قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگى بشر است .زيرا آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگرى سعادت زندگى بشر را تأمين و تضمين مىكند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد دينى اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادى و قوانين اخلاقى و عملى است ريشه اصلى آنها در قرآن مجيد مىباشد، خداى متعال مىفرمايد:
{«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» «1»
به درستى اين قرآن به سوى آيينى كه بهتر از هر آيين ديگر جهان بشريت را اداره مىنمايد راهنمايى مىكند.
و باز مىفرمايد:
{«وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» «2»
و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مىنمايد و روشن مىسازد.
و روشن است كه در قرآن مجيد اصول عقايد دينى و فضايل اخلاقى و
كليات قوانين عملى در آيات بسيارى كه نيازى به نقل آنها نيست ذكر شده است.
{بيان ديگر تفضيلى:} با تأمل در چند مقدمه زيرين مىتوان معناى واقعى اشتمال قرآن مجيد به برنامه زندگى بشر را دريافت:
1. انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و كامروايى خود ندارد (خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آن را داشته شيفته آن است مانند آزادى و رفاهيت و وسعت معاش و جز آنها.)
و چنانچه گاهى افرادى را مىبينيم كه از خوشبختى و سعادت خود روگردان مىباشند مانند كسى كه با انتحار به زندگى خود خاتمه مىدهد يا از مزاياى زندگى اعراض مىكند اگر درحال روحىشان دقيق شويم خواهيم ديد كه به واسطه عوامل ويژهاى سعادت زندگى را در آنچه تعقيب مىكنند مىدانند؛ مثلًا كسى كه خودكشى مىكند در اثر حمله و هجوم ناملايمات، راحتى خود را در مرگ مىبيند و مثلًا كسى كه به زهد و رياضت پرداخته لذايذ مادى را بر خود تحريم مىكند سعادت را در شيوهاى كه پيش گرفته مىداند.
پس فعاليت زندگى انسان پيوسته براى دست يافتن به سعادت و پيروزى در آن راه مىباشد خواه در تشخيص سعادت واقعى خود مصيب باشد يا مخطى.
2. فعاليت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمىگيرد. مسئلهاى است بديهى و اگر احياناً خفا پيدا مىكند از كثرت وضوح است، زيرا در يك طرف انسان با خواست و اراده خود كار مىكند و در نتيجه تا كارى را به سبب شرايط موجوده «كردنى» تشخيص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمىكند؛ يعنى كار را به دنبال دستور علمى درونى انجام مىدهد و از طرف ديگر كارهايى را كه انجام مىدهد براى «خود» يعنى براى رفع حوايجى كه درك مىكند به وجود مىآورد و در نتيجه ميان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقيم.
خوردن و نوشيدن و خواب و بيدارى و نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن و غير آنها هركدام جايى و اندازهاى دارد درحالى لازم و در حالى غير لازم در شرايطى نافع و در شرايطى مضر مىباشد و در نتيجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان كليات آن ذخيره شده و به حسب انطباق به مورد جزئيات آنها تحقق مىپذيرد.
هر فرد از انسان در كارهاى فردى خود به منزله كشورى است كه فعاليتهاى اهالى آن تحت قوانين و سنن و آداب معينهاى كنترل مىشود و قواى فعاله كشور نامبرده موظفند كه اعمال خود را اول به دستورات لازمالرعايه آن تطبيق نموده پس از آن انجام دهند.
فعاليتهاى اجتماعى يك جامعه نيز حال فعاليتهاى فردى را دارد و پيوسته يك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسليم اكثريت افراد مىباشد بايد در آنها حكومت كند وگرنه اجزاى جامعه به واسطه هرج و مرج در كمترين وقت و كوتاهترين فرصتى درهم و متلاشى خواهد شد.
نهايت اگر جامعه، جامعه مذهبى باشد حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غير مذهبى و متمدن باشد فعاليتها از قانون پيروى خواهد كرد و اگر جامعه غير مذهبى و متوحش وهمجى باشد آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحميل نموده يا مراسمى را كه در اثر برخورد و كسر و انكسار عقايد گوناگون در جامعه پيدا شده اجرا خواهد كرد.
پس در هر حال انسان در فعاليتهاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزير ندارد و از تعقيب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و به كار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نيست.
قرآن مجيد نيز نظر نامبرده را تأييد نموده مىفرمايد:
{«وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»
براى هر كدامتان وجهه و هدفى است كه به آن، روى مىكنيد، پس در كارهاى نيك به همديگر پيشى و سبقت بگيريد (تا به هدفى عالى برسيد).
