eitaa logo
°ࢪاهیـان‌نوࢪِخوزسټـاݩ°
349 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
530 ویدیو
9 فایل
"سفـــࢪبھ‌سࢪزمیـݩ‌آسمانےھا" قــدمـ‌،با‌احٺــࢪام‌آھســٺہ‌بࢪداࢪ اندࢪاین‌ۅادےببۅس‌‌ این‌خاڪ‌ࢪابۅڪــݩ‌ڪـہ‌؏ــطࢪگݪ‌فشاݩ‌ایݩجـــاسٺ خادݦیـــݩ‌ڪاناݪ↶ ‌ ↬ @farshad_abn ‌ ˼ایݩجــــابِیْتُــــــــ‌الشُّھَـــداسٺ⸀
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀معرفی شهدا داریم🥀 ☘فرمانده شهید موسی الرضا بیانی☘
نام و نام خانوادگى: موسى‏الرضا بیانى نام پدر: ابراهیم تاریخ و محلّ تولّد: 20/1/1339 ـ خان بین تاریخ ومحلّ شهادت: 21/10/1365 ـ شلمچه آخرین سمت: مسئول عقیدتى سپاه خراسان موسى‏الرضا بیانى ـ فرزند ابراهیم ـ در بیستم فروردین‏ماه سال1339 به دنیا آمد. در هفت سالگى به مدرسه رفت و تا كلاس پنجم ابتدایى ادامه تحصیل داد، ولى به علّت مشكلات اقتصادى درس را رها كرد و به كارمشغول شد. در سال 1357 پدر خود را از دست داد و وظیفه‏ى او در مقابل خانواده‏اش دو چندان شد.قبل از انقلاب در تظاهرات شركت داشت. عكس‏ها و اعلامیّه‏هاى امام را توزیع مى‏كرد. در سال 1359 و در 19 سالگى با خانم فاطمه دل افروز ازدواج نمود كه مدّت زندگى مشترك آن‏ها 5 سال بود. ثمره‏ى ازدواج آن‏ها چهار فرزند به نام‏هاى: مهدى (متولّد 16/3/1361)،بنت‏الهدى (متولّد 10/6/1363)، ملیحه (متولّد 1/4/1365) و مهرى (متولّد 24/5/1366) مى‏باشد. محمود عبّاس زاده مقدم مى‏گوید: «شهید مى‏گفت: فرزند صالح نعمتى است و مایه‏ى سرفرازى مى‏باشد.» او سعى مى‏كرد بچّه‏هایش را طورى تربیت كند كه نزد خدا شرمنده نشود. فاطمه دل‏افروز ـ همسر شهید ـ مى‏گوید: «ایشان عازم جبهه بودند كه فرزندم گریه مى‏كرد و نمى‏خواست كه ایشان برود.شهید هم به سپاه رفت و اعزامش را چند روز به تأخیر انداخت و دراین مدّت با فرزندم صحبت مى‏كرد و بعد عازم جبهه شد.» همچنین مى‏گوید: «ایشان به ما توصیه مى‏كردند كه حجاب خود را رعایت كنیم. فرزندانم درسشان را بخوانند و براى جامعه مفیدباشند.»
