eitaa logo
✳️محفل تفسیر و قرآن شناسی رحیق
2.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
728 فایل
🌷دانش دامنه گسترده ای دارد به آموخته ها قناعت نکنیم🌷 واژه رحیق برگرفته از آیه ۲۵ سوره مطففین به معنی شراب خالص بهشتی. گرداننده محفل گرچه تجربه و مطالعه ای ۳۰ ساله در مباحث قرآنی داردلیکن باور دارد هنوز در گام اول هست. @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 225 📈 رساله اي به درخواست فرزندي صالح از دوده طاها بسم اللّه الرحمن الرحيم ▫ برجسته ترين ره توشه اين سلوكِ سازنده، همانا تزكيه روح و تضحيه نفس است. وقتي نفسِ افزون طلب و خودخواه سركوب شد، چشم ملكوتي سالك وجه خدا را مشاهده مي نمايد اوّلاً و در بستر اسماي الهي سير مي كند ثانياً. حضرت امام سجّاد علي بن الحسين(عليهما‌السلام) چنين فرموده است: «و أنا بعدُ أقَلّ الأقلّين و أذلّ الأذلّين و مثلُ الذرّة أو دونها».[ صحيفه سجاديه، دعاي 47، بند 76.] ▫ چنين عارفانه مناجات نمودن از سنخ فروتني فنّ اخلاق نيست، بلكه از صنف فناي فنّ عرفان است و هرگز نبايد تواضع اخلاقي را با فناي عرفاني خلط نمود و اين ادب عرفاني امام چهارم(عليه‌السلام) مسبوق به ادب عارفانه امير عرفا حضرت علي بن ابي طالب(عليه‌السلام) صاحب منزلت «ينحدر عنّي السّيل و لا يرقي إليّ الطّير... » [نهج البلاغه، خطبه 3.]و مالك مكانتِ «سلوني قبل أن تفقدوني، فلأنا بطرق السماء أعلم منّي بطرق الأرض» [همان، خطبه 189.]است كه نسبت به بارگاه پروردگار انسان و جهان چنين زمزمه دارد: «... و اجعلني ممّن ناديته فأجابك و لاحظته فصعق لجلالك فناجيته سرّاً و عمل لك جهراً... ».[ الاقبال بالأعمال، ص68، مناجات شعبانيّه؛ مفاتيح الجنان، اعمال مشتركه ماه شعبان.] ▫ البته صعق و محو جلالي، صحو و بقاي از فناي جمالي را به دنبال دارد؛ يعني آن موت ارادي اين حيات نوين الهي را به همراه خواهد داشت. آنگاه اعمالِ حافظِ اين قرب و سببِ ازديادِ آن، برابر رهنمود وحي آسماني مطرح مي گردند. هر چه به خضوع وافر و خشوع فراوان نزديك تر و هر اندازه تأدّب نسبت به ساحت قدس ربوبي بيشتر و خلوص از غيرِ خدابيني و ماسواي او خواهي، كامل تر باشد، در صيانت از مقام فنا و ازدياد درجه حيات از موت ارادي مؤثرتر است. ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 226 📈 رساله اي به درخواست فرزندي صالح از دوده طاها بسم اللّه الرحمن الرحيم ▫ نماز كه ستون دين است، لذا به اقامه آن امر شد؛ نه به قرائت او، زيرا عمود را اقامه مي كنند؛ نه آنكه بخوانند به عنوانِ «قُربَانُ كلّ تَقِيّ» [نهج البلاغه، حكمت 136.]طرح شد و سجده كه بهترين حالت نماز است، سبب اقتراب[سوره علق، آيه 19.]ياد شد. همچنين تولّي انسان كامل معصوم(عليه‌السلام) كه خليفه خدا، رسول يا جانشين منصوص و منصوب الهي اوست، از بهترين وسايل تقرب است؛ چه حضرت امام سجّاد(عليه‌السلام) به همگان آموخت: «اللهمّ فإنّي أتقرّب إليك بالمحمّديّة الرّفيعة والعلويّة البيضاء وأتوجّه إليك بهما» [صحيفه سجاديه، دعاي 49.] ▫ و چون تقرّب به خداوند سبب محبوبيّت سالك متقرّب مي شود و محبوبيّت بهترين وسيله مظهريّت خداي سبحان خواهد بود و حديث معروف و معتبر قرب نوافل، شاهد صدق آن است، هر چه در مدار محبت دائر است و وسيله محبوب خدا شدن است، بهترين وسيله تقرّب به خداست و نشان آن انفاق محبوب مجازي در راه محبوب حقيقي است تا زمينه پيروي تامّ از حبيب خدا فراهم گردد، آنگاه وسيله محبوب خدا شدن فراهم خواهد شد: (قل إن كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله).[ سوره آل عمران، آيه 31.] ▫ سرّ چنين برنامه اي اين است كه نه انسان داراي دو قلب است: (ما جعل الله لرجلٍ من قلبين في جوفه) [سوره احزاب ، آيه 4.]، نه در يك دل بيش از يك محبوب مي گنجد و معناي توحيد عملي جز اين نيست كه محبوب، همانند معروف و معبود، بي نَديد باشد. ▫ مقرّبان كه در ظلّ معرفت صائب و عبادت خالص، به چنين مقامي دست يافتند، الگوي سالكان كوي تقرّب اند. از حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) رسيده است: «عليكم بصدق الإخلاص و حسن اليقين فانّهما أفضل عبادة المقرّبين».[ غرر الحكم، ج 1، ص 407، ح 6159.]رعايت حق در مسائل فردي و جمعي و در نفع و ضرر از بهترين راههاي قرب الهي است: «أقرب العباد إلي الله تعالي أقولهم للحقّ و إن كان عليه و أعملهم بالحقّ و إن كان فيه كرهه».[ همان، ج 2، ص 1216، ح 3243.] تذكر اين نكته سامي، سودمند است كه سالك صالح با خداي سبحان نسبت موافق دارد؛ نه مخالف، يعني هم او به خداوند نزديك است و هم لطف خداوند به او؛ بر خلاف منافق مدْبر كه وي از خدا دور است، ليكن احاطه قيّومي خداوند به او نزديك و چون ايمان و عمل صالح سبب قرب به خداوند و خداوند نيز نسبت به متقرّبان آستان خود عنايت قرب آور دارد و از سوي ديگر، هر عمل خيري داراي پاداش مضاعف است: (من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها) [سوره انعام، آيه160.]، پس هر سالكي كه به خداوند مقداري متقرّب گردد، لطف الهي نسبت به او چند برابر نزديك مي شود، چنان كه از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيده است كه خداوند فرمود: «من اقترب إليّ شبراً اقتربتُ إليه ذراعاً و من اقترب إليّ ذراعاً اقتربت إليه باعاً و من أتاني يمشي، أتيته هرولةً».[ كنز العمّال، ص133.]البته مقدار تقواي سالك و خلوص او در تعيين درجه تقرّب مؤثّر است و عنايت خداوند نيز بر محور حكمت عمل مي كند. ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 227 📈 رساله اي به درخواست فرزندي صالح از دوده طاها بسم اللّه الرحمن الرحيم ⏪ هفتم. چون مقصود به قاصد نزديك: «أنّ الراحل إليك قريب المسافة».[ إقبال الأعمال، ص 335؛ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي در سحر ماه مبارك رمضان.]و حجابِ شهود و حيلوله وصول، همانا عمل طالح است: «و أنّك لا تحتجب عن خلقك إلاّ أن تحجبهم الأعمال السيّئة دونك» [همان]و بهترين ره توشه راحل به سوي وجه خدا همانا اراده برگزيدن وجه اوست، چه اينكه حضرت امام كاظم(عليه‌السلام) هنگام جلب به بغداد، چنين زمزمه فرموده اند: «و قد علمت أنّ أفضل زاد الراحل إليك عزم إرادة يختارك بها و قد ناجاك بعزم الإرادة قلبي... » [همان، ص185؛ دعاي روز بيست و هفتم ماه رجب.]، چنان كه از برجسته ترين وسايل پيمودن اين راه الهي، همانا نماز شب است، لذا حضرت امام حسن عسكري(عليه‌السلام) فرموده است: «إنّ الوصول إلي الله عزّ و جلّ سفرٌ لا يُدرك إلاّ بامتطاء اللّيل» [بحار الاَنوار، ج75، ص380.]