قرآن دين به راه و رسم زندگى اطلاق مىشود. حتى كسانى كه اصلًا صانع را منكرند بدون دين نيستند، زيرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد يا از راه وضع و قرار داد بشرى اصلًا صورت نمىگيرد، خداى متعال در وصف ستمگران كه با دين خدايى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند مىفرمايد:
{«الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً»
كسانى كه- مردم را- از راه خدا بر مىگردانند و راه خدا- راه و رسم زندگى فطرى- را در حالى كه كج كردهاند قصد مىكنند و پيش مىگيرند.
قرآن در اسلام- علامه طبا طبایی
📌#ادب_حضور
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (2 سوره حجرات)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در گفتگو با پيامبر) صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر نكنيد و آن گونه كه با يكديگر بلند گفت وگو مى كنيد، با پيامبر بلند سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اين بى ادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشويد.
📚پیام ها:
- براى آموزش ادب به ديگران، ما نيز بايد آنان را مؤدّبانه صدا بزنيم. (در اين آيه خداوند مؤمنان را با جمله ى «يا ايّها الّذين آمنوا» صدا زده است.)
- سفارش به احترام بزرگان، از زبان ديگران زيبا است. (در اين آيه پيامبر نمى فرمايد: بلندتر از من سخن نگوييد، اين خداوند است كه سفارش مى كند بلندتر از پيامبر صحبت نكنيد.) «لا تَرفعوا اصواتكم»
- مقام و موقعيّت افراد، در عمل آنان اثر دارد. (جسارت مؤمن نسبت به پيامبر، كيفر سنگينى دارد.) «يا ايّها الّذين آمنوا لا ترفعوا... ان تَحبط اعمالكم»
- گاهى انسان ندانسته تيشه به ريشه خود مى زند. «تَحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون»
📚نکته ها:
در آيه ى قبل، از پيشى گرفتن بر رسول خدا و دستورات الهى در عمل نهى شد و در اين آيه، از بلند كردن صدا در حضور پيامبر در گفتار و سخن گفتن. در آيه ى 63 سوره ى نور نيز سفارش شده كه پيامبر را مانند خود صدا نزنيد، بلكه با احترام و مؤدّبانه نام ببريد.
حفظ عمل، مهم تر از خود عمل است. اعمال ما گاهى از اوّل خراب است، چون با قصد ريا و خودنمايى شروع مى شود، گاهى در وسط كار به خاطر عُجب و غرور از بين مى رود و گاهى در پايان كار به خاطر بعضى از اعمال حبط مى شود. به همين جهت قرآن مى فرمايد: هر كسى عمل خود را تا قيامت بياورد و از آفات بيمه كند، ده برابر پاداش داده مى شود: «مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها»(7) و نمى فرمايد: هر كس عملى را انجام دهد، ده برابر پاداش دارد. زيرا ميان انجام عمل در دنيا و تحويل آن در قيامت، فاصله ى زيادى است.
چنانكه در روايتى رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: براى هر ذكرى، درختى در بهشت كاشته مى شود، شخصى گفت: پس ما در بهشت درختان زيادى داريم! حضرت فرمود: بله، ولى گاهى گناه و اعمالى از شما سر مى زند كه آن درختان را مى سوزاند. سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.(8)
قرآن، حبط اعمال را، يك جا براى كفر و شرك آورده و يك جا براى بى ادبى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، پس كيفر بى احترامى به پيامبر، هم وزن كيفر كفر و شرك است.
يكى از ياران پيامبر كه در حضور پيامبر بلند سخن گفته بود، هنگامى كه شنيد صداى بلند او سبب از بين رفتن و نابودى كارهاى خوب او مى شود، بسيار ناراحت شد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: صداى بلند تو براى خطابه و سخنرانى بود و حساب تو از ديگران جداست.(9)
در جمله ى «ان تحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون»، اين نكته نهفته است كه برخى اعمال آثار وضعى دارد و آن آثار وابسته به دانستن يا ندانستن ما نيست.
اگر انسان مايعى سمّى بخورد مسموم مى شود، گرچه گمان كند آب است. اگر به سيم برق دست بزنيم، دچار برق گرفتگى مى شويم، گرچه گمان كنيم برق ندارد. برخى گناهان، سبب پيدايش قحطى، زلزله، كوتاه شدن عمر، ذلّت و خوارى مى شود، گرچه خود انسان از عامل پيدايش اين آثار خبرى نداشته باشد.