.» با برادران و خواهرانش طورى رفتار مى‏كرد كه احساس نبود پدر را احساس نكنند. حتّى به خواهر كوچك‏ترش نیز احترام مى‏گذاشت. مشكلات و گرفتارى‏هاى مردم را حل و فصل مى‏كرد، به طورى كه آن‏ها متوجّه نشوند. فاطمه دل افروز همچنین نقل مى‏كند: «در چهلم شهید، خانمى آمد و گفت: كسى كه به در خانه‏ى ما وسیله مى‏آورد، همین شهید بود،در حالى كه من خبر نداشتم.» محمّد عبّاس زاده مقدّم ـ دوست شهید ـ مى‏گوید: «ایشان شاگرد من بودند. یك روز با كُتى كه روى سرش بود، وارد مغازه شد و از او پرسیدم: چه شده است؟ گفت: پشت مغازه پیرمردى محتاج بود، چون او مرا مى‏شناخت، نخواستم كه مرا بشناسد، كت را روى سرم انداختم و به او كمكى كردم.» همچنین مى‏گوید: شهید كتاب‏هاى مطهّرى و دستغیب را مطالعه مى‏نمودند. صحبت‏هایش بر اساس همین كتاب‏ها بود. مى‏گفت: اگركمكى مى‏كنید، فقط ما بین خود و خدایتان باشد.» كتاب‏هاى مذهبى؛ مثل زندگى‏نامه حضرت على (ع)،نهج‏البلاغه، قرآن، كتاب‏هاى شهید مطهّرى، شریعتى و كتاب‏هاى علامّه مجلسى را مطالعه مى‏كرد. در جلسات قرآن و سینه زنى شركت مى‏كرد و در پایگاه مسجد و كتابخانه فعّال بود. نمازش را سر وقت مى‏خواند. معتقد بود كه حق مردم را باید رعایت كرد تا حقّ كسى ضایع نشود. حلال و حرام را بسیار رعایت مى‏كرد. اگر كسى پول و اموال سپاه را در راه دیگرى صرف مى‏كرد، ناراحت مى‏شد. در مقابل مشكلات و سختى‏ها صبور بود. با تشكیل سپاه پاسداران و با عضو شدن در این نهاد به جبهه‏هاى نقده و اهواز فرستاده شد. او رفتن به جبهه را وظیفه مى‏دانست. در زمان جنگ و عملیّات اگر كسى خلافى انجام مى‏داد، ناراحت مى‏شد.
شهید در وصیّت نامه خود مى‏نویسد: «زمانى به این نیّت به جبهه رفتم كه كشورم را از چنگال بعثیان كافر آزاد سازم. زمانى به این نیّت به جبهه رفتم تا انتقام خون برادران و دوستان و همرزمانم را بگیرم. زمانى به این نیّت كه جبهه به وجود من نیاز دارد، امّا حال احساس مى‏كنم،این من هستم كه به جبهه نیازمندم؛ چرا كه این جبهه است كه در آن همه چیز پیدا مى‏شود. معنویّت، انسان سازى، خداشناسى،خودشناسى، امتحان دادن، چگونه زیستن و چگونه مردن. آرى این جبهه است كه انسان را از مادیّات و زرق و برق دنیوى دور مى‏كند ومانعى به نام مرگ را از بین مى‏برد. امیدوارم خداوند بزرگ این بنده‏ى حقیر و نالایق و گناهكار را مورد لطف خویش قرار دهد، زیرا كه اورحمان است و رحیم.» همچنین مى‏نویسد: «از خانواده‏ام بى نهایت عذر خواهى مى‏كنم،زیرا كه نه فرزند خوبى براى مادرم بودم و نه برادر خوبى براى برادران و خواهران. از همسرم تشكّر مى‏كنم كه در زندگى مرا بسیار كمك مى‏كرد. از همه مى‏خواهم كه مرا حلال كنند. من از همه تقاضا دارم كه براى من اشك نریزند.»
اگر میدانستم این دنیا بخاطر صلوات، این همه ثواب و پاداش میدهند حالا حالاها آرزویِ شهادت نمی‌کردم! می‌ماندم و تو دنیا صلوات میفرستادم..! 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🍃🥀
჻ *دوست شهید میدونے یعنےچے؟؟* یعنے:...↷°" •| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند •| یاد نگاهش بیوفتـــے.... •| و در و باز نڪنے...‹‹‹🍃 •| یعنے محرم اسرار قلبت •| آن اسرارےڪه هیچڪس نمےداند... •| بین خودت و... •| خــدا و... •| دوست شهیدتـــ •| باشد...‹‹‹ *امتحان ڪن...🌹🌿* *زندگےات زیباترمےشود 🥀🍃 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
⚜شهدا بنده شیطان نشدند. 🍃🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🌷🌷🌷ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم. چند دقیقه‌ای که گذشت یکی از این بچه‌های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد. امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید که غذا خورده یا نه. وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران.... وقتی برمی‌گشتن کودک می‌خندید و حسابی خوشحال بود...🌷🌷 🍃🥀 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+آرزوت‌چیه؟! _ش‍ داره‌...ه‍ داره...الف داره...ت داره... +شهادت؟!🕊... 🥀شهاااااادت🥀 🥀🍃