؛ يعني نماز شب مطيّه و مركب راهواري است كه براي رسيدن به مقصد الهي ضروري است و بدون آن حاصل نمي شود، شناخت حجاب يا وسيله وصول لازم و عمل طبق آن حتمي است. ▫ معرفت ياد شده، يا از طريق نقل معتبر(قرآني و روايي) يا عقل برهاني يا كشف عرفاني است و به تعبير حضرت استاد علامه طباطبايي قرآن، برهان و عرفان سه راه هماهنگ شناخت حقيقت اند. البته براي هر كدام شرط ويژه اي خواهد بود كه سند اعتبار او را تنظيم مي نمايد. سالكان صالح كه بين معقول و منقول و مشهود جمع سالم نمودند، گناه را رَين، غطا، و حجاب دانستند، طاعت را عامل غبارروبي، غطازدايي و كشف محجوب يافتند، چه اينكه مهم ترين حجاب را خودبيني مي دانند. دو خطوه بيش نبود راه سالك اگر چه دارد او چندين مهالك يك ازهاي هويّت در گذشتن دوم صحراي هستي در نوشتن [گلشن راز شبستري، ابيات 308 ـ 309.] ▫ البته مناسب تر از تعبير به خطوه(گام) عبارت قدم است: «يك قدم بر خويشتن نه و آن دگر در كوي دوست»؛ هر چند تعبير به قدم نيز خالي از مجاز نخواهد بود، زيرا بر مبناي احاطه قيومي، مجالي براي فاصله وجودي نيست. بايد عنايت نمود كه گرچه راه، رونده و معرفتِ راه، همگي مقدّمه اند؛ ليكن هيچ كدام مقدّم نبوده، بلكه لطف خداوند مقدّم بر همه آنها است، چنان كه جناب شيخ محمود شبستري به آن پرداخت: وگر نوري رسد از عالم جان ز فيض جذبه يا از عكس برهان دلش با نور حق همراز گردد از آن راهي كه آمد بازگردد ز جذبه يا ز برهان يقيني رهي يابد به ايمان يقيني [گلشن راز، ابيات 328 ـ 330.] ▫ سرّ انحصار راه معرفت در برهان و عرفان و عدم تعرض دليل نقلي معتبر، يا براي آن است كه در طليعه سير به سوي ايمان، دليل نقلي كارآمد نيست يا براي آن است كه دليل نقلي معتبر براي مؤمنان به آن، در حكم برهان عقلي است، زيرا بيان معصوم(عليه‌السلام) مي تواند حدّ وسط قياس برهاني قرار گيرد. 👈 اين رساله كه به درخواست فاضلي محترم تدوين شد، با مسئلت دعاي خير از ايشان و از همه مطالعه كنندگان همراه است تا هرگونه حجاب ظلماني و نوري براي راقم سطور و ساير مشتاقان قرآن و عترت برطرف گردد. فاتحه كتاب خدا و خاتمه دعواي بهشتيان اين است: (الحمد لله ربّ العالمين). جوادي آملي خرداد 1384 ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 228 🔅🔅🔅 📈 مقدمه بر شرح صحيفه سجاديه جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي ▫ اهميت دعا و اهتمام به صحيفه سجاديه حضرت علي بن الحسين(عليه‌السلام)، مطالب فراواني را دربردارد كه به شمّه اي از آن در طي چند مقدمه كوتاه بسنده مي شود. ⏪ يكم. انسان در فرهنگ وحي، حي متألّه است كه حيات او در تألّه وي نهفته است. آب اين حيات كه همان ماءالحيوة خضري است، در اجابت دعوت حيات بخش خداي سبحان و در دعاي حيات خواهانه عبد سالك و صالح نهادينه شده است. حيات بخشي دعوت الهي را مي توان از آيه (يا أيها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم) [سوره انفال، آيه 24.]استظهار كرد و خواسته حيات را كه برخاسته از نياز ضروري است، مي توان از جمله «اللّهم اجعل محياي محيا محمّد و آل محمّد و مماتي ممات محمّدٍ و آل محمّد» [مصباح المتهجد، ص 717؛ بحار الانوار، ج 98، ص 292(زيارت عاشورا).]استفاده كرد، چنان كه معرفت اين ذوات معصوم و ايمان به آنان، مايه حيات و ممات معقول، و نشناختن آنها پايه حيات و ممات جاهلي و نامعقول است.[ «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتةً جاهليةً»؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص246.] ▫ كسي كه از كوثر دعا محروم باشد، از چشمه دعوت الهي مهجور بوده و از اصل حيات محجور است، چون تارك دعا دعوت خداي سبحان را نيز پاسخ نداد و فرمان (ادعوني استجب لكم) [سوره غافر، آيه 60.]را امتثال نكرد و چنين مرده اي درخور توجه نخواهد بود: (قل ما يعبؤا بكم ربّي لولا دعاؤكم) [سوره فرقان، آيه 77.]، و چون غالباً اعراض از دعا زمينه اعتراض بر آن و گاهي معارضه با آن را دربردارد، لذا تهديد الهي براي تحديد مرز آن چنين نازل شده است: (انّ الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنّم داخرين).[ سوره غافر، آيه 60.] ▫ اديبان معرفت آموز كه از علوم وحياني طرفي بسته و از سوق عقل و سياق نقل قنيه اي اندوخته و به تأمين نيازهاي ذوقي پرداخته اند، چنين سروده اند: ايمن شده از عمر خود و گشت شب و روز وز بي خبري كيسه به طرّار سپرده زان پيش كه نوبت به سر آيد تو در آن كوش تا مرده زنده شوي اي زنده مرده [ديوان حكيم سنائي، ص 587، مدرس رضوي.] ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 228 🔅🔅🔅 📈 مقدمه بر شرح صحيفه سجاديه جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي ⏪ دوم. توحيد در دعا، موجب اصل دعا و ضرورت آن از يك سو، و نفي هر مدعوّ و دعاي آن از سوي ديگر، و حصر مدعوّ در خدا و انحصار دعاي آن ذات ربوبي از سوي سوم است: (فلا تدعوا مع اللّه أحداً) [سوره جنّ، آيه 18.]، بنابراين «لا مدعوّ إلاّ اللّه و لا دعاء إلاّ إيّاه»، و مضطر را جز او اجابت نمي كند. ▫ اخلاص در توحيد [دعا] اقتضا دارد كه از غير خدا چيزي طلب نشود و از خداوند نيز غير از خود او، چيزي خواسته نگردد؛ البته در اين حال، همه چيز حاصل است: «ما الذي فقد من وجدك».[ الاقبال بالاعمال، ص 661، دعاي عرفه سيد الشهداء(عليه‌السلام).]چنين داعي موحّدي، هرگز هراسناكي از دوزخ يا فرحناكي به بهشت، انگيزه نيايش وي نخواهد بود، بلكه شوق شهود و حبّ لقا، او را به دعا دعوت مي نمايد. ▫ دعا همانند فكر و ذكر، گاهي در قلمرو نعمت و نقمت است و زماني در اوج ذات منعم و منتقم، و همان طور كه ذكر نعمت در كريمه (اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم) [سوره بقره، آيه 40.]، غير از ذكر منعم در كريمه (فاذكروني اذكركم) [سوره بقره، آيه 152.]است، دعا براي كشف سوء يا جذب رفاه، غير از دعا براي كمال انقطاع و خرق حجابهاي نوري و تعلّق روح داعي به عزّ قدس ربوبي است.[ مناجات شعبانيه.] ▫ البته توحيد ناب داعيان مقرّب در اين است كه دعا و داعي را نبينند، فقط مدعوّ مشهودشان باشد: «من آثر الدّعاء للدّعاء فقد قال بالثاني»: زندگي بي دوست جان فرسودن است مرگ حاضر غائب از حق بودن است از خدا غير خدا را خواستن ظنّ افزوني است كلّي كاستن [مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ابيات 770 ـ 773.] ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 229 🔅🔅🔅 📈 مقدمه بر شرح صحيفه سجاديه جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي ⏪ سوم. عقل در شكوفايي دفائن خود وامدار نقل است: «ويثيروا لهم دفائن العقول» [نهج البلاغه، خطبه 1.]، چه اينكه تعامل عقل و نقل در اين است كه بسياري از دفائن نقل به بركت عقل اثاره مي شود؛ يعني خداي سبحان گنجينه هاي فراواني را كه در درون جان انسان نهادينه فرمود، به وسيله رهبران الهي در طي متون مقدّس ديني شكوفا مي كند، چه اينكه دفينه هاي بي شماري را در باطن آيات و روايات مستور داشت كه به وسيله عقول برهاني استنباط مي گردد، بنابراين اصل اثاره كردن دفينه ها تعاملي است كه خداوند دو بال عقل و نقل را در آن فضاي باز و آزاد، به پرواز در مي آورد. ▫ يكي از آن موارد جريان دعاست، زيرا با طرح جريان نيايش كه در چهره تابلوي متون نقلي مي تابد، عقل حكيمان به جست وجو پرداخت كه آيا دعا با نظام علّي و معلولي جهان هستي كه مورد پذيرش عقل و نقل است، مخالف است يا نه. حكمت الهي عهده دار اصل طرح و حلّ نهايي آن شده است و ثابت نمود كه: 🔹 1. نظام علّي و معلولي حقّ است. 🔹 2. دعا و نيايش حقّ است. 🔹 3. هماهنگي دعا با نظام علت و معلول قابل توجيه است. 