وصیتنامه شهید کمال کورسل/ حضور رزمنده فرانسوی در جبهه برای مقابله با منافقین
شهید کمال کورسل در وصیتنامه خود آورده است: همه من را حلال کنید. هر چه در اتاق من است برای طلاب الجزایری و تونسی است.
کد خبر: ۲۶۲۲۶۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۸ - 17October 2017
به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «کمال کورسل» با نام اصلی «ژروم ایمانوئل» ۹ آوریل ۱۹۶۴ در کشور فرانسه از مادری فرانسوی و پدری تونسی چشم به جهان گشود. وی در دوران نوجوانی سفری به تونس داشت و آنجا با اسلام آشنا شد و به دین مبین اسلام گرایش یافت.
شهید کورسل در سال ۱۳۶۱ به ایران سفر کرد و تصمیم گرفت در حوزه علمیه قم به فراگیری دروس بپردازد. وی با کسب رضایت مادرش سرانجام در مدرسه حجتیه مشغول تحصیل شد. شهید کورسل در این مدت همراه با طلبههای حوزه علمیه به دیدار امام خمینی (ره) رفت و همیشه از این دیدار به نیکی و با شوقی وصف ناپذیر یاد میکرد.
کمال کورسل در سفر ریاست جمهوری وقت، حضرت آیت الله خامنهای به قم، به نمایندگی از طلاب غیرایرانی سخنرانی کرد. کورسل نیز با اصرار زیاد در دورههای آموزش نظامی شرکت کرد؛ اما اجازه حضور در جبهه را نیافت.
وی بعد از پذیرش قطعنامه و حمله منافقین با حمایت بعثیها، فرصت را مناسب دید و با عضویت در گردان شهید صدر به جبهه غرب اعزام شد. شهید کورسل پنج مرداد 1367 در درگیری با منافقین در منطقه اسلام آباد غرب استان كرمانشاه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:

«بسمه تعالی
همه من را حلال کنید. من 17 روز روزه قضا دارم و مدرسه (آقای انصاری) از من (2250) تومان میخواهد.
هر چه در اتاق من است برای طلاب الجزایری و تونسی است. (بالاشتراک)
فقط رادیو سونی کمپیوتری است که باید به برادر اکبر ثقفیان اهل زنجان (که از طلاب ایرانی مدرسه حجتیه میباشد) داده شود.
روایت مروت و مردانگی شهدا
| مـروت و مردانـگی شـهدا بـود کـه آنـها را خـاص میـکـرد |
خانه
تــلنـــگـــر
۲۳ مطلب با موضوع «غریبی و دلتنگی» ثبت شده است
کسانی که برای ما تلاش کنند...قطعا راه را نشانشان میدهیم...!
خوشتیپ بود... ساک ورزشی هم گرفته بود دستش... آخه چندسالی بود که باستانی کار شده بود... هیکل روفرمی داشت...
اومد توی باشگاه... بعد از سلام و احوال پرسی، وقتی خواست لباسش رو عوض کنه...
یکی اومد توی باشگاه و گفت:...آره دیگه...تیپ زدی و ساک ورزشی هم گرفتی دستت...
دو تا دختر پشت سرت که بودند داشتند راجع به تو حرف میزدند.....
....انگاری دنیا سرش خراب شده بود...دنیا دور سرش میچرخید...لباساشو تن کرد... عصبانی و ناراحتی از باشگاه رفت بیرون...!
فردا شب که اومد باشگاه... همه بهش میخندیدند!
کچل کرده بود...یک شلوار کردی بزرگ مشکی پوشیده بود.... تازه لباساشو ریخته بود توی کیسه زباله....! (شهید ابراهیم هادی)
واقعا از شهدا گفتن و از شهدا نوشتن، کار بسیار سختیه.... اونچیزی که شهدا را خاص میکرد، مرام و مردانگیشون بود؛ چه دنیای عجیبی داشتند...
در جبهه هرکس عاشق اباعبدالله علیه السلام بود، از خدا میخواست که بدون سر به شهادت برسد....
هر کس عاشق سقای بی دست کربلا، حضرت عباس علیه السلام بود، از خدا شهادت عباسگونه میخواست...
هر کس عاشق مادر سادات بود شهادتی پهلوشکسته طلب میکرد...
شهدا تلاش میکردند که در زندگی ، رضایت خالق را به هر نحوی که شده، جلب کنند...
شهدا اهل مرام و معرفت بودند...!
شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که میشه از کاباره به بهشت رفت....! (حر انقلاب اسلامی، شهید شاهرخ ضرغام)
شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که توی اتاق فرمانده نظامی آمریکایی ات میشه نماز خوند...! (شهید عباس بابایی)
شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که یک اسیر عراقی زخمی را 7 کیلومتر روی دوش خودش آورده بود عقب...! (شهید ابراهیم هادی)
شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که یک زن بی سرپرست رو زیر بال و پر خودش گرفته بود تا توی کاباره کار نکنه....! (شهید شاهرخ)
و هزار شـایـد دیگـه ای که زندگی شهدا به ما ثابت کرد، شـدنـیـه...!
روایت متفاوتی از مروت و مردانگی شهدا را در وبلاگ مروت و مردانگی شهدا بخوانید
اللهم صلی علم محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۰۵
اسفند
۰ نظر
قرار عاشقان بود
بسم رب الشهدا و الصدیقین
منطق عجیبی بر زندگی شان حاکم بود. در آن منطق، هر که عاشق حسین علیه السلام بود آرزوی شهادتی حسین گونه می کرد. در آن گونه که در هنگام شهادت سری در بدن نداشته باشد.
هر که در دام عشق مادر سادات می سوخت، طلب درک شکستن پهلو می کرد!
هر که عاشق سقای تشنه کامان، حضرت عباس بود، تمنای بی دستی و ... عجب روزگاری بود.
هیچ کس با عقل دنیایی خود نمی تواند آن روزها و شب ها را تصور کند. آن ایام گفتنی و شنیدنی نیست. چشیدنی و دیدنی بود...

۲۸
بهمن
۱ نظر  ۲  ۰
کپی کن! نوش جونت: http://morovvat.blog.ir/