🔰 #لوح | #عکس_نوشته
🔻 مختصری از تاریخچه شکل گیری
اردوهای راهیان نور به مناسبت روز ملی راهیان نور
➕ در ایتا، سروش و روبیکا
به راهیاننور بپیوندید 👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#عطر_نماز
خـداونـد نـماز را بــر انسان
واجـب سـاخت تــا او از خـداونـد غــافــل نگــردد و هیچــگاه خــود را در هیــاهـوی دنیــا تنهــا نبیند.
اذان مغرب به افق اهواز
18:38
➕ در ایتا، سروش و روبیکا
به راهیاننور بپیوندید 👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌱☘🌱☘
خدایــا...
سوالی دارم...
آیا رسم رفاقت
این است؟!
ڪہ رفیقانم
مدافع حرم اند و شهید شدند
و من جا بمانـم....
#جامانده_از_قافله_یاران
➕درایتا، سروشو روبیکا
به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سه دقیقه در قیامت 🍃🌹
(قسمت چهل ام_ تجربهای جدید)
🌷کـتاب سـه دقـیقه در قـیامت، چـاپ و با یاری خدا، با اقبال مـردم روبرو شد ،استقبال مردم از این کتاب خیلی خوب بود و افراد بسیاری خبر میدادند که این کتاب تأثیر فراوانی روی آنها داشته، بـارها در جلسات و یا در برخورد با برخی دوستان، این کتاب بـه مـن هدیه داده میشد! آنها من را که راوی کتاب بودم نمیشناختند.
🍁 و من از اینکه این کتاب در زندگی معنوی مردم موثر بوده بسیار خوشحال بودم، یـک روز صـبح، طـبق روال همیشه از مسیر بزرگراه به سوی محل کار میرفتم، یک خانم خـیلی بـد حـجاب کـنار بزرگراه ایستاده و منتظر تـاکسی بود، از دور او را دیدم که دست تکان میداد، بزرگراه خـلوت و هـوا مـساعد نـبود، برای همین توقف کردم و این خانم سوار شد.
🌷بـیمقدمه سـلام کـرد و گفت: میخواهم بروم بیمارستان ...مـن پـزشک بـیمارستان هـستم،امـروز صبح ماشینم روشن نـشد، شما مسیرتان کجاست؟
گـفتم: مـحل کـار من نزدیک همان بیمارستان است، شما را میرسانم،آن روز تـعدادی کـتاب سه دقیقه در قیامت روی صندلی عقب بود،ایـن خـانمیکی از کـتابها را بـرداشت و مـشغول خواندن شـد، بـعد گفت: ببخشید اجازه نگرفتم، میتونم این کتاب را بخوانم؟
گـفتم: کـتاب را بـردارید،هدیه برای شماست.
🍁 به شرطی که بـخوانید،تشکر کرد و دقایقی بعد، در مقابل درب بیمارستان تـــوقف کـــردم. خـــیلی تـــشکر کــرد و پــیاده شــد، مـن هـم هـمینطور مراقب اطراف بودم که همکاران من، مرا در ایـن وضـعیت نبینند! کافی بود این خانم را با این تیپ و قیافه در مـاشین من ببینند و...
🌷چـند مـاه گـذشت و مـن هم این ماجرا را فراموش کردم، تا ایـنکه یـک روز عصر، وقتی ساعت کاری تمام شد، طبق روال هـمیشه، سـوار مـاشین شـدم و از درب اصـلی اداره بـیرون آمدم،هـمین کـه خواستم وارد خیابان اصلی شوم، دیدمیک خانم چــادری از پـیاده رو وارد خـیابان شـد و دسـت تـکان داد! تـوقف کـردم، ایـشان را نـشناختم، ولـی ظاهراً او خوب مرا مـیشناخت! شـیشه را پایین کشیدم، جلوتر آمد و سلام کرد ،وگفت: مرا شناختید؟
🍁خـانم جـوانی بود، سرم را پایین گرفتم وگفتم: شرمنده، خیر. گـفت: خـانم دکتری هستم که چند ماه پیش، یک روز صبح لـطف کـردید و مـرا به بیمارستان رساندید. چند دقیقهای با شما کار دارم،گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسـم ادب نـبود، از طرفی شاید خیلی هم خوب نبود که یکخــانم غــریبه، آن هـم در جـلوی اداره وارد مـاشین شـود.
🌷مـاشین را پـارک کـردم و پـیاده شـدم و در کنار پیاده رو، در حــالی کـه سـرم پـایین بـود بـه سـخنانش گـوش کـردم،گـفت: اول از هـمه بـاید سـؤال کنم که شما راوی کتاب سه دقـیقه هستید؟ همان کتابی که آن روز به من هدیه دادید؟درسته؟
مــیخواستم جــواب نــدهم ولــی خــیلی اصــرار کــرد،گـفتم: بله بـفرمایید، در خدمتم.
🍁گـفت: خـدا رو شـکر، خـیلی جستجو کردم، از مطالب کتاب و از مـسیری کـه آن روز آمـدید، حـدس زدم کـه شما اینجا کـار مـیکنید، از هـمکارانتان پیگیری کردم، الان هم که دو ســاعته تــوی خــیابان ایــستاده و مـنتظر شـما هـستم.
ادامه دارد...
#سه_دقیقه_در_قیامت
➕درایتا، سروشو روبیکا
به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
امروز ۲۰ اسفند ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم علی منیعات است
اعلی الله مقامه الشریف
➕درایتا، سروشو روبیکا
به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#سالگرد_شهادت
💢در منطقه #تکریت عملیاتی داشتند، در منطقه عوجه دو مجتمع بزرگ را از داعش پس میگیرند و در همان ساختمان که ۳۵ اتاق داشت مستقر شدند تا شب شد خواستند برای باز پس گیری ساختمان سوم تا صبح صبر کنند.
اما با علی تماس گرفتند و گفتند صبح تک تیراندازها اجازه حمله نمیدهند امشب اقدام کنید. با دو نفر از همرزمانش به مجتمع سوم وارد شدند همین دو نفر تعریف کردند که وقتی وارد ساختمان شدیم همه جا تاریک بود که ناگهان صدایی زیر پایمان حس کردیم گفتم علی صدایی از زیر پایم شنیدم گفت تکان نخور که ناگهان ساختمان جلو چشمانم روشن شد #تله_انفجاری جاسازی شده توسط داعش در ساختمان منفجر و تمام بدن ما پر از ترکش شد.
ما زخمی شدیم ولی علی که جلوتر از ما وارد شد، زخمش عمیق تر بود به سختی او را از ساختمان خارج کردیم و به نیروهای خودی رساندیم اما دیگر دیر شده بود و به شهادت رسید.
📸شهید مدافع حرم
#علی_منیعات
#خرمشهر
🌹شهادت ۲۰ اسفند ۹۴
📿شادی روحشان #صلوات
➕درایتا، سروشو روبیکا
به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]