🔹 4. نه كسي كه معتقد به نظام علّي و معلولي است، مجاز است كه از فيض دعا محروم شود و نه مؤمن به دعا و نيايش، مجاز است نظام علّت و معلول را باور نكند.... ▫▫ نموداري از گسترش فلسفه الهي در پرتو مبادي ديني را مي توان در نوشتار ابن سيناِ يافت. وي در اين باره چنين مي نويسد: «سبب اجابت دعا، موافات و هماهنگي دعا با ساير اسباب تحقّق چيزي است كه خواسته داعي است؛ يعني وقتي نيايش داعي با ساير اجزاي علل موافق باشد، آن چيز يافت مي شود و اگر با آنها هماهنگ نباشد، آن چيز يافت نمي شود، زيرا در تحقّق معلول لازم است تمام اجزاي علّت تام حاصل شود، به طوري كه موادّ لازم از يك سو و كيفيت تركيب آنها از سوي ديگر، همراه با پيدايش همه شرايط و رفع همه موانع باشد و چون دعا يكي ازاجزاي علل است، نه بدون آن مقصود حاصل مي شود و نه به صرف آن بدون تحقّق ساير اجزاي علل، همانند تأثير بعضي از اجزاي داروي تركيبي كه سهم تعيين كننده اي در درمان بيماري دارد كه اگر همه مواد لازم پديد نيايد و تركيب علمي و فنّي آن صورت نپذيرد، اثر درمان حاصل نخواهد شد؛ يعني بدون آن جزء معين علاج حاصل نمي شود، چه اينكه به صرف وجود آن جزء، بدون تحقّق ساير اجزا درمان پديد نمي آيد. ▫ همان طور كه تأثير جزء مهمّ داروي تركيبي برابر نظام علّي و معلولي است و طبق نظم تكويني مسبّب الاسباب صورت مي پذيرد، تأثير دعا و سهم تعيين كننده آن(در مجموعِ اموري كه مورد آزمون گردد) نيز از اين قبيل است. البته گاهي ارتباط دعا با خواسته اي كه انجام مي شود، از سنخ علّت و معلول نيست، بلكه از قبيل معلولهاي علّت واحداند كه معيّت معلولي دارند و هر دو از يك علت حاصل مي شوند. ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 230 🔅🔅🔅 📈 مقدمه بر شرح صحيفه سجاديه جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي ▫ پس دعا لازم و توقع اجابت نيز مناسب خواهد بود و اگر گاهي اجابت نشد، معلوم مي شود هماهنگي تامّ بين اجزاي علل حاصل نشد و موافات نيز با در نظر گرفتن مصلحتِ مجموع نظام هستي است، نه خصوص مصلحت دعا كننده، هرچند مفسده ديگران را به همراه داشته باشد، همان طور كه روح در بدن مؤثر بوده و بدن از نفس متأثر، نفس تزكيه شده هنگام دعا، مشمول فيض ويژه مي شود كه مي تواند با آن در عنصري از عناصر طبيعت، يا در بدني از ابدان انساني، بلكه در نفسي از نفوس جامعه بشري اثر بگذارد. چنين تأثيري براي دعا، نه با هندسه علّي و معلولي ناهماهنگ است و نه مستلزم تأثير موجود داني در موجود عالي است، و نه موجب انفعال مبدأ اعلي از دعاست، زيرا علم ازلي هماره متبوع است نه تابع و اراده سرمدي همواره فعّال است نه منفعل، و اشياي منطقه اسكان هميشه تابع اند نه متبوع، و نفوس بندگان همانند ديگر موجودهاي امكاني منفصل اند نه فعّال، هرچند نسبت به حوزه اختيارات خود فعّال اند نه منفصل، و مختارند نه مجبور و نه مفوض».[ تعليقات ابن سينا، ص 51 و 155 و 180 و 181 (با تحرير و تلخيص).] ▫ حكيمان متأخّر نيز با عنايت به نوشته هاي حكماي متقدّم؛ نظير ابن سينإِ، به تأثير دعا و ورود آن در قلمرو نظام علّي و معلولي از يك سو، و منطقه قضا و قدر از سوي ديگر پرداخته و چنين مرقوم داشتند: «...دعا و طلب از جمله اسباب پيدايش و وجوداند. شكّي كه در اين باره مطرح مي شود كه اگر چيزي كه مورد دعا و خواستن است، قلم قضا بر آن جاري نشده باشد كه دعا سودي ندارد و اگر مورد مزبور متعلّق جريان قلم قضاي الهي باشد، تكلّف دعا براي چيست، قابل دفع است، زيرا طلب نيز از قضا و دعا از قدر است و اين دو از شرايط تحقّق مطلوب اند؛ يعني قضا و قدر الهي چنين تنظيم شده است كه فلان مطلوب توسّط دعا و طلب حاصل شود».[ قبسات، ص 444 ـ 445 و 449 ـ 450 (با تحرير و تلخيص).] ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 231 🔅🔅🔅 📈 مقدمه بر شرح صحيفه سجاديه جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي ⏪ چهارم. رضاي به قضاي الهي و اعتماد به مقدّر آن، به معناي ترك كار و رها نمودن اسباب نيست و چون دعا و سؤال از علل تحقق اشياست، ترك دعا و رها نمودن طلب، به منزله گسستن از نظام علّت و معلول خواهد بود و چنين گسيختگي، نه معقول است و نه مقبول. ▫ مقام رضا آن است كه : 🔹 اولاً سالك صالح، طبق رهنمود عقل و نقل عمل كند، 🔹 و ثانياً اعتماد اصيل وي بر مسبب اسباب باشد؛ نه بر علل وسطيه كه سبب بودن آنها همانند اصل هستي و سعه وجود آنها در ظل تسبيب خداست، 🔹 و ثالثاً نتيجه جمع شرائط و رفع موانع در طول و عرض و حجم هندسه عليت و معلوليت، هرچه باشد، مورد رضاي او قرار گيرد، و چون دعا و طلب از شرايط شمرده شد، بنابراين ترك آن به مثابه انزجار از نظام علّي و معلولي است و چنين كراهتي با رضا هماهنگ نيست، زيرا رضايتمداري كار خداوند كه بدون اسباب كار نمي كند(اعم از سبب عادي و غير عادي، سبب مشهور يا مستور، سبب مُلكي يا ملكوتي)، در پرتو رضا به تمام مظاهر اسماي حسناي اوست كه جريان عليت و معلوليت از آن سنخ است. ▫ آري دعا و طلب مراتب دارد كه يكي از برجسته ترين مراحل آن اين است كه خواسته داعي اين باشد كه در قبال خواسته خداوند چيزي نخواهد. در اين مقام كه افعال چنين سالك كوي وصال، فاني در افعال الهي شد و اوصاف وي فاني در صفات حق شد و هيچ سهمي از بقاي شخصي او نماند و در طلب موحّد ناب شد و طالب و طلب محو گشت و فقط مطلوب ماند، سهم چنان دعا و طلبي، همانا بقاي بعد از فناست و با دعا و طلب الهي زنده است، چنان كه اگر سالكي به مقام منيع فنا نايل نشود و در مرتبه رضا بماند، باز بي دعا و طلب نخواهد بود، زيرا مدعو و مطلوب وي منزلت رضاست و همين را با لسان استعداد و زبان حال مي طلبد، چه اينكه گاهي آن را با زبان مقال جست وجو مي نمايد. كسي كه جز دعا مالك چيزي نيست: «لا يملك الاّ الدعاء» [الاقبال بالاعمال، ص 224.]، چگونه بدون دعا و طلب به سر مي برد. بنابراين نفي دعا، نسبي است؛ نه نفسي، و همّت والاي برخي داعيان در طلب اين است كه چيزي نخواهند و چنين قضيه اي به عنوان موجبه سالبة المحمول مطرح است؛ نه موجبه، و نه موجبه معدولة المحمول، و نه سالبه محضه. به هر تقدير، آنچه در بيت: قوم ديگر مي شناسم ز اوليا كه دهانشان بسته باشد از دعا از رضا كه هست رام آن كرام جستن دفع قضاشان شد حرام [مثنوي معنوي، دفتر سوم، بيت 1880 ـ 1881.] زهر در حلقومشان شكر بود سنگ اندر راهشان گوهر بود كفر باشد نزدشان كردن دعا كاي اله از ما بگردان اين قضا [مثنوي معنوي، ط ك، ص 167، ب 22 و 23 الي 25.] آمده است، بايد توجيه شود، چنان كه سراينده ابيات مزبور، خود معتقد به دعا و دعوت كننده به آن است: اي اخي دست از دعا كردن، مدار با اجابت يا رَدِ اويت چه كار [همان، دفتر ششم، بيت 2344.] ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 232 🔅🔅🔅 رحمتم موقوف آن خوش گريه هاست چون گريست از بحر رحمت موج خاست [همان، دفتر دوم، بيت 375.] تا نگريد ابر كي خندد چمن تا نگريد طفل كي جوشد لبن [مثنوي معنوي، دفتر پنجم، بيت 134.] اي برادر طفلْ طفل چشم توست كام خود موقوف زاري دان نخست [مثنوي معنوي، ص 192، دفتر دوم، بيت 443.] كام تو موقوف زاري دل است بي تضرّع كاميابي مشكل است گر همي خواهي كه مشكل حل شود خار محرومي به گُل مبدل شود گر همي خواهي كه آن خلعت رسد پس بگريان طفل ديده بر جسد [همان، ص 192، دفتر دوم، بيت 444] ▫ البته ريشه همه اين مطالب درست، گفتار نوراني اميرمؤمنان حضرت علي بن ابي طالب(عليه‌السلام) است كه فرمود: «سلاحه البكاء» [الاقبال بالأعمال، ص 224.]