✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار سوم: استرس مضاعف در اوج خطر
🔹️با ساعتی پیاده روی از یک جاده خاکی که از وسط باتلاق مصنوعی به سمت کانال ماهی کشیده شده بود و به خط اول پدافندی ارتش بعث عراق رسیدیم. این خط حدود دو شب قبل توسط گردان قواص شکسته شده بود. در بین راه به طور مسلسل وار انفجارهای پیدرپی رخ میداد. وقتی صدای سوت خمپاره به گوشمان میرسید، همه فورا به زمین میچسبیدیم ولی در همان لحظه حاج هادی طالعی جانشین فرماندهی گردان - که چند سال پیش به رحمت خدا رفت - به راحتی سرپا ایستاده بود و در هنگام اصابت خمپاره بر زمین، فقط صورتش را از سمت انفجار به سمت مقابل بر میگرداند. تصویر این صحنه سالها طولانی برایم به معما تبدیل شده بود و دائما برای یافتن پاسخ به آن میاندیشیدم و تا مدتها برای این حرکت هیچ توجیهی به جزء واژه ترکیبی شجاعت و تدبیر نیافتم. زیرا این صحنه در آن شرایط برای رزمندگان گردان که در حال عزیمت به خط مقدم بودند بسیار روحیه بخش بود. بعدها متوجه شدم علاوه بر شجاعت و تدبیر، تجربه او کمک میکرد که طی یک محاسبه ذهنی فاصله محل اثابت گلولهها و نوع گلوله را بسنجد و بداند که این انفجارها آسیبی متوجه او و ما نمیکند.
🔸در هنگام حرکت به سوی خط مقدم، علاوه بر نگرانی ناشی از انفجارها، نگرانی دیگر هم دائما ذهنم را درگیر خود میکرد و خاطرم را میآزرد. این نگرانی بیشتر از پست سر و از سوی نفر خودی بود. ماجرا از این قرار است که چون من در این عملیات کمک اول تیربارچی بودم و پست سر تیربارچی حرکت میکردم، کمک دومی هم پشت سر بنده حرکت میکرد ولی این کمک دوم یک ویژگی عجیب داشت که باعث شد حتی در آن عرصه خطر، بنده را دائما در استرس مضاعف قرار دهد. ویژگی که در دوره آموزشی و در پادگان شهید برونسی هم همواره باعث نگرانی من بود.
🔹️این کمک تیربارچی دوم، نوجوانی تقریبا هم سن بنده بود که از نظر قد حداکثر ۱۰ سانتی متری از بنده کوتاهتر و از نظر وزنی هم حدود ۲۰ کیلو گرمی بیشتر از بنده وزن داشت. هیکل تپل و صورت گوشتی و گردی داشت و تقریبا هنوز هیچ موی بر پشت لب همیشه خندانش نرویده بود و ممکن است هرگز هم نرویده باشد چون احساسم این بود که او مادر زادی صورتش بیمو خواهد ماند. البته مشخصات او را (نام و فامیلش) به خاطر ندارم و از سرنوشتاش در جنگ و پس از آن بیخبرم، ولی از ویژگیهای عجیب او این بود که هنگام راه رفتن و در حال حرکت، عمیقا چرت میزد و چون سرش پایین بود تا ستون افراد در حال حرکت توقف میکرد او با همان سرعت و در حال حرکت (کند یا تند) چون سرش پایین بود با کلاه آهنی محکم به کمر من برخورد میکرد. به همین دليل یکی از دغدغههای من در آن صحنه پر استرس این بود که به محض توقف ستون در حال حرکت، برگردم و دستانم را حائل کنم که کلاه آهنی کمک دوم به ستون فقرات کمرم برخورد نکند. به هر حال بازگشت دائمی به پشت سر و مراقبت از کلاه آهنی، به وظیفه دائمی من در طول این دوره تبدیل شده بود.
🔸با ورود ستون گردانها از جاده باتلاقی به خط پدافندی ارتش بعث عراق، که شبهای قبل باز شده بود، هر یگانی بر اساس خط حد منطقه عملیاتی لشگر خود، توسط مسئولین محور تقسیم میشدند و به سمت منطقه عملیاتی لشکر میرفت تا با رسیدن به خط اول و پس از ورود به آخرین نقطه رهایی، خط منازعه را از گردان قبلی که در حال جنگ بود، تحویل بگیرد. البته این تغییر و تحول یکی از حساسترین لحظات تعیین کننده در فرآیند جنگ و گریز بود که به محض اطلاع دشمن، میتوانست به نقطه خطر تبدیل شود و سرنوشت جنگ در همان محور را تغییر دهد. اتفاقی که برای گردان ما رخ داد و مبدا حوادث بعدی شد.
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۳۰ دیماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار چهارم: راهگشایی شهدای غواص
🔹️لشگر پنج نصر که تحت امر قرارگاه نجف بود، ماموریت داشت که پس از ورود به خط اول و به موازات خط پدافندی ارتش صدام، با حرکت به سمت جزایر بوارین و در ادامه به سوی اروند رود پیش برود. گردان ما ماموریت داشت در سمت چپ سه راه شهادت و در داخل کانال خط پدافندی ارتش صدام به سوی تاسیسات ساختمانی و تجهیزاتی مجتمع پتروشیمی بصره که در آن سوی اروندرود بود - که به یک دژ نظامی تبدیل شده بود - حرکت کند و خود را به لجمن درگیری برساند و جایگزین گردان قبلی شود.
