#عکسنوشته
#تبلیغ_دوره
🌸 دوره آمــوزش مجــازۍ امــر به معــروف و نهــی از منڪـر
📖با تدریــس استاد توانمنــد ڪشوری#دکتر_علی_تقوی
✨جهت ثبـت نام:
ڪلمـهۍ "واجـب" را به نام کاربـری زیـر👇🏼
@vajeb123
در پیـام رسانهـاۍ 💐ایتا 💐گپ 💐آیگپ 💐سروش 💐روبیکا 💐بله، ارسال ڪنیـد.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید
#پست_ویژه
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟🤳
خانوم ... برسونمت؟؟؟ 🚙
خانم چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟...
اینها جملـات و متلک هایی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! 😣
بیچــاره اصـلن اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد😔
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...😭
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...🧕
چند ساعت بعد، دخترک که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...🛣️
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!🤩
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...😌
با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد... دید#چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته😇
#عفاف
#بی_تفاوت_نباشیم
🇮🇷|دعوت شهدایید|@rahiankhuz|🇵🇸