#خاطرات_شهدا📍
سجاد عادت داشت وقتی از
مسافرتی می خواست برگرده
بخاطر اینکه نگران نشم
هیچ وقت موقع حرکت اطلاع نمیداد
که اگر احیانا ماشین خراب شد
یا جاده مشکلی داشت من دلشوره نگیرم.
مثلا یه بار صبح بیدار شدم
دیدم تو هال خوابیده
پدرش گفت سجاد چرا اینطوری برگشتی؟
چرا از قبل اطلاع ندادی
که چند نفر استقبالت بیان
یا برات گوسفندی قربانی کنیم
که زائر حرم حضرت زینب
سلام الله علیها بودی…
می گفت: دوست نداشتم کسی بدونه
که سوریه هستم
حتی وقتی اونجا بود به ما می گفت:
به کسی نگید سوریه هستم
و بگید ماموریت رفتم
می گفتم: چرا مادر این که افتخارمه؟
می گفت: نمی خوام ریا بشه رفتنم
می خوام خالصانه باشه!🌱
| #شهیدسیدسجادخلیلی |
دعـ @rahiankhuz ✉️ـوت شهدایید