؛ يعني اگر در جنگ با دشمن بيرون، آهن سلاح بُرنده است، در نبرد با دشمن درون و اظهار عجز در پيشگاه خالق بي چون، سلاح برنده «آه» است. در اين كوي، خودستاني كمال است؛ نه خودستايي، عجز هنر است؛ نه قوّت: روي گردآلود بر زي او كه اندر راه او آبروي خود بري گر آب روي خود بري [ديوان حكيم سنائي، ص 657.] 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 233 🔅🔅🔅 📈 مقدمه بر شرح صحيفه سجاديه جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي ⏪ پنجم. نظام علّي و معلولي رايج در حكمت و كلام، نردباني براي صعود به نظام توحيد افعالي دارج در عرفان است. هرگز اين دو منظر معرفتي مباين هم نبوده و مخالف يكديگر نيستند، بلكه فقط مختلف اند؛ چه اينكه اختلاف طولي، لازم اين گونه تشكيكهاي معرفت شناختي است. ▫ نگاه به اسباب متوسط و توسّل به آنها براي توصل به هدف برين، مخالف انقطاع به مسبّب اسباب و توسل به خود او براي وصول به خود وي نخواهد بود، زيرا سالك واصل كه در مشهد ربوبي به سر برد تا دستور توسل به علل مياني را نيابد، به صرف اطلاق يا عموم دليل نقلي و به محض نظام علّي و معلولي عقلي بسنده نمي كند، چون هويّت مطلق ازلي همان طور كه سبب ساز است، سبب سوز نيز هست؛ ليكن در هر دو حال، اصل سببيّت محفوظ بوده و او همچنان مُسبّب اسباب بوده و خواهد بود؛ يعني آنگاه كه مثلاً آتش را سبب سوزاندن قرار داد، با آن زماني كه سوزندگي او را سوزانيد و با فرمانِ (يا نار كوني برداً و سلاماً علي إبراهيم) [سوره انبياء، آيه 69.]، احراق آتش را طعمه حريق كرد و حرارت او را به برودت تبديل نمود و خطر سوختن را به خير سلامت تعويض كرد، در هر دو حال اصل نظام علّي و معلولي حاكم بود و در هر دو وضع، خداوند مسبب الاسباب بود و در هر دو صورت، تسبيب او حرف اول را مي زد و چون عليّتِ اسباب متوسط، همانند اصل هستي آنها محدود است؛ با تغيير ملزوم(سبب)، لازم (مُسبّب) نيز دگرگون مي شود و چيزي كه سرمدي نيست، شايسته اتكا نخواهد بود، مگر به دستور مستقيم همان مبدأ وحيد و مصدر احد. ▫ از آنچه قبلاً بازگو شد، به انضمام آنچه هم اكنون مطرح شد، تفاوت تشكيكي دعاي حكيمانه و متكلمانه داعيان و مناديان، با دعاي عارفانه و محرمانه مناجيان معلوم مي گردد. نمونه آن جريان حضرت ابراهيم خليل(عليه‌السلام) است كه برخي از ادعيه آن حضرت مياني و بعضي از نيايش هاي وي نهايي است، لذا تفاوت تشكيكي (نه تبايني) (والّذي هو يُطعمني و يسقين و إذا مرضتُ فهو يشفين... ) [سوره شعراء، آيات 79 ـ 80.]با «حسبي من سؤالي علمه بحالي» [بحار الانوار، ج 68، ص 155.]محفوظ خواهد بود، زيرا احوال آنان يكسان نيست، بلكه به اقتضاي مظهريّت خداوندي كه «دانٍ في علوّه» [مصباح الكفعمي، ص 353.]و «عالٍ في دنوّك» [مصباح المتهجّد، ص 425؛ بحار الانوار، ج 87، ص 196.]، گاهي دعاي عالي دارند و زماني نيايش داني كه چون اين داني رقيقه آن عالي و آن عالي حقيقت اين داني است، تفاوت درجات صدور يا اختلاف مراتب ظهور متحفظ است. ‌🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 234 🔅🔅🔅 ▫ در اين مطلبِ سامي، بين حيات و ممات و مظهر احيا و اماته و مجلاي مهر و قهر الهي فرق نيست، بنابراين اگر ابراهيم خليل(عليه‌السلام) در هنگام ارتحال، به آساني جان به عزرائيل(عليه‌السلام) نمي داد، نه براي شوق ماندن يا خوف از رفتن بود، بلكه منتظر دستور (ارجعي الي ربّك... ) [سوره فجر، آيه 28.]، به طور مستقيم و بدون واسطه بود، چون سالك واصلي مانند حضرت خليل(عليه‌السلام) كه در مراسمِ (حرّقوه و انصروا ءالهتكم) [سوره انبياء، آيه 68.]، نه تنها از فرشتگان مقرّب نصرت نخواست،بلكه كمك معروضِ آنان را نپذيرفت و حاضر نشد، پيك وحي خدا چونان جبرئيل(عليه‌السلام) حاجب گردد، رضايت نمي دهد كه در عيد لقا و موسم وصال، پيك اماته الهي همچون عزرائيل(عليه‌السلام) رابط شود، لذا چنين پرده رقيقي را هم برنتابيد، چه اينكه آن حجاب ظريف را هم تحمل نكرد: چون خليل الله در نزع اوفتاد جان به عزرائيل آسان مي‌نداد گفت چون من گويم اينك ترك جان پاي عزرائيل آمد در ميان بر سر آتش درآمد جبرئيل گفت از من حاجتي خواه اي خليل من نكردم سوي او آن دم نگاه زانكه بندِ راهم آمد جز اِله چون بپيچيدم سر از جبريل من كي دهم جان را به عزرائيل من زان نيارم كرد جان خوش خوش نثار تا از او آيد به گوشم جان بيار چون به جان دادن رسد فرمان مرا نيم جو ارزد جهاني جان مرا در دور عالم كي دهم من جان به كس تا كه او گويد، سخن اين است و بس [منطق الطير عطار، ص 193 ـ 194 ، ابيات 3464 ـ 3476.] 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 235 🔅🔅🔅 ▫ راز اصلي ترك دعا براي اوحدي از اهل فنا اين است كه اگر نيايش، زبان قال بعضي، و لسان حال برخي و براي عده اي حال و براي گروهي ملكه است، براي مقرّبان ويژه به مثابه فصل مقوّم است، به طوري كه اتحاد دعا و داعي در آنها عصاره هويّت آنان را فقر، ربط و نيايش قرار داد؛ يعني اگر خداوند عين غناست؛ نه «ذاتٌ ثبت له الغني»، اينان عين فقراند؛ نه «ذوات ثبت لهم الفقر». گرچه ديگران نيز جز فقر نيستند؛ ليكن برخي كه مدعي (انا ربّكم الأعلي) [سوره نازعات، آيه 24.]اند، خود را عين غنا مي پندارند و بعضي كه داعيه دارِ (إنّما أوتيته علي علمٍ عندي) [سوره قصص، آيه 78.]اند، خويش را غني مي يابند و گروهي كه در سير و سلوك الهي اند، خود را فقير مي دانند؛ نه فقر، و اگر مطالب حكمت متعاليه را باور داشته باشند، خويشتن را عين فقر و ربط مي فهمند و آن را تعقّل مي نمايند؛ ليكن پرواز از مفهوم به مصداق و صعود از معقول به مشهود و جهش از حصول به حضور و نزاهت از تثليث و تثنيه به توحيد ناب، وقف اوحدي از موحدان نابي است كه خود متن دعاي مروَّح و نيايش مجرّداند: نه اشارت مي پذيرد ني بيان ني كسي زو علم دارد ني نشان تو مباش اصلاً كمال اين است و بس تو ز تو لا شو، وصال اين است و بس [منطق الطير، ص 11، بيت 194 ـ 195.] ▫ البته مصداق كامل اين گونه ذوات قدسي كه متن دعاي مروَّح[شادمان و نشاطآور (لغت نامه دهخدا).]اند،همانا اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام)اند كه حضرت امام سجاد(عليه‌السلام) كه صاحب زبور آل محمدصلي الله عليه و آله و سلم و انجيل اهل وحي مي باشد، سخنگوي آنان در اين صحيفه است و آنچه درباره حضرت ختمي نبوّت صلي الله عليه و آله و سلم گفته شد، به استثناي مقام والاي نبوّت و رسالت، شامل آنها خواهد شد: آنچه اول شد پديد از جَيْبِ غيب بود نور پاك او بي هيچ ريب [منطق الطير، ص 16، بيت 282.] 