eitaa logo
✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
2.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
809 فایل
«رحیق» نوشیدنی گوارا و ناب بهشتیان. ۲۵مطففین . مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد صائب @Sayyedali1997 @s_m_a57
مشاهده در ایتا
دانلود
ضرورت تعالی شاعر به شعر متنزّل 💠 بیست و هفتم شهریور . روز شعر و ادب فارسی 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📎 زاهدی میهمان پادشاهی بود. هنگامیکه بر سر سفره نشستند کمتر از آن خورد که همیشه میخورد، و چون به نماز ایستادند نماز را طولانی تر از آن کرد که عادت او بود؛ تا نسبت به او گمان صالحیت بیشتری شود. ↪ هنگامیکه به منزل خود وارد شد، خواست تا چیزی بخورد. پسری دانا و زیرک داشت که به او گفت: ای پدر چرا در مجلس پادشاه غذا به مقدار نخوردی؟ زاهد گفت: در نظر ایشان چیزی اندک خوردم تا روزی به کار آید. پسر گفت: پس نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
💢تفریح و‌تفرجی در گلستان الهی و همیشه بهار زندگی 📎یکی از شاخص‌ترین نکات برجسته در گلستان همواره سرسبز و پر ثمر جناب سعدی غنیمت دانستن و فرصت شمردن عمر و نیکی به هم بندگان خدا است. خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر       زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند 📎 گرچه فطرت پاک و سالم آدمی خیر رسانی را در می یابد اما تربیت ماهیت و ذات ناسالم که به غلط و در محیط مادی گرایانه و فرد محور رشد یافته انجام امور خیر و خدایی بسی دشوار و گاه غیر ممکن است. شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟         ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس 🖇نیکی و کرامت درباره دیگران قطعاً بازتاب خواهد داشت. وقتی افراد با طلسم محبت به یکدیگر نزدیک شوند، در هنگامه بلا و گرفتاری به یاری هم خواهند شتافت: هر که فریادرس روز مصیبت خواهد       گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش 📎کار خیر ما باید منجر به رشد و پیشرفت آدم ها بشود.آیا سرازیر نمودن نهر زلال و جاری در شوره‌زار موجب رویش گلی خواهد شد!؟ فهم این که امر خیر را در کجا و چه کسی و چه چیزی هزینه کرد نیاز به بررسی زمینه ها،پیشینه ها و اهداف و انگیزه ها دارد.! زمین شوره سنبل بر نیارد             در او تخم عمل ضایع مگردان نکویی با بدان کردن چنان است      که بد کردن به جای نیک مردان 📎و نکته شاخص دیگر این که توقع خیر و نیکی از انسان دون پایه و فرومایه کاری بیهوده است و همین که آدمی از شر چنین فردی ایمن بماند، خود خیر است: امیدوار بود آدمی به خیر کسان            مرا به [خیر]تو امید نیست شر مرسان 🌱🌱🌱 📚منبع گلستان: در سیرت پادشاهان، حکایت2: 59 و حکایت ۴ :۶۲/در سیرت پادشاهان، حکایت4: 62/در فواید خاموشی، حکایت10: 131 🎆 مجال عیش سخنی از جنس زندگی ،صفحه زیست مومنانه را همراهی کنید. 🆔 @majaleezendegi
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
⚡️اعتدال راز موفقیت انسان های رشد یافته نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند شیخ مصلح الدین شیرازی 👈 مجال عیش فرصتی برای اندیشه و زیست آگاهانه 👉
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
1992399_991.mp3
2.15M
🎇هرچه کنی به خودکنی بله! ⚡️جناب مصلح الدین در آورده است: با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم. زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح (ناخدا)را که: بگیر این هر دوان را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم. ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.  گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل. ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی. گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا. تا توانی درونِ کس مخراش کاندر این راه خارها باشد کارِ درویشِ مستمند بر آر که تو را نیز کارها باشد" 🌷لینک پیوستن به صفحه تماشاگه راز🌷
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
حکایتی از گلستان سعدی .mp3
6.25M