گرچه بلند كردن صدا در مقابل پيامبر بى ادبى به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه به خاطر مقام والاى آن حضرت، سبب حبط اعمال مى شود، ولى قرآن به ما سفارش كرده كه نسبت به همه ى مردم ادب را رعايت كنيم و آرام سخن بگوييم. چنانكه لقمان عليه السلام به فرزندش مى گويد: «واغضُض من صَوتك» صداى خود را فرو گير و آرام سخن بگو. سپس صداهاى بلند را به صداى الاغ تشبيه كرده است: «انّ اَنكَر الاصوات لَصوتُ الحَمير»(10)
مسئله ى صداى بلند و آلودگى صوتى، امروزه يكى از مشكلات جامعه ى بشرى است كه گاهى به اسم عروسى، گاهى به اسم عزا، گاهى در مسجد و گاهى در كوچه و خيابان و زمين ورزش، آرامش را از مردم سلب مى كند.
نمونه هاى بى ادبى به پيامبر
الف: پيامبر اسلام در آستانه ى رحلت، تقاضاى قلم و كاغذى كرد و فرمود: مى خواهم چيزى بگويم و بنويسيد كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد! در ميان حاضران خليفه ى دوّم گفت: بيمارى پيامبر شديد شده و سخنانش بى ارزش است، شما قرآن داريد و نيازى به نوشتن نيست. سر و صدا به موافقت و مخالفت بلند شد. حضرت فرمود: برخيزيد و برويد.(11)
مرحوم علامه سيد شرف الدين، صاحب كتاب المراجعات، مى فرمايد: گرچه قلم و كاغذ نياوردند و چيزى نوشته نشد، ولى مى توان خط نانوشته را خواند. زيرا با بررسى روايات خواهيم ديد كه پيامبر اين مطلب را بارها بيان فرموده است كه من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم كه اگر به آن دو تمسّك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو، قرآن و اهل بيت من هستند. «انّى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى»(12)
پس در اينجا نيز مراد آن حضرت تمسّك به قرآن و اهل بيت بوده است.
ب: هنگامى كه امام حسن مجتبى عليه السلام شهيد شد و خواستند او را در كنار قبر جدّش رسول خداصلى الله عليه وآله دفن كنند، عايشه جلوگيرى كرد و اين امر باعث بلند شدن سر و صداى مردم شد. امام حسين عليه السلام با تلاوت آيه ى «لاتَرفَعوا اَصواتكم...» مردم را امر به سكوت كرد و فرمود: احترام پيامبراكرم صلى الله عليه وآله پس از مرگ حضرت نيز همچون زمان حيات او لازم است.(13)
مقدّسات در اسلام
در تمام دنيا با وجود عقائد مختلف، به بزرگان خود احترام خاصّ مى گزارند. شهرها، خيابان ها، دانشگاه ها، فرودگاه ها، مدارس و مؤسسات را به نام آنان نام گذارى مى كنند. در اسلام نيز برخى افراد و حتّى برخى گياهان و جمادات قداست دارند.
در اسلام ريشه ى قداست و كرامت هر چيزى، وابستگى آن به ذات مقدّس خداوند است و هر چه اين وابستگى بيشتر باشد، قداست هم بيشتر است و ما بايد احترام ويژه ى آن را حفظ كنيم. امّا مقدّسات:
1. خداوند سرچشمه قدس است و مشركان كه ديگران را با خدا يكسان مى
پندارند، در قيامت به انحراف خود اقرار خواهند كرد و به معبودهاى خيالى خود خواهند گفت: رمز بدبختى ما اين است كه شما را با پروردگار جهانيان يكسان مى پنداشتيم.«اذ نُسوّيكم بِربّ العالَمين»(14)
در قرآن از تسبيح و تنزيه خداوند زياد سخن به ميان آمده است، يعنى ما بايد براى خدا آن احترام وقداستى را بپذيريم كه هيچ گونه عيب ونقصى براى او تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلكه نام او نيز بايد منزّه باشد. «سَبّح اسم ربّك الاعلى»(15)
2. كتاب خدا نيز احترام و قداست ويژه اى دارد. وقتى خداوند قرآن را عظيم مى داند،(16) پس ما بايد آن را تعظيم كنيم، وقتى قرآن را كريم مى داند،(17) ما بايد آن را تكريم كنيم، و چون قرآن را مجيد مى داند،(18) ما بايد آن را تمجيد كنيم.