🔸در تاریکی شب که حالا به لطف حجم آتش سنگین ارتش بعث و منورهای رنگارنگ که به صورت پیدرپی در آسمان روشن میشد، هر چه به منطقه درگیری نزدیکتر میشدیم دژ عظیم و مجتمع پتروشیمی بصره، بیشتر قابل رؤیت میشد. از تقاطع جاده به خط پدافندی و سه راه شهادت تا اروندرود، حداکثر ۵ کیلومتر فاصله بيشتر نبود اما مسیر با موانع متعدد مسدود شده و هر چند متر مربع خاکریزهای پرشمار و متقاطع وجود داشت. حرکت در چنین مسیر پر از خاکریز متواتر و مملو از تجهیزات انهدام شده همراه با ترکیبی از بوی باروت، انفجار و تعفن ناشی از مواد متنوع در حال اشتعال، خون و جنازه به جای مانده از پیاده نظام لشگر دشمن، اضطراب و انتظار ناشی از نزدیک شدن و لحظه تقابل با دشمن را به اوج خود نزدیکتر میکرد.
🔹️کانالی که در آن به سمت جلو حرکت میکردیم تا خودمان را به کانون درگیریها برسانیم، شبیه یک کانال آب ساخته از بتن بود که حدود یک و نیم متر عرض و دو متر ارتفاع داشت که با استفاده از بلوکهای سیمانی ساخته شده بود. به طوری که وقتی داخل آن حرکت میکردیم نه از اطراف دیده میشدیم و نه اطراف را میدیدیم و به رغم آنکه بیرون از کانال غوغا و معرکه سختی برپا بود، داخل کانال بسیار تاریک و امن به نظر میرسید.
🔸کانال بسیار مجهز و با طراحی دقیق و جامع مهندسی بود که توسط مهندسی ارتش بعث و به احتمال زیاد با مشاوره ارتش سرخ شوروی، برای جلوگیری از عملیاتهای غافلگیری رزمندگان ایران در منطقه شرق بصره ساخته شده بود. این کانال سنگرهای بتنی متعدد برای نگهبانی و روبروی خط پدافندی نیروهای خودی داشت که از طریق دریچه های کوچک فولادی (بسیار قطور) دید خوبی به سمت جلو پیدا میکرد. در سوی دیگر کانال که به سمت نیروهای عراقی بود، حدودا هر ۳۰ متر یک سنگر بتنی مستحکم جمعی ساخته بودند که محل استراحت نیروهای عراقی یا انبار سلاح و مهمات سبک و نیمه سنگین آنها بود.
🔹️سنگرهای داخل کانال با حجم زیادی از تجهیزات نظامی و امکانات رفاهی روز دنیا انباشته شده بودند. یکی از دوستان خوب و همراه در آن ایام، جناب حسن دستمرداد مزینانی که از فعالان خوب عرصه فرهنگی است، ایشان در آن ایام حدود ۱۵ سال بیشتر سن نداشت و از قد و قامت بسیار ریزی هم برخوردار بود. او در یک دسته دیگر از گروهان شهید شجیعی (گروهان ما) مشغول حرکت به سمت اروند رود بود. ایشان نقل میکردند: "با شهید حاج حسین اسماعیل آبادی به یکی از سنگرهای کانال مذکور وارد شدم، که بعد از مدت کوتاهی هم برادرمان علی آقای عسکری مزینانی - فعال عرصه فرهنگی و مدیر کانال شاهدان کویر - هم به ما ملحق شد. این سنگر زیر زمینی که شبیه یک آپارتمان ۶۰ متری بسیار مجهز ساخته شده و به تجهیزات یک منزل مسکونی و آشپزخانه مجهز شده بود. وقتی وارد این سنگر شدیم چای دم کرده گرم، شیر خشک و خرمای آماده مصرف داخل سنگ وجود داشت."
🔸شکستن آن خط پدافندی و تسخیر این کانال مجهز در شب عملیات، خودش از عجایب جنگ بود که فقط از قدرت ایمان و اخلاص غواصان بر میآمد. در حقیقت بازگشت عزتمندانه بقایای اجساد شهدای غواص که نزدیک به ۳۰ سال بعد یعنی در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ به میهن اسلامی بازگشت و تجلیل قدرشناسانه مردم از آنها را باید در همین اخلاص مومنانه و شهادت سخت و مظلومانه آنها جستجو کرد. به تعبیر دیگر این راه خاکی و آسمانی را شهدای غواص به روی ما گشودند.
ادامه دارد....
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۱ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار پنجم: زوزههای مرموز زنجیروار
🔸️روز ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ و در تاریکی قبل از نیمه شب، به سوی لجمن درگیری حرکت کردیم داخل کانال به گونهای تاریک و استرسزا بود که اصلا فضای مسلط و شرایط اجازه دقت در آنچه از روی آنها میگذشتیم و جستجو در باره دلیل فرو رفتن پوتین در اجسام نرم زیر پا را به نمیداد. ولی برفراز سرمان به جای سوسوی ستارهها، آنقدر تیر رسام و منور در رفت و آمد بود که ستارهها در میان نور آنها گم شده بودند. تیرهای رسام که با زوزههای مرموز و به صورت زنجیروار و همانند دانههای تسبیح شب نما، گاهی در یک خط مستقیم و گاهی به شکل نیم دایره در بالای سرمان رقص مرگ میکردند و در دور دست کم سو و خاموش میشدند و یا با صدای مشابه قطرهای بزرگ باران در دل خاکریز فرو میرفتند. از حق نگذریم حوادث در حال وقوع؛ فضای اضطراب آفرین و در عین حال چشم نواز، خاطره انگیز و افسانهگون را ترسیم میکرد، به گونهای که در اوج استرس ذوق اهل هنر، ماجراجویی اهل خطر و دل اهل نظر را برمیانگیخت.
🔹️هنگامی که پس از حرکتهای پیاپی و خیز و نشستهای مکرر، فرصت کوتاهی برای استراحت فراهم میشد، با تمام تشویش و ترس پیدا و پنهانی که بود به محض آنکه سر را بلند میکردی و چشمت به مرواریدهای بلورین در حال حرکت (تیرهای رسام) و رقص قارچهای در حال فرود (منورها در حال سقوط) میافتاد که در آسمان پر از خشم و آتش سلاح های سبک و سنگین در حال فراز و فرود بودند، حال و هوای دوران کودکی در فکر و دلت زنده میشد و ذوق هنریت گل میکرد.️ (تلخند: به رغم آنکه هنوز ریش آنچنانی بر صورتم و آن کمک دوم شب رو همیشه خواب، نرویده بود؛ ولی الحق در آن ایام دلمان از دلهره ریش ریش شد؟!).☺️
🔸من با چنین احساسی، گو اینکه در تهران برای دیدن شهرفرنگ با آن جعبه جادویی پررنگ و لعاب رفته باشم و یا اینکه شب هنگام و در روستای کویریمان روی پشت بام خانه، میان شیار دو گنبد کاه گلی خوابیده و در حال چرتکه انداختن برای محاسبه ستارههای پرشمار و چشم نواز آسمان کویر بودم و از داشتن این همه ستاره بهوجد میآمدم. ولی حیف که در آن دوران هنوز شمارش ستارههایم به اعداد سه رقمی نرسیده، پلکهایم چون پرده قطور سیاه کعبه بر روی سنگهای نیمه روشن دیوارهای خانه خدا کشیده میشد و مرا همانند سفر حج تمتع در سال ۱۳۷۲ ه.ش در آرزوی دقت نظر در آنچه دوست داشتم و درک ضرافتکاری خانه خدا ببینم و محاسبه کنم، ناامید میکرد و آرزوهایی را که یک عمر در انتظار دیدنش بودم با این پرده سیاه پنهان میکردند و یا با نعره برچسب شرک و مشرک، شرطههای تندخوی سعودی به دلیل احتمال متبرک شدن به آنچه مبارک بود، دلم را میآزردند.
🔹️بازخوانی حوادث کانال عمیق و تاریک و سوسوی تیرهای رسام و رقص منورها، انسان را به همان حال و هوا خاص دوران کودکی میبرد ولی تفاوتاش با گذشته در این بود که روایتگر آن دوران، متصدی شهرفرنگ و یا خیال بافیهای کودکانهام بود. ولی در این صحنه به جزء نعرههای خشن گلوله توپ و خمپاره، غرش پیدرپی موشک کاتیوشا و زوزه زنجیروار تیرهای دوشکا و قناصه، کس دیگری فرصت و یا جرات روایتگری نداشت. البته در دوران کودکی فقط گاهگاهی شهاب سنگی دنبالهدار، شیاطین خیالم را پی میکردند و مانند تیرهای رسام در دور دست خاموش میشدند، ولی در اینجا لحظه به لحظه صدای انفجاری مهیب و یا روشن شدن رنگی نو از منورها و صدای ناله انسان مجروحی در گوش جانم شیپور رزم مینواخت.
ادامه دارد....
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار ششم: پنجرهای رو به خیال؟!
🔸دیدن تیرهای رسام، تابدانجا با هیجان و انگیزه درونی و استرس حوادث خوفآور پیرامونی درهم آمیخته شده بود که برای لحظاتی کوتاه، از محیط به شدت آشوبناک و درهم و برهم اطراف غافل شدم و در تاریخ و تصویر اوهام و خیالات غرق بودم که فرمانده ساده دل و کم رو و ریزنقش دسته! صدا زد برادر احمد کجایی؟! برخیز عزیزم همه رفتند، دیر بجنبی تنها میمونیها.
🔹️آن قدر این جوان روستایی ساده و محجوب بود که در آن موقع از دست کسانی که منصب فرماندهی را به او داده بودند، دندان قروچه میکردم و در دلم کلی ناسزا نثارشان میکردم که این آدم نصف و نیمه که از من نوجوان هم، ریزتر و کم حرفتر است در صحنه خطر با جان من و رفقایم بازی خواهد کرد.؟! ولی حالا با گذشت زمان به خاطر آنچه پس از این ساعت بر او گذشته، از خیالات پریشان و از گمانههای مشکوک آن وقتم، شرمسار و خجل میشوم و در دل آرزو دارم که در لحظهای واقعی یا مجازی، دوباره او را ببینم و در برزخ خیالم بازهم صدای دلنوازش را با آن لهجه ترک زبان و مسلک روستایی بشنوم که برادر احمد کجا سیر میکنی؟ این دفعه دیگه حتما جا ماندی!... 😓
بگذریم؛ ماجرای آن احساس لطیفم و این آرزوی خوش باشد به وقت و روایتی نو که در گفتارهای بعدی خواهد آمد.
🔸القصه تنها چشمانداز ما در هنگام حرکت در داخل کانال به غایت تاریک، همان شکاف آسمان بالای کانال بود که ستارههای شهابگون و با گردنبند مرواریدهای مصنوعی، در بالای سرمان روان بودند. این پنجره گشوده بر آسمان شلمچه، برای مدت کوتاه، ولی مکرر توسط کرمهای شب تاب (تیرهای رسام) در حال عبور و عروسهای دریایی در حال سقوط (منورها چتردار)، روشنی بخش محفل خیالاتم و بهانه فرار ذهنم از خوف و خطر پیرامونم میشدند.
🔸در هنگام حرکت به سوی لبه منطقه درگیری (لجمن)، گاهی میدویدیم، گاهی میخزیدیم، گاهی میرمیدیم و گاهی هم به خاطر شدت آتش دشمن، خودمان را مانند سفره ماهی بر روی هرآنچه روی زمین بود از جمله بر روی گلولای کف کانال پهن میکردیم. بگونهای به زمین میچسبیدیم که موقع درخواست فرماندهان برای بلند شدند، با وجود شرایط سخت کف کانال از جمله لجنهای راکد و متعفن، اما دوست داشتیم حتی روی همین لجنها هم برای چند دقیقه بخوابیم و الحق و الانصاف هم زیر این آتش و در میان خون، آنقدر این خواب چند لحظهای دوست داشتنی بود که مثل خواب زیر کرسی در شبهای برفی لذت بخش و دلچسب بود.
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۳ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ امام هادی؛ از دلالت شناختی تا هدایت عاطفی
💠 امام هادی «علی بن محمد» مشهور به علی النقی، فرزند امام جواد (ع) و مادرش سَمانه مشهور به اُمّ ولد بود. آن حضرت در ۱۵ ذیالحجه سال ۲۱۲ یا ۲۱۳ ه.ق در روستايى به نام صريّ نزديك مدينه دیده به جهان گشود و در سال ۲۲۰ ه.ق منصب امامت یافت و حدود ۳۴ سال هادی امت بود و در سال ۲۵۴ ه.ق به دستور معتز عباسی در سامرا به شهادت رسیدند.
🔸 بخشی از مهمترین دستاوردهای زیست فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی امام هادی (ع) عبارتاند از:
۱. تبیین معارف مکتب ولایت و امامت در شرایط تغییر رویکردهای سیاسی و معنوی بنی عباس، برای جایگزین اخباری گرایی اشعری به جای عقلگرایی معتزلی؛
۲. شبه زدایی از مبانی و معارف توحیدی و اسلامی در مواجهه با اندیشههای وارداتی از فلسفه یونانی، تا ادیان تحریفی و خرافهگرایی فرق انحرافی؛
۳. جامعیت بخشی و نهادینهسازی نظام ارتباطی منسجم و معتبر امام و مردم، از طریق واسطههای فاضل و صالح همچون: عبدالعظیم حسنی(س)؛
۴. عمق بخشی به معرفت مردم از ماهیت و کارکردهای متنوع ولایت و امامت و توسعه مودت دوسویه امامت و امت، از طریق تدوین و ترویج زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه؛
۵. توصیه و توسعه به افزایش کمی و کیفی زیارت حضرت امام حسین(ع)، به دنبال اقدام خبیثانه متوکل عباسی در تخریب قبر مطهر سید الشهدا (س)؛
۶. آمادهسازی فرهنگی و اعتقادی جامعه اسلامی، برای دوران کاهش دسترسی مردم به امامین عسکرین و غیبت آخرین حجت الهی (عج).
♻️ یافتههای راهبردی
برخی از گزارههای که حکایت از اثرگذاری عمیق تدابیر امام هادی (ع) در شرایط زمانی حیات و زمینههای مورد انتظار پیشرو بود، عبارتاند از:
🔅 یکم. فراخوان اجباری امام از مدینه به سامرا و نظارت سخت خانگی و حصر پادگانی ایشان توسط دولت متوکل عباسی، بازتاب دهنده این واقعیت است که؛ اهداف راهبردی و سیاستهای عملیاتی امام هادی (ع) ناشناخته و در عین حال مؤثر بوده است. به همین سبب است که تدابیر و شبکه ارتباطی امام، برای ساختار حکمرانی و خلافت عباسی تهدید وجودی محسوب میشده است.
🔅 دوم. تلاش امام هادی (ع) برای تضمین اصالت و حقانیت معارف اسلام ناب و مدیریت و رهایی بخشی مردم و محبان از شبهات مرتبط با تعامل فلسفی، عقلانی و مذهبی در دوره گذار از اندیشه معتزلی مأمونی به وارثان اشعری عباسی، منجر به حفظ استقلال فکری و ماهیت اعتدالی مکتب اهلبیت شد.
🔅 سوم. زیارت جامعه کبیره یکی از مهمترین یادگارهای امام هادی (ع) است که از یک سو دارای فصاحت بیانی و بلاغت گفتمانی و از سوی دیگر دارای استحکام نظری و اصالت محتوایی است. متنی که "دلالت شناختی امام و هدایت عاطفی امت در عصر غیبت" محسوب میشود.
✍️احمد باقری مزینانی استادیار دانشگاه/۴ بهمن ماه ۱۴۰۱ ه.ق/ ۳ رجب ۱۴۴۴ه.ق مصادف با شهادت امام هادی (ع)/.
💎کانال تلگرامی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال سروش، ای گپ و واتس آپ #راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#امام_هادی_راهبردها_سیاستها
#زیارت_جامعه_کبیره
#فصاحت_بیانی_بلاغت_گفتمانی
#دلالت_شناختی_هدایت_عاطفی
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار هفتم. معاشرت سخت با اجسام نرم؟!
🔹چون کانال کوچک و رفت و آمد در داخل آن زیاد بود، هنگام توقف - که مکرر اتفاق میافتاد بعضا سرم را روی دیوار کانال یا روی کوله پشتی نفر جلو میگذاشتم و پلکها را به یاد بالین نرم هدیه مادر روی هم فرود میآورد، - مادر هماکنون بیماری سخت دارد و محتاج دعای شما عزیزان است - ولی تا میآمد پلکهایم گرم شود دو باره همان صدا و فریادها که بلند شید برادرها صبح شد. ️تا آمدم از جای خودم بلند شوم، روی لبه خاک ریز چند صدای زوزه و بعد هم صدای تپ و تپ پیدرپی آمد از شکلات پیچ (ماجرای شکلات پیچ باشد برای گفتارهای بعدی) پرسیدم این صدای چیه، با همان زبان طنز همیشگی گفت: "قال دوشکا علیه لعنه؛ انا تپ تپ و لازم انت کپ کپ." جمله ساده و به ظاهر عربی بود که اسرار درونی آدمهای حاضر در صحنههای سخت را بر ملا می کرد.
🔸فردا صبح که هوا روشن شد، شکل و قیافه گرد و غبار گرفته و پوتینها و لباسهای پر از گل و لای ما دیدنی بود. البته از شما چه پنهان وقتی روی زمین میخوابیدم بعد از مدت کوتاهی، ارادهها برای برخاستن از روی زمین سست میشد ولی همان فرمانده دسته ریزنقش و یا فرماندهان گروهان با بانگهای خود به این مضمون که؛ برادر نمونی روی زمین گرم، ننوشی چای گرم، نپیچی لای پتوی نرم، نترسی از دشمن بیشرم، دوباره یا روحیه و جان تازه در کالبدمان میدمیدند یا اینکه خجالت را نصیبمان میکردند و باعث میشد سریش چسبناک خستگی و با طمع ترس وجودمان کمی سست شود و امکان مجددی برای کنده شدن از زمین را پیدا کنیم.
🔹️پس از برخواستن از سجده وحشت؛ ابتدا با پامرغی هراس، سپس با رکوع دلهره و در ادامه با قیام متصل به اضطراب حرکت را آغاز می کردیم ولی با دیدن فرماندهانی که با قامت افراخته حرکت میکردند همچون حاج هادی طالعی و فرمانده دسته نصف و نیمه، آرام آرام مجبور میشدیم قامت کمان کمر را راست کنیم و مثل تیر از چله کمان دررفته، داخل کانال بدویم و هر آنچه زیر پا بود را نادیده بگیریم.
از همان لحظه ورود و حرکت در داخل کانال، هرازگاهی پاهایم چند سانتی متری در یک جسم نرم و لطیف فرو می رفت، حس من در این لحظه مانند حرکت میان شوره زارهای ساحل کویر، در هنگام چیدن قارچ بود. فرصتی که در اوایل فصل بهار پس از بارانهای موسمی فراهم میشد. در این فصل زمین شوره زار ساحل کویر دارای تنوع خاک شده و زمین در بستر جوی بارها، سفت و سخت و در دو سوی خارج از آن بسیار نرم است. دقیقا در فاصله میان این دو و در کناره خارهای خودرو، قارچهای وحشی میرویند. هنگام جستجو در این فصل، بوی قارچ تازهی وحشی و عطر خاک رس و نمکین ساحل کویر در هم میآمیزند و حس خوش حیات را در کالبد انسان میدمند.
🔸با این احساس در فضای کانال، مانده بودم که پایم را روی چه چیزی می گذارم که یادآور خاک نرم ساحل کویر است.؟! اما تاریکی هوا، شدت آتش و دغدغه عقب نیفتادن از گردان و جانماندن از همراهان حاضر در آن معرکه تاریخی، اجازه نمیداد جستجوگر پاسخ سئوالم و پیجوی علت نرمی اجسام زیر پاهایم باشم.
🔹️صبح فردا که هوا روشن شد فهمیدم آن اجسام نرم، اجساد نیروهای ارتش بعث بوده است که دیشب هرازگاهی قدمهایم را روی آنها میگذاشتم و یا وقتی روی زمین میخیزیدم، احتملا سرم را روی بخشی از بدنشان میگذاشتم. این در حالی بود که فکر میکردم همواره کنار همرزمان خودی هستم، ولی در حقیقت بعضی وقتها در کنار و یا در لابهلای جنازههای سربازان ارتش بعث روی زمین بیخیال آرميده بودم.
🔸بعدها آن شب پر استرس و حساس و در عین حال پر ماجرا را در چند جای دیگر تجربه کردم:
اول. مدت کوتاهی بعد از این در عملیات کربلای ۸ و در همین منطقه؛
دوم. فروردین سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک و هنگام آزادسازی شهر مهران؛
سوم. در حج تمتع سال ۱۳۷۲ و در هنگام حرکت پیاده روی شبانه و مضطربانه از مشعر به منی؛
چهارم. در سفر مکرر زیارت اربعین طی چند سال اخیر و در هنگام پیاده روی از نجف به کربلا.
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۵ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
May 11
سلام علیکم ضمن تشکر از همه همراهان بزرگوار و مؤمن که اظهار لطف فرمودید.
هر کدام از شما بزرگان که امکان داشتید نماز لیلة الدفن را امشب در حق مادر حقیر لیلا هاشمی مزینانی فرزند حبیب الله لطف کنید و بخوانید سپاسگزار شما خواهم شد.
✍️ جوادالائمه: از خردورزی راهبردی تا سیاستگذاری آیندهنگر
💠 حضرت محمد بن علی (ع) معروف به «تقی» و «جواد الائمه»، مولودی پر خیر و برکتی است که در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود. مادر او «سبیكه» به خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اکرم(ص) منتسب است. آن حضرت پس از شهادت پدر هشت ساله بود که در همان سن طفولیت به امامت رسید و سال ۲۲۰ ه.ق و در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید.
مجموعه تلاشهای نظام یافته و مدیریت سیاسی هدفمند آن حضرت در دوره ولایت و امامت حامل چند گزاره راهبردی است:
🔅۱. به روز رسانی و تثبیت کرامت امامت و معجزه رسالت در دوره خردسالی و بازنمایی از مدل حیات معنوی عیسی مسیح (ع)؛
🔅۲. گشادهرویی و زیاده بخشی در مناسبات دوستانه، سخاوتورزی در زیست مادی و انسانی و ادب و نرمخویی در مناظرات منتقدانه؛
🔅۳. حرکت بر لبه دانش فلسفه یونانی، معناگرایی هندی و عقلانیت ایرانی، از طریق پاسخ عالمانه به نقدهای دینی، علمی و فلسفی؛
🔅۴. تداوم کرسی مناظرات نظری و فکری و موسعسازی مباحثات علمی و پژوهشی، پس از علی بن موسیالرضا (ع)؛
🔅۵. منقحسازی رویکرد توحیدی در مواجهه با مسلکهای جاهلانه فرقهای، گمانههای اعتقادی و مرامهای انحرافی؛
🔅۶. ترسیم، تحکیم و تداوم مرز مذهب پیروان اهل البیت از طریق نقد و نفی رویکرد واقفیه در دوره پس از امام هشتم؛
🔅۷. تدبیر حکیمانه برای مشارکت موثر در کرسیهای نظریه پردازی برون دینی دوره مأمون و مناظرات درون دینی معتصم عباسی؛
🔅۸. شبکهسازی فراگیر، منسجم، همافزا، هوشمند وکالت و حمایتکننده از پیروان اهلالبیت؛
🔅۹. ایجاد حلقههای واسط با مریدان از طریق سر پلهای ارتباطی بین خود و جمعیت پراکنده شیعه از مصر تا سیستان و از قفقاز تا شبه جزیره حجاز؛
🔅۱۰. تربیت شاگردان دانشپیشه و معنویتمنش همچون: «حضرت عبدالعظیم حسنی»، «جناب علی بن مهزیار اهوازی»، «فضل بن شاذان نیشابوری» و «دعبل خزاعی»؛
🔅۱۱. استفاده از فضای مناظرات برای افشای بیکفایتی ساختار خلافت عباسی، مدعیان جایگزین ولایت و امامت و توسعه معارف اهلالبیت؛
🔅۱۲. مرزبندی میان سیاست امامت محور و اخلاقمدار، با سیاست وراثتی و سکولاریسم دینی.
♻️ یافتههای راهبردی
فهم رسالت علمی و معنوی درک سیاستورزی اجتماعی و تاریخی جوادالائمه (ع) متأثر است از:
🔅اولا. بازشناسی کنشگری راهبردی و راهبری جامعه توسط امام، که در محیط سیاسی و امنیتی و دوره حکمرانی مقتدر ولی مزورانه مأمون عباسی و دوره حکمرانی مستبدانه ولی در حال زوال معتصم عباسی، اعمال شده است.
🔅ثانیا. تبیین گری برون دینی و تقیه درون دینی امام، به عنوان یکی از اضلاع سهگانه مثلث امامت در عصرپیشا غیبت است که از طریق پاسخ به انتظارات و انتقادات علمی و شبههها و آمادهسازی مریدان برای زیست در دوره سخت و صعب بدون امام و همزیستی با ولایت غیر معصوم - نایبان خاص و عام - صورت گرفت.
🔅ثالثا. مهمترین دستاورد راهبردی امام، حفظ داراییهای کلیدی پیروان اهلالبیت برای دوره خفقان حکمان بنی عباس است که نظارت سخت پادگانی را بر امامین عسکرین سلام الله علیهم - دو ضلع دیگر مثلث امامت در عصر پیشاغیبت - تحمیل نمودند.
🔸در مجموع هرچند لقب تقی به معنا مشهور آن پرهیزگار و جواد به معنی اهل جود و سخاوت است، ولی تقی در تعبیر بامسماتر و عمیقتر آن پوشاننده است که حاکی از وجوه دیگر همچون؛ زمینهسازی برای تقیه و مخفی سازی داراییهای کلیدی شیعه است و جواد به معنای تضمین کننده بقاء و حیات بخشی به پیروان اهلالبیت در افق عصر پیشا و پسا غیبت است.
با این وجود، امامت امام در سنن کودکی و شهادت امام در سن جوانی حاکی از؛ عمق اثر خردورزی راهبردی، درایت در راهبری شبکه محبان و سیاستگذاری برای آینده و در مواجهه با خلافت بنیعباس است که یکی از بزرگترین قلمروهای حکمرانی تاریخ بشر - از شرق چین تا شمال آفریقا و اروپا و از ماورالنهر تا یمن - را تحت سیطره خود داشتند.
🌷 نثار روح مادرم...
✍️ #احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/ ۱۰ رجب ۱۴۴۴ه.ق/ ۱۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال یتا، روبیکا و سروش #راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#جوادالائمه_خردورزی_راهبردی
#جوادالائمه_سیاستگذاری_آیندهنگر
✍️ علی اسوه عقلانیت انقلابی - جهادی
💠 در سال روز میلاد با سعادت امیرالمومنین علی (ع) پرداختن به بزرگترین اسوه حاضر با رویکردی آرمان خواهی واقع گرایانه، چند گزاره و یک یافته راهبردی در مورد شخصیت امام علی علیهم السلام قابل توجه است. گزارههای راهبردی قابل تأمل عبارت است از:
🔅یکم. علی در هیات یک پهلوان بینظیر، یا علی به مثابه یک سلطان بیسریر؛
🔅دوم. علی به عنوان یک سلطان بیسریر یا علی به مثابه یک خلیفه بیبدیل؛
🔅سوم. علی به عنوان یک خلیفه بیبدیل یا علی به مثابه یک اسطوره بیرقیب؛
🔅چهارم. علی به عنوان یک اسطوره بیرقیب یا علی به مثابه یک اسوه بیقرینه؛
🔅پنجم. علی به عنوان یک اسوه بیقرینه، یا علی به مثابه یک عالم بیمثال؛
🔅ششم. علی به عنوان یک عالم بیمثال، یا علی به مثابه امیر مسلمین؛
🔅هفتم. علی به عنوان امیر مسلمین، یا علی به مثابه ولی مؤمنین.
♻️ یافته راهبردی
در پندار و ادراک حداقلی ما بنمایه این اوصاف، فارق از وهم اندیشی و احساسی عجم گرایانه (شیعه افراطی و لندنی) که علی را اسطوره بینظیر میستایند و عصبیت عربی تحجرگرایانه (سنی تکفیری و وهابی) که ایشان را خلیفه فاضل مسلمین میخوانند - حقیر امیرالمومنین را برخودار از "ولایتِ طهارت نهاد" و "امامتِ حکمت بنیاد" میستایم.
🌷برای مادران مهاجر الیلله
✍#️احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۱۳ رجب ۱۴۴۴ه.ق و ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ه.ش٪
💎 کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا و سروش#راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#علی_اسوه_عقلانیت_انقلابی_جهادی
#امیرالمومنین_ولایت_طهارت_نهاد
#امیرالمومنین_امامت_حکمت_بنیاد
#راه_نگار rahnegar@
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه) ❇️ گفتار هفتم. معاشرت سخت با ا
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار هشتم. خوشههای انگور آویخته از آسمان!؟
🔸ساعتی پس از نیمه شب، داخل کانال به سمت خط و لجمن درگیری در حال حرکت بودیم. تلق و تلوق آهن و فولاد و انفجارهای پیدرپی انواع و اقسام سلاح سنگین و نیمه سنگین و بمببارانهای مهیب هواپیماها، چنان پر هیاهو بود که انگار بچههای محلههای جنوب شهر، شب چهارشنبه سوری را در بازار مسگرها جشن گرفته باشند. در چنین شرایطی از دور دست صدای جدید شنیده میشد که شباهت زیادی به موتور دیزلی آسيابهای قدیمی داشت. ابتدا صدا تپ تپ بود و سپس صدای تت تت هم به آن افزوده شد. صدا به مرور اکویی شد و انعکاس آن در فضای بالای سرمان نشان میداد که پرنده آهنی با سقف پرواز خیلی زیاد در حال پرواز است.
🔹️پس از چند دقیقه متوجه حضور هلیکوپتر - یا به تعبیر صحیحتر آن بالگرد - شدیم در همین هنگام صدای مکرر فش فش آمد، گو اینکه تعداد زیادی بچه و به ناگاه به صورت دسته جمعی دهها و بلکه صدها فشفشه را کنار گوشمان با هم شلیک کرده باشند. بعد یک مجموعه بزرگ از کریستالهای شفاف رشتهای و به هم پیوسته با رنگ سفید فسفری، روشن شد و از ارتفاع خیلی بالا همچون ریسههای مروارید روان شده و با طمأنینه به سمت زمین حرکت کردند. این مجموعه ابتدا شبیه به گلوله توپ پر از لامپهای بسیار ریز درخشان و با فاصله کمی به هم پیوسته بودند ولی به مرو از هم فاصله گرفتند.
🔸 در آن فضای پرآشوب، این تصویر در آسمان به حدی چشم نواز و خیره کننده بود که دیگر نوارهای زنجیرهای و نورانی ناشی از تیرهای رسام در حال حرکت و رقص عروسهای دریایی (منورهای کوچک) در حال سقوط به چشم نمیآمدند. این مجموعه منورهای که هلیکوپتر ارتش بعث از آسمان فرو ریخت، آنچان زیبا بود که بیاختیار انسان دوست داشت و دارد برای آن صحنه، تصویرگریها مشابه حقیقی و یا تفسیرهای خیالی در دنیای مجازی پیدا کرد. این مجموعه از یک سو شبیه یک خوشه بزرگ از انگورهای ریزدانه و زیبا بود که از سقف آسمان آویزان کرده باشند، یا شبیه سینهریزی پر از مروارید نورانی بود که در شب پر هیاهوی زفاف به نوعروسان هدیه داده میشود و از سوی دیگر شبیه یک لوستر بزرگ کریستالی کاخهای افسانهای سلاطین بود که از میلیونها لامپ ریز ریسهای درست شده و نور آن همچون قطرات زلال اشک دخترکان یتیم برگونه آبگینههای سرسرای قصرهای خیالی جاری شده و در حال فرود آمدن بودند.
🔹️مادامی که در حال ساختن خیالم ميان خوشههای انگور آویخته از آسمان، مرواریدهای بلورین سینهریزها، زرق و برق لوسترهای کاخ نشیان و قطرات اشک کوخ نشینان در تلاطم بودم! بناگاه چشممان به جمالاش روشن شد...!؟
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۱۸ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا و سروش #راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#راه_نگار rahnegar@
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه) ❇️ گفتار هشتم. خوشههای انگور
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار نهم. یادی از مادران ایثارگر؟!
🌷چون این روزها مصادف است با ایام رحلت مادرم و امروز مراسم ختم مادر برگزار شد، اجازه بدهید این بخش خاطره را با یاد مادرهای ایثارگر آراسته کنیم.
🔸به خاطر حرکت در مسیر پر از حادثه تمام وجودم پر از خون و لجن شده بود درچنین شرایطی مهمترین گزارهای که به ذهن انسان میرسد فداکاریهای بزرگ در طول تاریخ است بیشک حماسهسازان عاشورا در صدر لیست فداکاریهای اینچنینی هستند. اما دسترسترین فداکار پیشروی انسان مادر است و فداکاری مادرانی که فرزندانشان را در دوران دفاع مقدس به جبهه میفرستادند در اوج این فداکاری بود. چرا که امید بازگشت از جبهه در زمان اجرای عملیاتهای مثل کربلای پنج و منطقه شلمچه بسیار کم بود.
🔹مادرم نمونه بارز از مادران فداکار در آن دوره بود زیرا در آن ایام خانواده پدری و مادریم بیشترین شهدا را تقدیم انقلاب کرده بودند. بنابراین موافقت و رضایت با حضور چند باره و همزمان همه فرزندان پسر، خود بزرگترین فداکاری بود.
🔸حال که خودم فرزند جوان دارم، وقتی به آن ایام فکر میکنم از این همه عظمت مرحوم مادرم، که الان حدود دوهفته است که دیگر سایه پر مهرش از سرم کوتاه شده است در بهت و حیرت فرو میروم.
گذشتن از فرزندان نوجوان ۱۵ تا ۱۸ ساله - بنده و اخوی محمود در همین و سن سال بودیم - از عجایب روزگار است که فقط از پیروان مکتب عاشورا مسیر میشود.
🔹در مورد مادرم این عظمت آنجا وسعت و عمق پیدا میکند که بنده از همان ایام دفاع مقدس و تاکنون از ایشان همواره درخواست میکردم دعا کند که قبل از اینکه داغشان را ببنم شهادت نصیبم شود و ایشان در تمام این حدود نزدیک به چهل سال حتی یکباره هم از این درخواست من هرگز مکدر نشد و دعا هم میکرد. آخرین باری که دست و پایش را بوسیدم و در گوش او این نجوا را دوباره زمزمه کردم چند روز تا رحلتاش باقی مانده بود و او باز هم علیرغم آنکه توان سخن گفتن نداشت، در گوشم که به لبانش نزدیک کردم، سخاوتمندانه برایم از خدا طلب همان خیر همیشگی را کرد که: "مادرجان خدا مراد دلت را بدهد."
🔸در همین ایام که احساس میکردم روزهای فراق مادر نزدیک است هر موقع تلاش میکردم ذکر صلوات یا اذکار دیگر را به او تلقین کنم او فقط با ذکر "یاعلی" انس گرفته بود. با این وجود هنگام تلقین و بالای قبر او ایستادم و به مادر گفتم: "مادر هرکس از تو هر سئوالی پرسید فقط بگو علی"
🔹در مجموع حقیقتا این فداکاری مادران شهدا و رزمندگان در دوره جنگ، از عجایب روزگار ما بود. حال آنکه همین مادران برای قطرهای خون که از بینی فرزندان میآمد دچار پریشانی میشدند. فیالمثل بنا به نقل خود مادرم و اطرافیان، بنده در دوران خرد سالی که تازه راه افتادن را آموخته بود در منطقه شیوا و سلیمانیه تهران به مدت یک روز گم شدم و ناظران وقتی از حال و هوای مادر نقل میکنند حقیقا دچار دوگانگی و تعارض میشوم که آن ناآرامی از گم شدن و یا بیماریهای که منجر بیداری مادر در شبهای طولانی میشد چگونه با این فداکاری و سپردن فرزند جوان به صحنه خون و آتش شملچه، قابل جمع است.
ادامه دارد...
✍️#احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۲۱ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا و سروش #راه_نگار
🔅 @Rahnegar