eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
100 فایل
[🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید.] سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @Rahyan_noor گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷ده سال بعد از شهادت مهدی و مجید زین الدین، پدر بزرگوارشون می‌گفت: من در این مدت طولانی بارها نشسته و به خاطرات گذشته بازگشته‌ام. اما هر چه فکر‌ کردم تا یک خطا و یا گناهی از مجید و مهدی به یاد بیاورم، چیزی پیدا نکردم. نمی‌خوام بگم معصوم بودند، اما من که پدرشون هستم، به خداییِ خدا گناهی ازشون سراغ ندارم.... 🌹خاطره ای به شهیدان معزز فرمانده مهدی و مجید زین‌الدین 📚 کتاب "سرداران تقوا" ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌺🍂🌺🍃🌺 🍂🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🔵پسر خانواده🔵 کار هر روزش بود... زمستان، تابستان، گرما و سرما صبح ها توی حیاط اذان می گفت و بزرگ و کوچک خانواده را برای نماز بیدار می کرد. در زندگی هیچ چیز بیشتر از این راضی اش نمی کرد که ببیند پسر و دختر هایش نماز می خوانند و روزه می گیرند. همه کار ها دقیق و منظم بود. رفت و آمد ها، خواب و بیداری، دخل و خرج، خورد و خوراک و همه کارهای خانه، حساب کتاب دار و با برنامه بود؛ مثل پادگان. حاج عشقعلی کاظمی مرد متدین، مردمدار و زحمت کشی بود. در بازار نجف آباد نجاری می کرد. نمازش را در مسجد بازار می خواند. از همان کودکی دست پسر هایش را می گرفت و به مسجد می برد. سال هزاروسیصدوسی وهفت؛ احمد، در این خانه منظم و مذهبی، در کوچه ملاصدرا از محله های قدیمی نجف آباد به دنیا آمد. 👈 شهید احمد کاظمی 📚یادگاران، جلد 19 ، ص 1 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
31.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊حتما نگاه کنید🍃 فیلم کامل لحظه شهادت علی انصاری - شبکه الغدیر - مجاهدان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز شهادت اعجوبه نظامی جوان شجاع ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
سالروز شهادت #شهید_محمود_کاوه اعجوبه نظامی جوان شجاع ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ]
فرازی از وصیت نامه شهید محمود کاوه.. بسم رب الشهداء و الصدیقین دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
❣ واسه اینکه عاشق خدا بشی و نماز خوندن واست آسون بشه، باید عظمت خدا بدلت بشینه‌. خدای بدون عظمت خدا نیست. گفته نماز بخون پس بگو چشم و ادب رو رعایت کن! 📿 🤲 اذان مغرب به افق اهـواز 19:56 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
اکنون اذان مغرب به افق اهـواز التمـاس دعا
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🌱 ایها الرئوف! دلم مبتلایتان... دارد دوباره این دلِ تنگم هوایتان... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم🍃🌹 🍃ابوجعفر🍃 "قسمت سی و هشتم" 🔺راوی: حسین الله کرم، فرج الله مرادیان روزهاي پاياني سال 1359 خبر رسيد بچه هاي رزمنده، عملياتي ديگري را بر روي ارتفاعات بازي دراز انجام داده‌‌اند . قرار شد هم زمان بچه‌هاي اندرزگو، عمليات نفوذي در عمق مواضع دشمن انجام دهند. وهاب قنبری و رضا گوديني و من انتخاب شديم. براي اين كار به جز ابراهيم، وهاب قنبري شاهرخ نورايي و حشمت كوه پيكر نيز از ميان كردهاي محلي با ما همراه شدند. وسايل لازم كه مواد غذايي و سلاح و چندين مين ضد خودرو بود برداشتيم. با تاريك شدن هوا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. با عبور از ارتفاعات، به منطقه دشت گيلان رسيديم. با روشن شدن هوا در محل مناسبي استقرار پيدا كرديم و خودمان را مخفي كرديم. در مدت روز، ضمن اســتراحت، به شناســايي مواضع دشــمن و جاده هاي داخل دشت پرداختيم. از منطقه نفوذ دشمن نيز نقشه اي ترسيم كرديم. دشت روبروي ما دو جاده داشــت كه يكي جاده آســفالته(جاده دشــت گيلان ) و ديگري جاده خاكي بود كه صرفًا جهت فعاليت نظامي از آن استفاده مي شد. فاصله بين ايــن دو جاده حدوداً پنج كيلومتر بود. يــك گروهان عراقي با استقرار بر روي تپه‌ها و اطراف جاده ها امنيت آن رابرعهده داشتند با تاريك شدن هوا و پس از خواندن نماز حركت كرديم. من و رضا گوديني به سمت جاده آسفالته و بقيه بچه‌ها به سمت جاده خاكي رفتند. در اطراف جاده پناه گرفتيم. وقتي جاده خلوت شــد به ســرعت روي جاده رفتيم. دو عدد مين ضد خودرو را در داخل چاله‌های موجود كار گذاشتيم. روي آن را با كمي خاك پوشانديم و سريع به سمت جاده خاكي حركت كرديم. از نقــل و انتقالات نيروهای دشــمن معلوم بود كــه عراقي‌ها هنوز بر روي بازي دراز درگير هســتند. بيشــتر نيروهــا و خودروهاي عراقي به آن ســمت مي رفتند. هنوز به جاده خاكي نرسيده بوديم كه صداي انفجار مهيبي از پشت سرمان شنيديم. ناگهان هر دوي ما نشستيم و به سمت عقب برگشتيم! يك تانك عراقي روي مين رفته بود و در حال سوختن بود. بعد از لحظاتي گلوله هاي داخل تانك نيز يكي پس از ديگري منفجر شــد. تمام دشــت از ســوختن تانك روشن شــده بود. ترس و دلهره عجيبي در دل عراقي‌ها افتاده بود. به طوري كه اكثر نگهبان هاي عراقي بدون هدف شليک مي كردند. وقتي به ابراهيم و بچه ها رسيديم، آنها هم كار خودشان را انجام داده بودند. با هم به سمت ارتفاعات حركت كرديم. ابراهيم گفت: تا صبح وقت زيادي داريم. اســلحه و امكانات هم داريم، بياييد با كمين زدن، وحشت بيشتري در دل دشمن ايجاد كنيم. هنوز صحبت هاي ابراهيم تمام نشده بود که ناگهان صداي انفجاري از داخل جاده خاكي شــنيده شد. يك خودرو عراقي روي مين رفت و منهدم شد. همه ما از اينكه عمليات موفق بود خوشحال شديم. صداي تيراندازي عراقي‌ها بسيار زياد شد. آنها فهميده بودند كه نيروهاي ما در مواضع آنها نفوذ كرده اند براي همين شروع به شليك خمپاره و منور كردند. ما هم با عجله به سمت كوه رفتيم. روبروي ما يك تپه بود. يكدفعه يك جيپ عراقي از پشــت آن به سمت ما آمد. آنقدر نزديك بود كه فرصتي براي تصميم گيري باقي نگذاشت! 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]