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 236 🔅🔅🔅 ⏪ ششم. چون عترت طاهرين(عليهم‌السلام) ثقل اصغر الهي بوده و عِدل زوال ناپذير ثقل اكبر خداي سبحان يعني قرآن حكيم اند و بهترين روش تفسير قرآن كريم، همانا تفسير قرآن به قرآن است، بهترين منهج تبيين كلام اهل بيت(عليهم‌السلام) تفسير دعا به دعا و حديث به حديث است. البته آنچه به صورت خبر غير قطعي ارايه شد، حتماً براي احراز اصل صدور يا جهت صدور، بايد بر ثقل اكبر معروض گردد تا مخالف آن نباشد(نه موافق آن باشد). ▫ همان طور كه انبيا و مرسلين(عليهم‌السلام) مراتبي دارند، كلمات محكي آنان نيز درجاتي دارد و مفسّر خبير، هر كدام را مناسب با درجه خاص نبوّت، رسالت، ولايت و امامت تبيين مي كند. تفسير ادعيه و تبيين آنچه در صحيفه مبارك سجاديّه(عليه‌السلام) آمده است، از اين قاعده تفسيري مستثني نيست، لذا بايد معارف حكمت نظري آن را از مسائل حكمت عملي جدا كرد و مآثر عرفاني آن را از آثار اخلاقي فرق گذاشت، و معالم نظري را با هم، و امور عملي رابا هم، و قلّه هاي عرفاني را با هم و دامنه هاي اخلاقي را كنار هم قرار داد و سپس جمع بندي كرد. ▫ به عنوان نمونه، مطلب اخلاقي... «ولا ترفعني في الناس درجةً إلاّ حططتني عند نفسي مثلها و لا تُحدث لي عزّاً ظاهراً إلاّ أحدثت لي ذلّةً باطنةً عند نفسي بقدرها» [صحيفه سجاديه، دعاي 20.]، با مطلب عرفاني... «و أنا بعد اقلّ الاقلّين و اذلّ الاذلّين و مثلُ الذرّةِ أو دونها» [همان، دعاي 47.]يكسان تلقي نشود، زيرا مطلب اخلاقي از تواضع حكايت دارد و مطلب سامي عرفان، از فنا پرده بر مي دارد، و فنّ اخلاق زير مجموع حكمت الهي است و فنّ شريف عرفان، فوق حكمت متعارف است. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 236 🔅🔅🔅 ▫ اگر برخي از سوره هاي قرآن حكيم مانند سوره اخلاص و بعضي از آيات قرآن كريم مانند اوايل سوره حديد، براي متعمقان آخر الزمان نازل شد، بعضي از ادعيه زبور آل محمدصلي الله عليه و آله و سلم نيز اين چنين است. تطبيق «مثل الذرّة أو دونها»، را كه صاحب مقام «أنَا ابن مكّة و مني... أنا ابن من دني فتدلّي فكان قاب قوسين أو أدني» [بحار الانوار، ج 45، ص 138.]مي گويد و آن توان را دارد كه در صحنه عرفات، ملكوت حاجيان صوري را به ديگران ارايه فرمايد و منكران ولايت را به صورت برزخي آنها ببيند و همان را به بعضي نشان دهد، بر فناي عارفان نه فروتني متواضعان، مبادي ويژه عرفان نظري مي طلبد، چنان كه استشمام رايحه دلپذير مآثر عرفان عملي را هم به همراه دارد، چه اينكه مطالب والاي ديگري كه از بقاي بعد از فنا و صحو بعد از محو حكايت مي كند، در اين انجيل اهل بيت(عليهم‌السلام) مشهود است. ▫ آنكه مقتدرانه سلطنت موهوبي خدا بر ما سوا را در متن دعا بازگو مي نمايد و تمام مخلوقها را به اذن خالق وحيد آنها، در قلمرو مُلكت خويش مي داند: «و جعل لنا الفضيلة بالملكة علي جميع الخلق فكلّ خليقته منقادة لنا بقدرته و صائرة إلي طاعتنا بعزّته» [صحيفه سجاديه، دعاي 1.]و انسان كامل معصوم نظير خود را مظهر قهر و مهر معصومانه خداوند مي داند، از منزلت بقاي بعد از فنا خبر مي دهد. ▫ غرض آنكه مجموع ادعيه اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام) عموماً و نيايشهاي امام سجاد(عليه‌السلام) خصوصاً، به منزله كلام واحد است كه با ارجاع متشابه به محكم و عموم و خصوص و اطلاق و تقييد به يكديگر و اعمال ساير قوانين تفسير متن وحياني، مي توان به بعضي از معارف آن پي برد و از اوج آنها نكاهيد: «خويش را تأويل كن ني ذكر را». 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 237 🔅🔅🔅 📌 از پس آن پرده وصال است و بس ⏪ هفتم. دعا وقتي مستجاب مي شود كه به سمع خداوند سميع الدعا برسد و چون هيچ حجابي از ناحيه مجيب نيست، پس داعي بايد مقامي در نيايش پيدا كند كه بي پرده باشد. چنين دعاي نابي قرآن صاعد خواهد بود، زيرا هرچه طيّب است، صلاحيت صعود به سوي او را دارد: (إليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه) [سوره فاطر، آيه 10.]؛ البته بعد از صعود نوبت مقام نيل و وصول است كه تقواي ويژه شايسته آن است: (لن ينال اللّه لحومها و لا دمائها ولكن يناله التقوي منكم) [سوره حجّ، آيه 37.]و اگر تقوا نائل شد، نشان وصول متّقي خواهد بود، زيرا ملكه تقوا جداي از قلبِ مالك آن نيست، چون هويّت مطلق(لا بشرط مقسمي) و نيز اكتناه اوصاف ذاتي كه عين ذات خداي سبحان است، هر دو از مناطق ممنوع و ممتنع محسوب مي شوند و احدي را به آن دو مقام بار نيست. ▫ تمام صعود و نيل و وصول ناظر به مقام وجه اللّه، فيض اللّه، (... فأينما تولّوا فثمّ وجه اللّه) [سوره بقره، آيه 115.]و مانند آن است و شهود آن بي پرده در دو حال ميسور است. در نتيجه دعاي ناب، در هر دو حال مسموع مجيبي كه سميع الدعا است، خواهد بود: يكي حال تقرّب تامّ عبد صالح واصل كه در اين وضع، هيچ حجابي اعم از ظلماني و نوراني يافت نمي شود و دعا در اين حالت به هيچ چيزي مشوب نيست و شايسته سمع ربوبي و دريافت پاسخ مناسب است و ديگري حال انكسار دل و اضطرار محض كه در اين وضع به استنادِ «أنا عند المنكسرة قلوبهم» [منية المريد، ص 123 و نيز ر.ك: بحار الانوار، ج 70، ص 157.]، نه تنها در دل شكسته چيزي غير از انقطاع تامّ به سوي خدا نيست، بلكه خود دل نيز كه خانه ناله و لانه لابه است، برچيده شد و فيض الهي در مقام فعل، به صورت كعبه دل ترسيم شد و نيايش در اين حالت به چيزي آميخته نيست و درخور اجابت مجيب مضطران است. البته اين دو حال اجتماع پذيراند؛ به اميد چنان نجوا و چنين لابه! در ره او جستن مقصود از او هم به سر او كه محال است و بس از همه خوبي كه بجويي ز دوست بوسه اي از دوست حلال است و بس پرده منم، پيش چو برخاستم از پس آن پرده وصال است و بس [ديوان حكيم سنائي، ص 900.] ▫ به شكرانه اقدام محقق بارع، جامع معقول و منقول، صاحب علم صائب و عمل صالح، جناب آقاي حاج شيخ حسن ممدوحي كرمانشاهي دامت معاليه، به شرح صحيفه سجاديه حضرت علي بن الحسين السجاد(عليهما‌السلام) مشتاقانه و مفتاقانه به تدوين اين مقدّمه وجيز موفق شدم؛ فاتحه كتاب خدا و خاتمه دعواي بهشتيان حمد خداست! جوادي آملي بهمن 1383 ـ قم المقدسه سروش هدايت جلد3، صفحه 51 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📌 موارد «احباط» در قرآن از آیات قرآن استفاده میشود که برخی از معاصی، مایة احباط و بطلان اعمال پاک پیشین میشود و برای تکمیل مطلب، به آیات آن اشاره میشود: ⏪ 1- ارتداد پس از اسلام هرگاه مؤمن پس از مدتی راه ارتداد در پیش گیرد، ایمان و عمل صالح آن را نزد خدا بیارزش میشود چنانکه خدا میفرماید: «وَ مَنْ یَرْتَدِِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَاُولئِکَ حَبِطَتْ اَعْمالهُمْ فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ وَ اُولئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» بقره/217 [هرکدام از شما از دین خود بازگردد، و کافر بمیرد، اعمال آنان در دنیا و آخرت باطل گردیده و از دوزخیانند که در آن جاودانه هستند.] ⏪ 2- شرک مقارن عمل صالح از بیانی که دربارة ارتداد انجام گرفت، تکلیف شرک نیز روشن میگردد، چنانکه میفرماید: «ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ اَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ شاهِدِینَ عَلی اَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ اُولئِکَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ وَ فی النار هُمْ خالِدُونَ» توبه/17. [بر مشرکان نیست که مساجد خدا را تعمیر کنند، در حالی که بر کفر خود گواهی میدهند