سعدی در گلستان باب دوم در اخلاق درویشان حکایت سی و هشتم آورده است: 🔹فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنانِ رنگینِ دلاویزِ متکلّمان در من اثر نمی‌کند، به حکمِ آن که نمی‌بینم مر ایشان را فعلی موافقِ گفتار. ترکِ دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غَلّه اندوزند عالِمی را که گفت باشد و بس هر چه گوید نگیرد اندر کس عالم آن کس بود که بد نکند نه بگوید به خلق و خَود نکند اَتَأمُروُنَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ؟ عالِم که کامرانی و تن‌پروری کند او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟ 🔹پدر گفت: ای پسر! به مجرّدِ خیالِ باطل نشاید روی از تربیتِ ناصحان بگردانیدن و علما را به ضَلالت منسوب کردن و در طلبِ عالمِ معصوم از فوایدِ علم محروم ماندن، همچو نابینایی که شبی در وَحَل افتاده بود و می‌گفت: آخِر، یکی از مسلمانان چراغی فرا راهِ من دارید. ▪️ زنی مازحه بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟! همچنین مجلسِ وعظ چو کلبه بزّاز است؛ آنجا تا نقدی ندهی، بِضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری، سعادتی نبری. گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو ور نماند به گفتنش کردار باطل است آنچه مدّعی گوید: «خفته را خفته کی کند بیدار» مرد باید که گیرد اندر گوش ور نوشته است پند بر دیوار 👈لطفا صفحه تماشاگه راز را دنبال کنید🌷
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
  ⚡️در حکایتی از گلستان   می خوانیم: ▪️بر بالینِ تربتِ، یحیی، پیغامبر عَلَیْهِ‌السّلامُ، بودم در جامع دِمشق که یکی از ملوکِ عرب که به منسوب بود اتّفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست. «درویش و غنی بندهٔ این خاک درند و آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند» ▪️آنگه مرا گفت: از آن جا که همّتِ درویشان است و صدقِ معاملت ایشان، خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب، اندیشناکم. ▪️گفتمش: بر رعیّتِ ضعیف رحمت کن تا از دشمنِ قوی زحمت نبینی. به بازوانِ توانا و قوّتِ سرِ دست خطاست پنجهٔ مسکینِ ناتوان بشکست نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید؟ که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست؟ هر آن که تخمِ بدی کشت و چشمِ نیکی داشت دِماغِ بیهده پخت و خیالِ باطل بست ز گوش پنبه برون آر و دادِ خلق بده وگر تو می‌ندهی داد، روزِ دادی هست! 👈لطفا در صفحه تماشاگه راز همراه ما باشید🌷
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
⚡️موقعیت های غیر ساکن از سعدی و ▪️خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود، یکی از امرای عرب مر او را صد دینار بخشیده تا قربان کند. دزدان خفاجه ناگاه بر کاروان زدند و پاک ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندن گر تضرع کنی و گر فریاد دزد زر باز پس نخواهد داد ▪️مگر آن درویش صالح که بر قرار خویش مانده بود و تغیر در او نیامده. گفتم: مگر معلوم تو را دزد نبرد؟ گفت: بلی بردند، ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته‌دلی باشد. نباید بستن اندر چیز و کس دل که دل برداشتن کاریست مشکل ▪️گفتم: مناسب حال من است این چه گفتی که مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخالطت بود و صدق مودّت تا به جایی که قبلهٔ چشمم جمال او بودی و سود سرمایهٔ عمرم وصال او. ناگهی پای وجودش به گل اجل فرو رفت و دود فراق از دودمانش بر آمد. روزها بر سر خاکش مجاورت کردم وز جمله که بر فراق او گفتم: کاش کآن روز که در پای تو شد خار اجل دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر بعد از مفارقت او عزم کردم و نیت جزم که بقیت زندگانی فرش هوس درنوردم و گرد مجالست نگردم. سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار دوش چون طاووس می‌نازیدم اندر باغ وصل دیگر امروز از فراق یار می‌پیچم چو مار 📚گلستان همیشه خرم 📝پ ن: خرقه پوش: شخص زاهد و بی رغبت به امور دنیوی قربان: همان قربانی است که یکی از مناسک و آیین های دینی است خفاجه: قبیله ای از عرب های آن روز که مشهور به راهزنی بودند معلوم تو:چیزهای تو خسته دلی:احساس ناراحتی و اندوه و نگرانی گل اجل: کنایه از مرگ و مردن فرش هوس درنوردم: کنایه از کنار گذاشتن بساط عیش و نوش و هوسرانی 🔅در تماشاگه راز با ما همراه باشید