رضواناللَّهعلیه یک عنصر قوی، مستحکم و بشخصه یک پرچم برافراشته در سیر انقلاب بود... آن مقداری که در آن دوره به این سیّد بزرگوارِ نورانىِ ارزنده برجسته، دستهای تبلیغاتی دشمن تهمت زدند، به کمتر کسی از عناصر انقلاب در طول زمان این همه اهانتهای خصمانه و بغضآلود کردند. گفتند انحصارطلب است، متکبّر است، قدرتطلب است، دنبال دیکتاتوری است؛ اما او راه خود را با قدرت و قوّت طی کرد. البته جان خودش را گذاشت؛ اما در واقع با استقامت در این راه، جان و حقیقت و هویّت خودش را به عرش اعلی رساند.
🌷شهیدسیدمحمدبهشتی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍صبر و استقامت...
🔻وقتی وارد ادوگاه عراقی ها شدیم، عکس بزرگی از صدام را زده بودند روی دیوار، من بدم آمد زدم عکس را انداختم و شکست، سه ماه زیر شکنجه بودم و توی این مدت با وزیر سابق نفت، تندگویان آشنا شدم .
یه روز از او پرسیدم که کارت صلیب سرخ دارد یا نه !؟
جواب داد که ندارم .
گفتم آقای تندگویان، چون کارت نداری آدرس بده تا برای خانواده ات نامه بنویسم.
متواضعانه گفت آدرس من این است،
صبر و استقامت....
🌷شهید محمد جواد تندگویان🌷
📕 امام سجاد و شهدا ، ص108
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #سیره_شهید | #خاطرات_شهدا
🔻 به غیبت کردن خیلی حساس بود
می گفت هر صبح در جیبتان مقداری سنگ بگذارید برای هر غیبت یک سنگ بردارید و در جیب دیگرتان بگذارید شب این سنگ ها را بشمارید این طوری تعداد غیبتها یادمان نمی رود و سعی می کنیم تعداد سنگ ها را کم کنیم ...
سردار #شهیدعلی_اکبر_جوادی
📕 ستارگان خاکی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 صدای گرمی داشت با یه عده طلبه از تهران آمده بودند همه شان شهید شدند الا محسن !
این اواخر حال عجیبی داشت شبها تا صبح گریه میکرد و روزها شاد و خندان بود میگفت
همه کارهایم رو کردم آماده و هیچ نگرانی ندارم .
به یکی از بچهها گفته بود وقتی شهید شدم این سربند رو ببند رو سینه ام !!
جنازه اش که آمد سر نداشت سربند رو بستند به
سینه اش روی سربند نوشته بود
انا زائر الحسین......
#شهیدمحسن_درودی
📕 خط عاشقی ، ج۱
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #محرم
🔻 مسئول گروهان بعثت از گردان زهیر ، لشکر 10 سیدالشهدا بود .
مداحی هم میکرد و روضه های علی اصغرش عجیب بود .بار آخر هم توی حسینیه سنندج از حضرت علی اصغر (ع) خواند .
آخرش هم تیر خورد توی گلویش و مثل علی اصغر شهید شد....
#شهیدعلی_جابری
📕 پلاک ۱۰
#محرم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
🔻 یه تانک عراقی آتش گرفته بود راننده ازش امد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود هاج و واج به اطراف نگاه می کرد بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد یکی از بچهها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت
مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ما شیعه #امام_حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم نه مثل یزیدیان......
#شهیدعلی_اکبر_محمدحسینی
📕 خط عاشقی ، ج۱
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
🔻 شب عملیات آمد پای خاکریز کنار بقیه بچه ها مثل یک بسیجی ساده اسلحه دستش گرفت و جنگید .
قرار بود نیروی کمکی بفرستند اما خبری نشد.
علی برای بررسی موقعیت رفت جلو سر خاکریز یه لحظه بلند شد که تیر خورد به قلبش و افتاد زمین انگار تشنه اش بود ولی کسی آب همراهش نبود خودش سفارش کرده بود قمقمه هاتون را پر نکنید ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب شهید شده....
سردار #شهیدعلی_تجلایی🌷
📕 خط عاشقی ، ج۱
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
🔻 پست نگهبانی اش نیمه شب بود تنهای تنها !!
سر پست نشسته بود و اطراف را نگاه و زیر لب زمزمه میکرد .
صبح که رفتیم پست رو تحویل بگیریم دیدم روی زمین افتاده اولش فکر کردیم به سجده رفته ، ولی هرچه صدایش زدیم جواب نداد ، وقتی تکانش دادیم دیدم یک تیر خورده توی پیشانی اش و غریبانه شهید شده.
تا چند روز فکر تنها شهید شدنش اذتمان میکرد تا اینکه به خواب یکی از بچهها آمده بود و گفت ناراحت نباشید همین که تیر خوردم به زمین نرسیده افتادم توی آغوش آقا #امام_حسین ....
#شهیدمهدی_شاهدی
📕 خط عاشقی ، ج۱
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News