🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹
🍃ما تو را دوست داریم🍃
"قسمتشصتوچهارم"
🔺راوی:جوادمجلسی
پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتی شديم.
اينبار نَقل همه مجالس توســلهای ابراهيم به حضرت زهرا(س) بود. هر جا میرفتيم حرف از او بود!
خيلی از بچهها داستانهاوحماســه آفرينیهای او را در عملياتها تعريف میكردند.
همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره(س) انجام شده بود.
به منطقه سومار رفتيم.
به هر سنگری سر میزديم از ابراهيم میخواستند كه برای آنها مداحی كند و از حضرت زهرا(س) بخواند.
شــب بود. ابراهيم در جمع بچههای يكی ازگردانها شروع به مداحی كرد.
صدای ابراهيم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شــدن مراســم، يكی دو نفر از رفقا با ابراهيمشــوخیكردند و صدايش را تقليدكردند.
بعد هم چيزهائی گفتند كه او خيلی ناراحت شد.
آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصبانی بود وگفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخب گرفتند. برای همين ديگر مداحی نمیكنم!
هــر چه میگفتم: حرف بچهها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايدهای نداشت. آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه: ديگر مداحی نمیكنم!
ساعت يک نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم.
قبل از اذان صبح احساس كردم كسی دستم را تكان میدهد. چشمانم را به سختی باز كردم. چهره نورانی ابراهيم بالایسرم بود. من را صدا زد و گفت:
پاشو، الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: ای بابا انگار نميدونه خستگی يعنی چی!؟
البته میدانســتم كه او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بيدار میشود و مشغول نماز.
ابراهيم ديگر بچهها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد.
بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد.
بعد هم مداحي حضرت زهرا(س) !!
اشعار زيبای ابراهيم اشك چشمان همه بچهها را جاری كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولي چيزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم در فكر كارهای عجيب او بودم.
ابراهيم نگاه معنیداری به من كرد و گفت: میخواهی بپرسی با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
ُ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردی كه... پريد تو حرفم و گفت:
چيزی كه میگويم تا زندهام جایی
نقل نكن.
بعــد كمی مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نمیآمد، اما نيمههای شــب كمی خوابم برد. يكدفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه طاهره(س) تشريف آوردند و گفتند:
نگو نمیخوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان ديگر گريه امان صحبت كــردن به او نمیداد. ابراهيم بعد از آن به مداحی كردن ادامه داد.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
ادامه دارد...
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#سالگرد_شهادت
💢 #محمد_ظهیری از شهدای #تکاور و #چترباز مدافع حرم است. وی برای دفاع از ارزشهای دینیاش به صورت داوطلبانه به مبارزه با گروهکهای تکفیری در سوریه پرداخت و در روز #تاسوعای_حسینی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
🔻آخرین نبرد به نقل از پدر شهید:
ساعت ۲ بعد از ظهر، اول آبانماه ۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی، در شهرک «کفر حمره» شهر حلب، در نبردی چند ساعته با تروریستهای تکفیری جبهة النصره محاصره میشوند؛ سپس عقبنشینی میکنند. در حالیکه یکی از همرزمانش در گودالی محاصره میشود؛ محمد برای نجات و پشتیبانی از همرزمش به مقاومت ادامه میدهد، که توسط تک تیرانداز این گروهک تروریستی سر وی مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و به درجه رفیع شهادت نائل میآید.
📿 شادی روحشان #صلوات
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#وصیتنامه
📝در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده آمده است:
«سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.»
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
💐شهید محسن زیارتی
شهیدی که در برزخ گره گشایی می کند!
بسیاری از دوستان محسن که مشکلاتی داشتند، با محسن در میان می گذاشتند و او هم مشغول حل این مشکلات معنوی می شد.
استاد پناهیان ادامه داد: من در موضوع قبر سوالاتی داشتم و نمی دانستم از که بپرسم تا اینکه یک شب محسن آمد و سوال مرا هم پاسخ داد...
📙برگرفته از کتاب بازگشت. اثر گروه شهید هادی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
امام زمان(عج)فرمود:
هيچ چيز مانند نماز بينی شيطان را به خاک نمی مالد ، پس نماز بگزار و بينی شيطان را به خاک بمال .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 182 )
اذان صبح به افق اهواز
5:06
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]