آنان کسانی هستند که اعمال آنها باطل گردیده و در آتش جاودانه هستند.] این دو آیه ٍگواه بر این است که پذیرش اعمال صالح مشروط بر این است که عامل به هنگام عمل، موحد بوده و یا پس از عمل از آئین حق به کفر بازنگردد. ⏪ 3- ناخوشایندی از دستورات خدا ناخوشایندی از دستورات خدا مایة حبط اعمال میگردد، چنانکه میفرماید: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساًلَهُمْ وَ اَضَلَّ اَعْمالَهُمْ، ذلِکَ بِاَنَّهُمْ کَرِهُوا ما اَنْزَلَ اللهُ فَاَحْبَطَ اَعْمالَهُمْ» محمد/8-9. [آنان که کافر شدند خود و اعمالشان نابود باد، به خاطر اینکه آنچه را که خدا نازل کرده است، مکروه شمردهاند.] تعلیل وارده در این آیه میتواند دامن مسلمان را بگیرد، آنگاه که آگاهانه بر برخی از تشریع الهی انگشت اعتراض بگذارد، بنابراین حبط در این آیه اختصاص به کافر ندارد، هر چند مورد آیه کافر است. ⏪ 4- کفر ⏪ 5- بازداشتن مردم از راه خدا ⏪ 6- مخالفت با پیامبر(ص) عوامل سه گانه در آیة یاد شده در زیر، سبب احباط معرفی شده است، چنانکه میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ وَ شاقُّوا الرَّسولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی لَنْ یَضُرُّوا اللهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبَطُ اَعْمالُهُمْ» محمد/32. [آنان که کافر شده و مردم را از راه خدا بازداشتند و با پیامبر به مخالفت برخاستند، پس از آنکه حق بر آنها آشکار گشت، خدا را ضرر نمیزنند و اعمال آنان حبط میشود.] ▫ آیا هر یک از این سه عامل به طور مستقل مایة احباط است، یا همگی تحت عنوان کفر داخل بوده و دومی و سومی، نشانة کفر میباشد. از خود آیه نمیتوان استقلال و یا عدم استقلال هر یک را استنباط کرد، زیرا در مقام بیان این جهت از بحث نیست. حالا اگر کسی با اعتقاد به رسالت پیامبر گرامی به خاطر یک رشته از خواستههای مادی، مردم از راه خدا باز دارد و یا با پیامبر به مخالفت برخیزد، ولی در دل به حقانیت او معتقد گردد، در صورت استقلال هر یک از این سه عامل، اعمال او باطل میگردد؟ ▫ یکی از علل احباط اسائة ادب در محضر پیامبر است، اگر یک چنین عاملی – هر چند فاعل مسلمان باشد- مایة احباط میگردد، بازداری از راه خدا و یا مخالفت با پیامبر، به طور اولویت مایة احباط خواهد بود. ▪ادامه دارد.... 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📌 موارد «احباط» در قرآن از آیات قرآن استفاده میشود که برخی از معاصی، مایة احباط و بطلان اعمال پاک پیشین میشود و برای تکمیل مطلب، به آیات آن اشاره میشود: ⏪ 7- قتل پیامبران ⏪ 8- قتل امر کنندگان به قٍسط و عدل درآیة یاد شده در زیر، دو عامل وارد شده است چنانکه میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقسطِ مِنَ الناسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ، اُولئکَ الَّذینَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فی الدُّنیا وَ الآخِرَه وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ» آلعمران/21-22. [آنان که به آیات الهی کفر ورزیدند و پیامبران را به ناحق و کسانی را که مردم را به بسط قسط فرمان میدهند، میکشند. آنان را به عذاب دردناک نوید بده، آنان کسانی هستند که اعمال آنها در دنیا و آخرت نابود شده و برای آنان، کمک کننده نیست.] ⏪ 9- اسائة ادب به پیامبر (ص) اسائة ادب به پیامبر و فریاد کشیدن نزد او، سبب حبط عمل میگردد و در این مورد کافر و مؤمن یکسان است و آیة مورد استناد دربارة مؤمنان وارد شده است، چنانکه میفرماید: «یا ایُّهاَ الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا اَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبیِّ وَ لا تَجْهَروا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ اَنْ تَحْبَطَ اَعْمالُکُمْ وَ اَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» حجرات/2. [ای افراد با ایمان، در محضر پیامبر، بلندتر از او سخن نگوئید و نزد او داد و فریاد نکنید، مانند داد و فریاد برخی نزد برخی دیگر، مبادا اعمال شما در حالی که نمیدانید، باطل شود.] ▫ البته نمیتوان گفت هر نوع اسائة ادب مایة حبط عمل میگردد، مگر اینکه مایة هتک پیامبر به شمار آید. ⏪ 10- اقبال به دنیا و اعراض از سرای دیگر در آیه ای گرایش به دنیا و روی گردانی از سرای دیگر از اسباب حبط عمل معرفی شده است، چنانکه میفرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ الحَیواهِ الدُّنیا وَ زینَتَها نُوفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمالَهُمَ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ، اولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخرَهِ اِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلُ ما کانوا یَعْمَلُونَ» هود/15-16. [هر کس دنیا و تجمل آن را بخواهد، (نتائج) اعمال آنان را بدون کم و کاست میدهیم، آنان کسانی هستند که برای آنها در سرای دیگر، چیزی جز آتش نیست و آنچه در این جهان انجام دادهاند نابود میشود و اعمالشان باطل است.] ⏪ 11- انکار آخرت انکار آخرت یکی از عوامل حبط اعمال است، هر چند خود، عامل مستقلی نیست، بلکه بازگشت به کفر است، چنانکه میفرماید: «وَالَّذِینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَهِ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ» اعراف/147 و نیز کهف/105. [آنان که آیات و بقای در سرای دیگر را تکذیب کردهاند، اعمال خیر آنها باطل میگردد.] ⏪ 12- نفاق نفاق که یکی از شعب بسیار مذموم کفر است، از عوامل حبط معرفی شده است، چنانکه میفرماید: «قَدْ یَعْلَمُ اللهُ الْمُعَوِّقینَ مِنْکُمْ وَ القائلینَ لاخْوانِهِمْ هَلُمَّ اِلَیْنا وَ لا یأْتونَ النّاسَ اِلا قلیلاً – اُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاَحْبَطَ اللهُ اَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلیَ اللهِ یَسیراً» احزاب/18-19. [خدا آنان را که شماها را از شرکت در جنگ باز میدارند و کسانی را که به برادران خود میگویند، به سوی مابیایید (و در جنگ شرکت نکنید) میشناسد و جز مقدار کمی در نبرد شرکت نمیکنند، آنان کسانی هستند که ایمان نیاوردهاند و خدا اعمال نیک آنها را نابود کرد و این کار بر خدا آسان است.] ▫ از به کار بردن لفظ منکم لاخوانهم میتوان استفاده نمود: مقصود گروهی از منافقان است که به ظاهر مسلمان بوده و در باطن کافر بودند و لذا لفظ لاخوانهم به کار برده است. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 238 (پيام به يادبود آية اللّه سيد جلال الدين (قدس‌سرّه) 🔅🔅🔅 💢کرامت ؛خلافت الهی؛عقلانیت ⏹كرامت انسان مسبوق به خلافت اوست و خلافت وي مصبوغ به عقلانيّت اوست كه اَحسن از آن صبْغه اي نخواهد بود: (و من أحسن من الله صبغة) [سوره بقره، آيه 138.]