3. رهبران الهى، تمام انبيا و جانشينان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص حضرت محمّدصلى الله عليه وآله و اهل بيت او، داراى مقام مخصوصى هستند كه در اين سوره پاره اى از آداب برخورد با آن حضرت بيان شده است: بر آنان پيشى نگيريم، بلندتر از آنان صحبت نكنيم و در آيات ديگر، فرمان صلوات بر پيامبر داده شده است.(19)
البتّه بايد به اين نكته توجّه كنيم كه پس از رحلت پيامبر نيز، زيارت آن حضرت(20) و زيارت و احترام جانشينان و ذريّه آن بزرگوار و تمام كسانى كه به گونه اى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقليد كه به فرموده ى روايات، جانشينان پيامبرند، بر ما لازم است. چنانكه در حديث مى خوانيم: كسى كه سخن فقيه عادل را رد كند، مثل كسى است كه سخن اهل بيت پيامبرعليهم السلام را رد كرده و كسى كه سخن آنان را رد كند، مثل كسى است كه سخن خدا را رد كرده باشد.(21)
نه تنها شخص پيامبران، بلكه آنچه مربوط به آنان است، قداست و كرامت دارد. در قرآن مى خوانيم: صندوقى كه موسى عليه السلام در زمان نوزاديش در آن نهاده و به دريا انداخته شده بود و پس از آن يادگارهاى موسى و آل موسى در آن نگهدارى مى شد، به قدرى مقدّس بود كه فرشتگان آن را حمل مى كردند و باعث پيروزى بر دشمنان مى شد.(22)
4. در اسلام، والدين از كرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به يكتاپرستى، احسان به پدر و مادر مطرح شده(23) و تشكّر از آنان، در كنار تشكّر از خداوند آمده است.(24)
احترام والدين تا آنجا است كه نگاه همراه با محبّت به والدين عبادت است و به ما سفارش شده صداى خود را بلندتر از صداى آنها قرار ندهيد، سفرى كه سبب اذيّت آنان مى شود، حرام است و بايد در آن سفر نماز را كامل خواند.
5. در اسلام، بعضى زمان ها مثل شب قدر، بعضى مكان ها مثل مسجد، بعضى سنگ ها مثل حجرالاسود، بعضى آبها مثل زَمزم، بعضى خاك ها مثل تربت امام حسين عليه السلام، بعضى لباسها مثل لباس احرام، مقدّس شمرده شده است و بايد براى آنها احترام خاصّى قائل شد.
در قرآن مى خوانيم: حضرت موسى به احترام وادى مقدّس، هنگام ورود به آنجا كفش خود را بيرون آورد. «فَاخلَع نَعلَيك انّك بِالوادِ المقدّس طُوى »(25)
مسجدالحرام مكان مقدّسى است كه مشرك، حقّ ورود به آنجا را ندارد. «انّما المشركون نجس فلايَقربوا المسجد الحرام»(26)
محلّ عبادت و مساجد مقدّس است و هنگامى كه به مسجد مى رويد، زيبا و پاكيزه برويد. «خُذوا زينَتكم عند كلّ مسجد»(27) و فرد جُنُب و ناپاك، حقّ توقّف در مسجد را ندارد. «و لاجُنباً الاّ عابرى سبيل»(28)
مسجد به قدرى عزيز است كه افرادى مثل حضرت ابراهيم، اسماعيل، زكريّا و مريم عليهم السلام مسئول تطهير آن بوده اند. «طَهّرا بَيتى»(29) حتّى مادر مريم كه خيال مى كرد فرزندش پسر است، نذر كرد او را خادم مسجدالاقصى قرار دهد. «انّى نَذَرتُ لَك ما فى بَطنى مُحرّراً»(30)
6. انسان با ايمان نيز داراى قداست وكرامت است، تا آنجا كه آبروى مؤمن از كعبه بيشتر است و آزار و غيبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى بعد از مرگ نيز نبش قبر او حرام است.
—---
7) انعام، 160.
8) بحار، ج 8، ص 186.
9) تفسير مجمع البيان.
10) لقمان، 19.
11) صحيح مسلم، ج 3، ص 1259.
12) وسائل، ج 27، ص 33.
13) تفسير نمونه.
14) شعراء، 98.
15) اعلى، 1.
16) حجر، 87.
17) واقعه، 77.
18) ق، 1.
19) احزاب، 56.
20) در كتب متعدّد مانند كتاب تبرّك الصحابه نوشته آيةاللَّه احمدى ميانجى صدها نمونه از احترام اصحاب پيامبر به رسول خداصلى الله عليه وآله در زمان حيات و بعد از رحلت ايشان ذكر شده است.
21) بحار، ج 27، ص 238.
22) بقره، 248.
23) بقره، 83؛ نساء، 36؛ انعام، 151؛ اسراء، 23؛ احقاف، 15.
24) لقمان، 14.
25) طه، 12.
26) توبه، 28.
27) اعراف، 31.
28) نساء، 43.
29) بقره، 125.
30) آل عمران، 35.
#همراهی_قرآن
#شناخت_قرآن
✳️✳️✳️✳️✳️
امام سجاد عليه السلام فرمودند:
✳️✳️✳️✳️✳️
لَو ماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرآنُ مَعى، وَ کانَ علیه السلام إذا قَرَءَ «مالِکِ یَوْمِ الدّینِ» یُکَرِّرُها، حَتّى کادَ أَنْ یَمُوتَ.
📖📖📖
اگر تمام کسانى که در میان مشرق و مغرب هسـتند از دنیا بروند (و من تنها بمانم) و قرآن با من باشد وحشت مرا نمىگیرد (و نمىترسم). او چنین بود که وقتى جمله «مالک یوم الدین» را مىخواند آن را تکرار مىکرد تا جایى که نزدیک بود جـان دهد.
🔷🔷🔷🔷🔷
📚بحارالانوار، ج 46، ص 107.
#ویژگی-های-قرآن در نهجالبلاغه
و من خطبة له (عليه السلام)
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدُوا وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا .
همانا خداوند بزرگ كتابی هدایتگر فرستاد، و نیكی و بدی خیر و شر را آشكارا در آن بیان فرمود، پس راه نیكی در پیش گیرید كه هدایت شوید، و از شر و بدی پرهیز كنید تا در راه راست قرار گیرید.
«نهج البلاغه ،خطبه،167»
@rahighemakhtoom
📗بهترين و پابرجاترين راه و رسم زندگى آن است كه آفرينش انسان به سوى آن هدايت كند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد.
✳️هر يك از اجزاى آفرينش را مورد دقت و كنجكاوى قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستى خود هدف و غايتى دارد كه از نخستين روز آفرينش خود به سوى آن متوجه است و از مناسبترين و نزديكترين راهى كه به آن هدف منتهى مىشود به سوى هدف خود سير مىكند و در اندرون و بيرون ساختمان خود با تجهيزاتى مجهز مىباشد كه مناسب با هدف خودش و منشأ فعاليتهاى گوناگونش مىباشد، رويه آفرينش در هر آفريده جاندار و غيرجاندار همينگونه است.
✳️✳️مثلًا بوته گندم از همان روز نخستين پيدايش خود كه در بستر خاك با نوك سرسبز خود از شكم دانه سر درمىآورد متوجه پيدايش يك بوتهگندم داراى سنبلهاى متعدد مىباشد و با قوايى كه مجهز است اجزاى عنصرى را از زمين و هوا با نسبت ويژهاى گرفته ضميمه وجود خود ساخته روزبه روز بزرگتر و برومندتر مىشود و از حالى به حالى و از شكلى به شكلى منتقل مىشود تا به شكل بوته كامل داراى سنبلهاى متعدد مىافتد و در همانجا به سير خود خاتمه مىدهد.
#رحیق-مختوم
يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ
از باده اى مهر شده نوشانيده شوند
🔽🔽🔽
http://eitaa.com/joinchat/2952462340C122a5e4f44
✳️يك درخت گردو را نيز اگر مورد بررسى قرار دهيم خواهيم ديد كه آن نيز از نخستين روز پيدايش متوجه هدفى مخصوص به خود مىباشد كه يك درخت گردوى برومند و نيرومند مىباشد و براى رسيدن به آن راه مناسبى را با موجودى تجهيزات خود مىپيمايد و ملازم روش زندگى خودش بوده هرگز روزى در تعقيب هدف خود مثلًا راه بوته گندم را نمىرود چنان كه بوته گندم نيز در تعقيب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختيار نمىكند.
✳️همه انواع آفريدهها كه جهان مشهود را تشكيل مىدهند محكوم همين قاعده كليه مىباشند و هيچ دليلى نيست كه نوع انسان از اين قاعده (هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسيدن به آن است و راهى مناسب تجهيزات وجودى خود به هدف خود دارد) مستثنا باشد بلكه تجهيزات وجودى انسان بهترين دليل است بر اين كه انسان نيز مانند ساير انواع آفرينش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهيزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد.
#رحیق-مختوم
يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ
از باده اى مهر شده نوشانيده شوند
🔽🔽🔽
http://eitaa.com/joinchat/2952462340C122a5e4f44