و چون خليفه خدا بايد مُسْتَخلف عنه خود را بشناسد و به ضرورت ازلي و وحدت ذاتي و بي همتايي او آگاه گردد و از ارسال پيام آوران و فرو فرستادن صحيفه هاي وحياني وي مطلع شود و راه اثبات آنها را بداند و در فرق بين معجزه و علوم غريبه متحيّر نباشد و اين معارف وزين بدون مباني معقول ميسور نيست و استنباط چنين مباني متقن، بدون منابع معرفت شناسي عقلي مقدور نخواهد بود، خداي سبحان دفائن علمي را در نهان انسان نهادينه فرمود و او را به تدبّر ترغيب كرد تا حكيمانه بينديشد و امانت خلافت را حراست كند تا نه از خود ببافد و نه بافته هاي ديگران را با يافته اصيل خويش كه همانا خلافت الهي است، تلفيق نمايد، زيرا مُلَفّقِ از داخل و خارج، خارج است و خارجي خليفه نخواهد بود و چون حيثيت خلافت براي انسان واقعي حيثيتِ تقييدي است، نه تعليلي، اگر كسي رأي خود يا نظر ديگران را بر حكم مُستخْلف عنه خويش مقدّم بدارد، مسلوب الخلافه شده و منفي الكرامه مي گردد و با سوطِ (فهي كالحجارة او اشدّ قسوةً) [سوره بقره، آيه 74.]هبوط مي كند و شناخت همه اين اصول با برهان عقلي است و ايمان به آنها، به فتواي عقل نظري، بر عهده عقل عملي است: «[العقل] ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» [الكافي، ج1، ص11]و آن فتواي علمي و اين ايمان عملي از سپهر فطرت مي بارد و بر صحنه دل فرومي آيد و به صورت اسلام فطري مي رويد و قبل از طلوع خورشيد نقل، پگاه را روشن مي كند، آنگاه با تابشِ شمسِ نقل شكوفا مي گردد. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 239 (پيام به يادبود آية اللّه سيد جلال الدين (قدس‌سرّه) 🔅🔅🔅 💢انسان سالک مستمر ⏹پاسداشت حرمت حريم عقل را مي توان از متن نقل استنباط كرد، زيرا خداي سبحان با اينكه هماره مورد سؤال مُسْتمندان عرشي و فرشي است: (يسئله مَن في السموات و الارض) [سوره الرحمن، آيه 29.]؛اما هرگز مورد سؤال بازرسان سمائي و ارضي نخواهد بود: (لا يُسئل عمّا يَفعل و هُم يُسْئلون).[ سوره انبياء، آيه 23.]سرّ سلب سؤالِ بازخواستي از خداوند اين است كه سائل منتقِد، يا خارج از حوزه آفرينش خداست يا داخل قلمرو آن است. فرض اول با انتفاي موضوع مسلوب است، زيرا (الله خالق كل شي ء) [سوره زمر، آيه 62.]و بيرون از حوزه آفرينش خداوند معدوم صرف است و فرض دوم با انتفاي محمول منتفي است، زيرا تمام كارهاي الهي بر نهج حكمت و صراط عدل است و حكمت علمي و عدل عملي، هيچ گاه بازخواست نخواهد شد. ⏹اگر خداوند قانون الهي را به همراه رهبران ديني تنظيم نمي فرمود، آن سكوت حكيمانه نبود و اين ترك عادلانه نمي شد، زيرا انسان، سالكِ مستمرّ است و با مردن نمي پوسد، بلكه از پوست دنيا به در آمده و با نوشيدن جام مرگ، جامه آخرت مي پوشد و به هدف نزديك مي شود. در آن حال معترضانه مي گويد: خدايا! تو كه مي دانستي انسان رهرو است، مسير و هدفي دارد، چرا راه را معيّن نكردي و راهنما نفرستادي؟ ⏹همه اين مطالبِ مُتْقَن و مقبول را برهان عقلي تحرير مي كند و قرآن حكيم آن را امضا مي نمايد: (رسلاً قد قَصَصْناهم عَلَيك مِن قبلُ و رُسلاً لم نقصصهم عليك و كلّم اللهُ موسي تكليماً رُسُلاً مُبشّرين و مُنذرين لئلاّ يكون للناسِ علَي الله حجّةٌ بعد الرُسُل... ) [سوره نساء، آيات 164 ـ 165.]؛ يعني بعد از فرستادن انبيا مردم عليه حكمت و عدلِ خدا حجت ندارند و قبل از آن حجّت دارند، زيرا ظرف در آيه، چون در مقام تحديد است، مفهوم دارد و اين حجت خداپسند، همان برهان عقلي است كه بر مباني بَيّن يا مُبيّن استوار است. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 240 (پيام به يادبود آية اللّه سيد جلال الدين (قدس‌سرّه) 🔅🔅🔅 💢سالک پویا و پایا عقلِ برهاني كه از شائبه قياس، خيال، گمان و وهم طاهر باشد، سالك پويا و پايايي است كه عقلانيّت خويش را وامدار چيزي نمي داند و فنّ آوري خود را با سفارش كسي شروع نكرده است تا به دستور شخصيّت حقيقي يا حقوقي آن را متوقّف كند، بلكه چون معلوم او در حدّي متوقّف نيست، وي نيز در ادامه راه تعقّل توقّفي نخواهد داشت. ▫ وقتي به ضرورتِ مبدأ هستي، وحدت و ساير اسماي حسناي وي پي برد و هنگامي كه از حتمي بودن علوم وَحياني آگاه شد، عميقاً در صدد كشف اسرار جهان، انسان و پيوند اين دو عنصر حسّاسِ خلقت خواهد بود و چون خود را محتاج علوم الهي مي داند، هرگز بدون دليل معتبر نقلي فتوا نمي دهد و همان طوركه انسانهاي معصوم(عليهم‌السلام)، مانند انبيا و امامان معصوم(عليهم‌السلام)، در اِثاره دفائن عقول سهم تعيين كننده دارند: «...و يُثيروا لهم دفائن العقول» [نهج البلاغه، خطبه 1.]، حكماي متألّه، فقيهان متعبّد و... در اِثاره دفائن نقول تأثير بسزايي دارند. ▫ اين تعامل متقابل بين عقل و نقل كه هر كدام با احرازِ نصابِ لازم، حجّتِ شرعي شمرده مي شود، در كشف پاسخِ پرسشهاي متنوّع كار آمد بوده و در اعتصام به قرآن و عترت كه حَبل متينِ آويخته خدايند، نه چون بارانِ انداخته، راهنماي امين و مُبيّنِ رصين اند؛ طرد هر يك مستلزم هدم خود و ديگري است و چون اين دو عنصر محوري دين، متلازم بلكه لازم و ملزوم اند، حذف ملزوم، يعني عقل برهاني از حوزه يا دانشگاه، موجب هضم نقل معتبر از اين دو حصنِ حصين خواهد بود، چنان كه احساس نارواي تقابل بين عقل و نقل، مايه بي مهري متقابل صحابه درايت با اصحاب روايت است كه به زيان هر دو و به سود رقيبِ عتيد مي باشد. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 241 (پيام به يادبود آية اللّه سيد جلال الدين (قدس‌سرّه) 🔅🔅🔅 💢عقل و نقل نه،عقل و شرع ▫ ادبيّات محاوره اي غير از ادبيّات استدلالي است؛ اوّلي در نگرش و نگارش كارگاهي خود، عقل را در برابر دين مي پندارد و مي گويد: فلان مطلب عقلي است يا ديني، عقلي است يا شرعي، و دومي در منظر بارگاهي خويش، عقل را در قبال نقل مي بيند و چنين مي گويد: فلان مطلب عقلي است يا نقلي، عقلي است يا سمعي، زيرا عقل تجربي يا تجريدي، اگر روشمندانه اجتهاد نمايد و در ظلّ نصّ و نه در برابر آن، به جزم يا طمأنينه برسد، لازم است طبق آن عمل شود. ▫ اختلاف در باب عقل، چونان تشتّت اصحاب نقل، دليل بي پايگي عقل مداري نيست، چنان كه سند بي مايگي نقل محوري نخواهد بود. از اين رهگذر، مي توان به مخاصمه مصنوعي علم و دين خاتمه داد. هر چه با عقل برهاني اعمّ از تجربي ، رياضي، فلسفي، كلامي، فقهي، حقوقي واخلاقي مانند نقل معتبر، اگر وابسته به عرصه «بود و نبود» است، مي توان طبق آن چنين گفت: خداوند چنان كرد؛ يعني از تكوين خدايي گزارش داد و اگر پيوسته به ساحتِ «بايد و نبايد» است، مي شود به استناد آن گفت: خداوند چنان دستور داده است؛ يعني از تشريع الهي خبر داد و هرگز دين در گزاره هاي نقلي خلاصه نمي شود و هيچ گاه علم خارج از محدوده دين، به معناي جامع و كامل خود كه فعل و قول [و] حكمت و حكم خداوند را دربردارد، نخواهد بود. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 242 (پيام به يادبود آية اللّه سيد جلال الدين (قدس‌سرّه) 🔅🔅🔅 💢شاه کلید علوم و معارف ▫ آنچه سلطان همه علوم و معارف محسوب مي شود، وحي انسان كاملِ معصوم(عليه‌السلام) است كه نه تنها عيب هر دانش و نَقصِ هر بينش را تصحيح و تكميل مي كند، بلكه هيچ علمي توان هماوردي يا مزامله آن را ندارد، چون «دانستن» غير از «يافتن» است و اين هر دو غير از «شدن» است؛ يعني علم اليقين غير از عين اليقين است و اين هر دو غير از حق اليقين اند، ▫ لذا انسان كامل معصوم(عليه‌السلام)، مانند ذوات مقدس اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام)، هر كدام «مَعَ الحقّ و الحقّ مع هؤلاء» و «لا يقاس بهم احدٌ»؛ ليكن آنچه همتاي عقل برهاني است، ظاهر منقول است كه برخي از لحاظ صدور و جهت صدور قطعي، و از وجهه دلالت، ظنّي اند و برخي از سه جهت يا دو جهت ظنّي اند. ▫ در تزامل و هماوردي قطع ها را با هم و مظنّه ها را با هم، به مصاف فرا مي خوانند؛ با چنين روشي، عقل و نقل همانند دو دليل عقلي يا دو دليل نقلي، هماهنگ هم خواهند بود و در محاسبه يا محاكمه، هرگز عقل برهاني را علم بشري ندانيم، لذا آن نيز با نقل معتبر علم الهي است كه خداي سبحان از درون به انسان مي آموزد، چنان كه نقل معتبر را از بيرون به او تعليم مي دهد و از اينجا مي توان با تدوين متون درسي مأخوذ از عقل و نقل، صبغه اسلامي شدن دانشگاه را تأمين نمود، زيرا اگر مطالب علمي با افزايش «هو الاول و الاخر» و تبيين اينكه نظام موجود را چه مبدئي آفريد و براي چه هدف خلق كرد، با استعانت از رهنمودهاي متني آن تكميل شود، هماره از آيات الهي سخن به ميان مي آيد و روح ديني در متون درسي دميده مي شود. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 243 (پيام به يادبود آية اللّه سيد جلال الدين (قدس‌سرّه) 🔅🔅🔅 💢 علم ارثی یا کلاسیک ▫ عالمان راستين وارثان پيامبران اند. تفاوت جوهري ميراث طبيعي و فرا طبيعي در اين است كه در ارث طبيعي، تا مورّث به مرگ فيزيكي نميرد، از ارث خبري نيست و در ارث فرا طبيعي تا وارث به موت متافيزيكي(موت ارادي) ارتحال نكند، از ارث سهمي نمي برد. ▫ هان اي حوزويان و دانشگاهيان! هاتف نبوي صلي الله عليه و آله و سلم و عَلَوي(عليه‌السلام) همواره اعلام مي دارد: «أنا و عليّ أبوا هذه الاُمة»[ علل الشرايع، ج 1، ص 154؛ بحار الانوار، ج16، ص95.] ▫ بكوشيم با موتِ هوا و مرگ هوس، فرزندان دوده طاها و ياسين شويم. هرگز به علم اندك و دانستن صرف بسنده نكنيم و برنامه هاي درسي را برابر آيه محكمه، سنّت قائمه وفريضه عادله تنظيم نماييم و اين مُثَلّثِ مباركْ را عِضه عِضه نكنيم و «علم الوراثه» را سايه افكن «علم الدراسه» نماييم و طبق وعده الهي: ( ما ننسخ من ايةٍ أو نُنْسِها نأتِ بخيرٍ منها أو مثلها) [سوره بقره، آيه 106]، كسي را خاتم الحكماء يا خاتم الفقهاء تلقّي نكنيم، بلكه با اميد به فيض و فوز مستور و مشهور خداوندي اجتهاد نماييم تا مدال فخر آورِ «منّا اَهل البيت» [الكافي، ج 1، ص 181؛ بحار الانوار، ج2، ص94.]، نصيبمان گردد. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 243 (پيام علمي به دهمين همايش ) 🔅🔅🔅 💢 سه گانه عدل ▫ عدل كه از اوصاف كمالي خداست، داراي مفهومي روشنْ و تحقيق معرفتي دشوار و پيچيده و تحقّق عيني توانفرساست كه با چراغْ گِرد دولت و دَوْرِ ملت گشتن تا سراغي از آن گرفتنْ رواست، زيرا عدل همان صراط مستقيم است كه معناي واضح و تحليل عميق معرفتي آن از مو باريك تر (أدَقّ مِنَ الشعر) و اتّصاف عملي آن، از رفتن بر لبه تيز شمشيرْ برنده تر است (أحَدُّ من السّيفِ).[ الكافي، ج 8، ص 312.] ▫ راز اين تثليث (وضوح مفهوم، صَعْب بودن معرفت حقيقت، مُسْتَصْعَب بودن تحقّق به آن) آن است كه اين گونه كمالهاي واقعي، به نحوي از وجود برمي گردد و هستي نيز داراي اين مثلّث است؛ يعني مفهوم آن از روشن ترين معاني است و معرفت آن پيچيده و دشوار، زيرا حقيقت هستي، عينِ خارجْ بودن است و چيزي كه خارج بودنْ عينِ ذات يعني هويّت نه ماهيت اوست، هرگز به ذهن نمي آيد و با علم حصولي ادراك نمي شود و فقط با دانش شهودي ادراك پذير است و علم حضوري، ميسور همگان نيست و تحقّق به آن در صورت فقدان، نيازمند به مبدأ فاعلي هستي بخش است و هرگز با دست يازيدن و پاكوبيدن حاصل نمي شود. ▫ اگر ايراد مقال يا ارائه مقالت پيرامون عدالتْ سهل است، فقط به لحاظ مفهوم روشن و آثار مثبتِ فراوانْ در قلمرو معنا و لوازم سودمندِ بي شمارْ در اقليمِ ذهن است. ▫ آنچه از اميربيان، حضرت امام علي بن ابي طالب(عليه‌السلام) رسيده است كه «فالحقّ أوْسعُ الأشياء في التّواصفِ وأضيَقُها في التّناصُفِ» [نهج البلاغه، خطبه 216.]، درباره عدل نيز صادق است، زيرا عدلْ حقّ است و نيز از حقوق غير قابل اغماض دولت و ملت است، ▫ بنابراين سهولتِ قلم فرسايي، آسان بودن سخنراني و روان بودن شعار عدالت خواهي، هرگز با صعوبت تحقيق معرفتي و توانسوزي تحقّقِ عيني اشتباه نشود، لذا فقر و فساد و فاصله، فضاي برخي از جوامع را آلوده و هواشناسانِ سياسي، اجتماعي و اقتصادي را به اعتراف آفتِ زيستْ محيطي وادار نموده و هريك در صدد تبرئه خود و تلويث[آلوده كردن، آلودن، تيره كردن و...(فرهنگ فارسي معين، ج 5، ص 51 ـ 69).]ديگري است؛ غافل از آنكه نه آن توهم تبرئه سودمند است و نه اين تهمت تلويث. ........ادامه دارد 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانقدر سروش هدایت ج 3- برش 244 (پيام علمي به دهمين همايش ) 🔅🔅🔅 💢عدل محوری کائنات ▫ عدل از ضروري ترين مسائل حقوقي است كه در صدر فرائض قرار دارد نه در ذيل نوافل؛ نظير آب آشاميدني سالم و هواي استنشاقي پاك و غذاي بهداشتي كه بدون آنها ادامه حياتْ ميسور نيست. جامعه فاقد عدل، از هرگونه تمدّنِ ناب كه در تديّنِ اصيلْ تعبيه شده است، محروم است، لذا در فرهنگ قرآن حكيم، جامعه اي كه دادْ در آن مطرود و بيداد در آن مقبول است، زنده نيست: (استجيبوا لِلّه وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم).[ سوره انفال، آيه 24.] ▫ راز ضرورت مداري عدل اين است كه اولاً شئون علمي و عملي انسان بايد هماهنگ با ساختار هويّتي وي و ثانياً همتاي با نظام آفرينش منظومه سپهري و زمين و ثالثاً همسان با كيفيّت پيوند تكويني بين او و جهان خارج باشد، وگرنه از هر ضلعي از اضلاع سه گانه مثلّث مزبور آسيب مي بيند. درباره عدل محوري نظام كيهاني آمده است: «بالعدل قامت السموات والأرضُ» [عوالي اللئالي، ص 103.]، و درباره عدل مداري خلقت انسان آمده است: (الذي خَلَقَك فسوّيك فعدلك) [سوره انفطار، آيه 7.]و درباره عدل جويي پيوند عالم و آدم چنين آمده است: «العدلُ يَضَعُ الاُمور مَواضِعَها... والعدلُ سائسٌ عام»[ نهج البلاغه، حكمت 437.]. همين عدل عامْ مورد فرمان خداست: (إنّ الله يأمر بالعدل والإحسان... ) [سوره نحل، آيه 90.]و نشانِ چنان امر مولوي، سخن اميرمؤمنان(عليه‌السلام) است: «اتّقوا اللهَ في عباده وبلاده؛ فإنّكم مسئولون حتّي عن البقاع والبهائم»[ نهج البلاغه، خطبه 167.]. ▫ اگر انسان در برابر دام و بوم مسئول است، تنها كاميابي وي هنگام پاسخگويي، رعايت عدل عام در همه شئون است. ▫ درباره آسيب پذيري كسي كه از صراط مستقيم عدل جدا شد و كژراهه ظلم را پسنديد و به تباهي فقر و فساد و فاصله مباهات نمود، خدايي كه عدل است و عدالت گستر، دشمن او خواهد بود: «وأشهد أنّه عَدْلٌ عَدَلَ... » [نهج البلاغه، خطبه 214.]، «من ظَلَمَ عبادَالله كان اللّهُ خَصْمَه» [نهج البلاغه، نامه 53.]و اگر خداوند خصم كسي شد، سراسر گيتي و مينو، عليه او خواهند بود، زيرا: (لله جنود السموات والأرض).[ سوره فتح، آيه 4 و 7.] دور فلكي يكسره بر منهج عدل است خوش باش كه ظالم نبرد راه به منزل [ديوان حافظ، غزل 304.] ........ادامه دارد 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom