✍ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار اول: تأویل یک رؤيا در دژ خرمشهر
🔸مشارکت و حضور میدانی در صحنه خطر و خون دفاع مقدس و فضای آکنده از حماسه، انگیزههای معنوی و الهی در اوج دوران نوجوانی و یا آستانه جوانی، پدیدهای کمیاب و تجربه نادر است که ممکن است، قرنها با نمونه تاریخی خود فاصله زمانی و مکانی داشته باشد ولی قطعا در زمینههای بروز و ظهور دارای وجوه تشابه و هم آوایی با نمونه قبلی است.
🔹حقیر در آستانه ۱۷ سالگی به عنوان رزمنده بسیجی، به همراه تعدادی از دوستان در عملیات کربلای پنج و در منطقه عملیاتی شلمچه به عنوان یکی از پیچیدهترین و عین حال سختترین عرصههای جنگ در تاریخ معاصر، توفیق حضور پیدا کردم. البته حقیر برای اولین بار، دو سال قبل از این یعنی تابستان سال ۱۳۶۳ در جبهه حضور یافتم، که شرح آن حضور و چگونگی رفتن به جبهه در سن ۱۵ سالگی شرح جذاب دیگری دارد، که روایتش نیازمند فرصتی دیگر است.
🔸 دی ماه سال ۱۳۶۵ بعد از چند ماه آموزش رزمی در پادگان شهید عبدالحسین برونسی به عنوان مقر پشتیبانی لشگر پنج نصر خراسان، واقع در جاده اهواز - اندیمشک، مطلع شدیم که به منظور جبران ناکامی عملیات کربلایی ۴ که منجر به جاماندن ما از کاروان رهیافتگان کوی وصال و متنعمان از سفره احسان الهی شد، ظاهرا فرماندهان برای استفاده از اصل غافلگیری و در همان منطقه عملیاتی شلمچه، مجددا طرح عملیاتی جدیدی در دستور کار قرار داده بودند.
🔸 مدت کوتاهی از عملیات کربلای چهار نگذشته بود که با آغاز عملیات کربلای پنج، گردان ما به عنوان یکی از یگانهای مرحله دوم عملیات و در روز ۱۸ دیماه ۱۳۶۵ آماده حرکت به سمت منطقه عملیاتی شلمچه شد. روز ۱۹ دی ماه وارد شهرکی مسکونی در حومه خرمشهر شدیم که به دلیل زیرساختهای مستحکم و سایر ویژگیها به دژ خرمشهر معروف شده بود. دژ خرمشهر عقبه لشگر پنج نصر و میعادگاه لشگر قبل از ورود به منطقه اصلی عملیات در شلمچه محسوب میشد.
🌚 شب ۲۰ دیماه، قبل از حرکت گردان به سمت خط مقدم عملیات بود که برای دیدن شهید علی اکبر هاشمی مزینانی به گردان ایشان سری زدم، ایشان در آن مقطع از ارکان گردان، احتمالا معاون گروهان و مسئول آموزش مقابله با ش.م.ه - مسئول و مربی آمادهسازی برای مقابله با بمبهای شیمیایی - بود. وقتی به اقامتگاه گردان محل خدمت ایشان وارد شدم، شهید هاشمی در تاریکی شب در کورسوی نورماه، گروهان خود را آماده اعزام به منطقه عملیاتی میکرد. در طول سالهای پس از شهادت او - که شرح نحوه مواجه با پیکر بیجانش در ادامه خواهد آمد - تصویر آن شب خاطره انگیز، پژواک صدای رسا و چهره چون ماه او که در برکه شب آن دژ اسرارآمیز میدرخشید، همچنان ترسیم کننده رؤياهای بنده در طول سالیان بعد شد. در همان حال که نیروهایش را آماده میکرد، به او نزدیک شدم و پس از خوش و بش معمولی، مقداری با یکدیگر در خصوص موضوعات مختلف از جمله زمان، محور و منطقه عملیاتی گفتگو کردیم. معلوم شد گردان آنها یک شب زودتر از گردان ما به خط مقدم و لجمن درگیری در شلمچه اعزام خواهد شد.
🌻 از انجا که شهید هاشمی به شدت مشغول سرو سامان دادن به امور گروهان تحت فرمانش بود خیلی زود با او وداع کردم. وداعی که در آن شب اتفاق افتاد با تمام جزئیات برای همیشه در خاطرم ماند. به گونهای که چهره گندم گون او با سایه روشنهای آن شب نیمه مهتابی، صلابت یک مجاهده و لطافت یک عابد زاهد را به خود گرفته بود. آن شمائل خوشترنم، طرح وارهای ماندگار برای روایت ذهن و زینت محتوای دلم شده است. هم اکنون پس از سی و شش سال، همچنان آن وصال دلانگیز و این جدایی دل ریش کننده را با تمام وجود احساس میکنم.
ادامه دارد...
احمد باقری مزینانی استادیار دانشگاه/۲۹ دیماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار دوم: خالکوبی زمین با خون و خاکستر
🔸بعد از ظهر روز بعد یعنی ۲۰ دیماه، رزمندگان گروهان ما که به نام شهید شجیعی مزین شده بود، سوار بر کامیونهای بنز مایلر، از دژ خرمشهر خارج و رهسپار شلمچه شدیم. کمپرسی بنز به خاطر اینکه از آهن فولادی با قطر زخیم و مستحکم ساخته شده بود وسیله نسبتا امنی برای انتقال شبانه رزمنده تا چندصد متری منطقه عملیاتی بود.
🔹️کامیونها تا حد امکان، ما را به نزدیکی منطقه عملیاتی بردند. هنگام حرکت کامیون از روند رو به رشد حجم آتش، حس نزدیک شدن به خط مقدم مرتبا قابل لمستر میشد. چندی قبل که به اتفاق اعضای خانواده برای دیدن فیلم سینمایی تنگه ابوقریب به سینما فلسطین رفته بودیم، وقتی صحنههای پر آشوب ورود هنرپیشههای این فیلم را دیدم که سوار بر کامیون کمپرسی به سوی منطقه عملیاتی تنگه ابوقریب میروند به همراهانم گفتم من تصاویر واقعی این صحنههای آتش و خون را در منطقه عملیاتی شلمچه با تمام وجودم تجربه کردم.
🔸هنگام ورود ما به منطقه درگیری شلمچه در تاریکی ساعات اولیه شب، به خاطر شلوغی رفت و آمدها، حجم بالای انفجار پیدرپی ناشی از آتشباری توپخانه، گلولههای کاتیوشا و خمپارههای سنگین که زوزه کشان از بالای سر میگذشتند و یا در باتلاقهای منطقه فرو میرفتند، بوی خاصی و بیبدیلی از امتزاج باروت، لجن، مواد قابل اشتعال و بعضا گوشت و خون را در فضای شلمچه پراکنده میکرد. به محض توقف کامیونها به سرعت از کمپرسی پیاده شدیم و سوار بر وانتهای سرتراشیده تویوتا - سقف اتاق این تویوتاها را برای اینکه از آن سوی خاکریز دیده نشوند برش زده و برداشته بودند - به سوی خاک ریز دوم رفتیم. هر چه به خط مقدم نزدیکتر میشدیم بر حجم آتش دشمن افزود میشد.
🔹️نشستن بر صفحه آهنین باربند وانتبارها و حرکت این وانتها در زمین سخت و پر چاله باعث شد تا وسایل و تجهیزات نظامی همراه مانند: سلاح، خشاب، نارنجک، کلاه آهنی و کولهپشتی، اختیارشان از کنترل ما خارج شود و با بالا و پایین پریدن گروه را وادار کند بیاختیار یا بااختیار موسیقی نابهنجاری از تلق و تلوق بنوازنند. همین نوازندگی سبب میشد که ذوق خواندن قطعه شعری و یا سرایدن مدحی در میان بچهها گل کند. در این میان، سر صدای خوردوهای تویوتاهای سقفتراشیده و سربریده که دائما در سیاه چالههای زمین زخم خورده شلمچه میافتادند به گروه نوازنده و خواننده کمک شایان توجهی میکرد. شرایط طنزگونه و در عین حال اضطرابآور به گونهای بود که انسان احساس میکرد این سرو صداهای خشن محصول، رمیدن گله بزرگی از شتران زنگوله دار است که از چنگ گرگهای وحشی گریختهاند.
🔸به جرات میتوان ادعا کرد که در آن شبها، پیکر دردمند زمین منطقه عملیاتی شلمچه با گلولههای خمپاره، توپ (به ویژه توپ ۱۵۵ فرانسوی که گلولههایش شبها چون شهاب سنگ قابل رصد بودند)، موشک کاتیوشا یا بمباران هواپیما یا شلیک موشک هلیکوپتر، به رنگ خون و خاکستر خالکوبی شده بودند و به موازات آن هیچ قطعهای از عرصه آسمان بر فراز سرمان نبود که به صورت پیدرپی و خط ممتد به نور منور روشن نشود و یا به زوزههای تیرهای آتشین رسام بودند، مبهوتمان نکند. صحنههای که در عین دلهرهآور بودن، هنرمندان آسمان را میشکاف، چشم را مسحور و دل را میربود.
🔹️شدت آتش دشمن در قلمرو محدود شلمچه و تعداد شهدا در این عملیات به حدی بود که میتوان ادعا کرد که احتملا به جزء تربت پاک کربلا، هیچ نقطه در سراسر کره زمین یافت نمیشود که خاکش به اندازه شلمچه با قطعهای از بدن مطهر شهداء آشنا نباشد و یا خاطرات سرخگون آن با دوات خون بهترین بندگان خالص خدا بر سطح و سطر آن نوشته نشده باشد. هنگامی که نزدیک خط که رسیدیم سریعا از خودروها پیاده شدیم. محل فرود ما از خودروها پشت خاکریزی بود که قبل از شروع عملیات آخرین خط لجمن - آخرین خط حد و لبه دفاعی- رزمندگان ایرانی و خط پدافندی ارتش بعث بود.
ادامه دارد...
احمد باقری مزینانی استادیار دانشگاه/۲۹ دیماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار سوم: استرس مضاعف در اوج خطر
🔹️با ساعتی پیاده روی از یک جاده خاکی که از وسط باتلاق مصنوعی به سمت کانال ماهی کشیده شده بود و به خط اول پدافندی ارتش بعث عراق رسیدیم. این خط حدود دو شب قبل توسط گردان قواص شکسته شده بود. در بین راه به طور مسلسل وار انفجارهای پیدرپی رخ میداد. وقتی صدای سوت خمپاره به گوشمان میرسید، همه فورا به زمین میچسبیدیم ولی در همان لحظه حاج هادی طالعی جانشین فرماندهی گردان - که چند سال پیش به رحمت خدا رفت - به راحتی سرپا ایستاده بود و در هنگام اصابت خمپاره بر زمین، فقط صورتش را از سمت انفجار به سمت مقابل بر میگرداند. تصویر این صحنه سالها طولانی برایم به معما تبدیل شده بود و دائما برای یافتن پاسخ به آن میاندیشیدم و تا مدتها برای این حرکت هیچ توجیهی به جزء واژه ترکیبی شجاعت و تدبیر نیافتم. زیرا این صحنه در آن شرایط برای رزمندگان گردان که در حال عزیمت به خط مقدم بودند بسیار روحیه بخش بود. بعدها متوجه شدم علاوه بر شجاعت و تدبیر، تجربه او کمک میکرد که طی یک محاسبه ذهنی فاصله محل اثابت گلولهها و نوع گلوله را بسنجد و بداند که این انفجارها آسیبی متوجه او و ما نمیکند.
🔸در هنگام حرکت به سوی خط مقدم، علاوه بر نگرانی ناشی از انفجارها، نگرانی دیگر هم دائما ذهنم را درگیر خود میکرد و خاطرم را میآزرد. این نگرانی بیشتر از پست سر و از سوی نفر خودی بود. ماجرا از این قرار است که چون من در این عملیات کمک اول تیربارچی بودم و پست سر تیربارچی حرکت میکردم، کمک دومی هم پشت سر بنده حرکت میکرد ولی این کمک دوم یک ویژگی عجیب داشت که باعث شد حتی در آن عرصه خطر، بنده را دائما در استرس مضاعف قرار دهد. ویژگی که در دوره آموزشی و در پادگان شهید برونسی هم همواره باعث نگرانی من بود.
🔹️این کمک تیربارچی دوم، نوجوانی تقریبا هم سن بنده بود که از نظر قد حداکثر ۱۰ سانتی متری از بنده کوتاهتر و از نظر وزنی هم حدود ۲۰ کیلو گرمی بیشتر از بنده وزن داشت. هیکل تپل و صورت گوشتی و گردی داشت و تقریبا هنوز هیچ موی بر پشت لب همیشه خندانش نرویده بود و ممکن است هرگز هم نرویده باشد چون احساسم این بود که او مادر زادی صورتش بیمو خواهد ماند. البته مشخصات او را (نام و فامیلش) به خاطر ندارم و از سرنوشتاش در جنگ و پس از آن بیخبرم، ولی از ویژگیهای عجیب او این بود که هنگام راه رفتن و در حال حرکت، عمیقا چرت میزد و چون سرش پایین بود تا ستون افراد در حال حرکت توقف میکرد او با همان سرعت و در حال حرکت (کند یا تند) چون سرش پایین بود با کلاه آهنی محکم به کمر من برخورد میکرد. به همین دليل یکی از دغدغههای من در آن صحنه پر استرس این بود که به محض توقف ستون در حال حرکت، برگردم و دستانم را حائل کنم که کلاه آهنی کمک دوم به ستون فقرات کمرم برخورد نکند. به هر حال بازگشت دائمی به پشت سر و مراقبت از کلاه آهنی، به وظیفه دائمی من در طول این دوره تبدیل شده بود.
🔸با ورود ستون گردانها از جاده باتلاقی به خط پدافندی ارتش بعث عراق، که شبهای قبل باز شده بود، هر یگانی بر اساس خط حد منطقه عملیاتی لشگر خود، توسط مسئولین محور تقسیم میشدند و به سمت منطقه عملیاتی لشکر میرفت تا با رسیدن به خط اول و پس از ورود به آخرین نقطه رهایی، خط منازعه را از گردان قبلی که در حال جنگ بود، تحویل بگیرد. البته این تغییر و تحول یکی از حساسترین لحظات تعیین کننده در فرآیند جنگ و گریز بود که به محض اطلاع دشمن، میتوانست به نقطه خطر تبدیل شود و سرنوشت جنگ در همان محور را تغییر دهد. اتفاقی که برای گردان ما رخ داد و مبدا حوادث بعدی شد.
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۳۰ دیماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار چهارم: راهگشایی شهدای غواص
🔹️لشگر پنج نصر که تحت امر قرارگاه نجف بود، ماموریت داشت که پس از ورود به خط اول و به موازات خط پدافندی ارتش صدام، با حرکت به سمت جزایر بوارین و در ادامه به سوی اروند رود پیش برود. گردان ما ماموریت داشت در سمت چپ سه راه شهادت و در داخل کانال خط پدافندی ارتش صدام به سوی تاسیسات ساختمانی و تجهیزاتی مجتمع پتروشیمی بصره که در آن سوی اروندرود بود - که به یک دژ نظامی تبدیل شده بود - حرکت کند و خود را به لجمن درگیری برساند و جایگزین گردان قبلی شود.
🔸در تاریکی شب که حالا به لطف حجم آتش سنگین ارتش بعث و منورهای رنگارنگ که به صورت پیدرپی در آسمان روشن میشد، هر چه به منطقه درگیری نزدیکتر میشدیم دژ عظیم و مجتمع پتروشیمی بصره، بیشتر قابل رؤیت میشد. از تقاطع جاده به خط پدافندی و سه راه شهادت تا اروندرود، حداکثر ۵ کیلومتر فاصله بيشتر نبود اما مسیر با موانع متعدد مسدود شده و هر چند متر مربع خاکریزهای پرشمار و متقاطع وجود داشت. حرکت در چنین مسیر پر از خاکریز متواتر و مملو از تجهیزات انهدام شده همراه با ترکیبی از بوی باروت، انفجار و تعفن ناشی از مواد متنوع در حال اشتعال، خون و جنازه به جای مانده از پیاده نظام لشگر دشمن، اضطراب و انتظار ناشی از نزدیک شدن و لحظه تقابل با دشمن را به اوج خود نزدیکتر میکرد.
🔹️کانالی که در آن به سمت جلو حرکت میکردیم تا خودمان را به کانون درگیریها برسانیم، شبیه یک کانال آب ساخته از بتن بود که حدود یک و نیم متر عرض و دو متر ارتفاع داشت که با استفاده از بلوکهای سیمانی ساخته شده بود. به طوری که وقتی داخل آن حرکت میکردیم نه از اطراف دیده میشدیم و نه اطراف را میدیدیم و به رغم آنکه بیرون از کانال غوغا و معرکه سختی برپا بود، داخل کانال بسیار تاریک و امن به نظر میرسید.
🔸کانال بسیار مجهز و با طراحی دقیق و جامع مهندسی بود که توسط مهندسی ارتش بعث و به احتمال زیاد با مشاوره ارتش سرخ شوروی، برای جلوگیری از عملیاتهای غافلگیری رزمندگان ایران در منطقه شرق بصره ساخته شده بود. این کانال سنگرهای بتنی متعدد برای نگهبانی و روبروی خط پدافندی نیروهای خودی داشت که از طریق دریچه های کوچک فولادی (بسیار قطور) دید خوبی به سمت جلو پیدا میکرد. در سوی دیگر کانال که به سمت نیروهای عراقی بود، حدودا هر ۳۰ متر یک سنگر بتنی مستحکم جمعی ساخته بودند که محل استراحت نیروهای عراقی یا انبار سلاح و مهمات سبک و نیمه سنگین آنها بود.
🔹️سنگرهای داخل کانال با حجم زیادی از تجهیزات نظامی و امکانات رفاهی روز دنیا انباشته شده بودند. یکی از دوستان خوب و همراه در آن ایام، جناب حسن دستمرداد مزینانی که از فعالان خوب عرصه فرهنگی است، ایشان در آن ایام حدود ۱۵ سال بیشتر سن نداشت و از قد و قامت بسیار ریزی هم برخوردار بود. او در یک دسته دیگر از گروهان شهید شجیعی (گروهان ما) مشغول حرکت به سمت اروند رود بود. ایشان نقل میکردند: "با شهید حاج حسین اسماعیل آبادی به یکی از سنگرهای کانال مذکور وارد شدم، که بعد از مدت کوتاهی هم برادرمان علی آقای عسکری مزینانی - فعال عرصه فرهنگی و مدیر کانال شاهدان کویر - هم به ما ملحق شد. این سنگر زیر زمینی که شبیه یک آپارتمان ۶۰ متری بسیار مجهز ساخته شده و به تجهیزات یک منزل مسکونی و آشپزخانه مجهز شده بود. وقتی وارد این سنگر شدیم چای دم کرده گرم، شیر خشک و خرمای آماده مصرف داخل سنگ وجود داشت."
🔸شکستن آن خط پدافندی و تسخیر این کانال مجهز در شب عملیات، خودش از عجایب جنگ بود که فقط از قدرت ایمان و اخلاص غواصان بر میآمد. در حقیقت بازگشت عزتمندانه بقایای اجساد شهدای غواص که نزدیک به ۳۰ سال بعد یعنی در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ به میهن اسلامی بازگشت و تجلیل قدرشناسانه مردم از آنها را باید در همین اخلاص مومنانه و شهادت سخت و مظلومانه آنها جستجو کرد. به تعبیر دیگر این راه خاکی و آسمانی را شهدای غواص به روی ما گشودند.
ادامه دارد....
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۱ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار پنجم: زوزههای مرموز زنجیروار
🔸️روز ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ و در تاریکی قبل از نیمه شب، به سوی لجمن درگیری حرکت کردیم داخل کانال به گونهای تاریک و استرسزا بود که اصلا فضای مسلط و شرایط اجازه دقت در آنچه از روی آنها میگذشتیم و جستجو در باره دلیل فرو رفتن پوتین در اجسام نرم زیر پا را به نمیداد. ولی برفراز سرمان به جای سوسوی ستارهها، آنقدر تیر رسام و منور در رفت و آمد بود که ستارهها در میان نور آنها گم شده بودند. تیرهای رسام که با زوزههای مرموز و به صورت زنجیروار و همانند دانههای تسبیح شب نما، گاهی در یک خط مستقیم و گاهی به شکل نیم دایره در بالای سرمان رقص مرگ میکردند و در دور دست کم سو و خاموش میشدند و یا با صدای مشابه قطرهای بزرگ باران در دل خاکریز فرو میرفتند. از حق نگذریم حوادث در حال وقوع؛ فضای اضطراب آفرین و در عین حال چشم نواز، خاطره انگیز و افسانهگون را ترسیم میکرد، به گونهای که در اوج استرس ذوق اهل هنر، ماجراجویی اهل خطر و دل اهل نظر را برمیانگیخت.
🔹️هنگامی که پس از حرکتهای پیاپی و خیز و نشستهای مکرر، فرصت کوتاهی برای استراحت فراهم میشد، با تمام تشویش و ترس پیدا و پنهانی که بود به محض آنکه سر را بلند میکردی و چشمت به مرواریدهای بلورین در حال حرکت (تیرهای رسام) و رقص قارچهای در حال فرود (منورها در حال سقوط) میافتاد که در آسمان پر از خشم و آتش سلاح های سبک و سنگین در حال فراز و فرود بودند، حال و هوای دوران کودکی در فکر و دلت زنده میشد و ذوق هنریت گل میکرد.️ (تلخند: به رغم آنکه هنوز ریش آنچنانی بر صورتم و آن کمک دوم شب رو همیشه خواب، نرویده بود؛ ولی الحق در آن ایام دلمان از دلهره ریش ریش شد؟!).☺️
🔸من با چنین احساسی، گو اینکه در تهران برای دیدن شهرفرنگ با آن جعبه جادویی پررنگ و لعاب رفته باشم و یا اینکه شب هنگام و در روستای کویریمان روی پشت بام خانه، میان شیار دو گنبد کاه گلی خوابیده و در حال چرتکه انداختن برای محاسبه ستارههای پرشمار و چشم نواز آسمان کویر بودم و از داشتن این همه ستاره بهوجد میآمدم. ولی حیف که در آن دوران هنوز شمارش ستارههایم به اعداد سه رقمی نرسیده، پلکهایم چون پرده قطور سیاه کعبه بر روی سنگهای نیمه روشن دیوارهای خانه خدا کشیده میشد و مرا همانند سفر حج تمتع در سال ۱۳۷۲ ه.ش در آرزوی دقت نظر در آنچه دوست داشتم و درک ضرافتکاری خانه خدا ببینم و محاسبه کنم، ناامید میکرد و آرزوهایی را که یک عمر در انتظار دیدنش بودم با این پرده سیاه پنهان میکردند و یا با نعره برچسب شرک و مشرک، شرطههای تندخوی سعودی به دلیل احتمال متبرک شدن به آنچه مبارک بود، دلم را میآزردند.
🔹️بازخوانی حوادث کانال عمیق و تاریک و سوسوی تیرهای رسام و رقص منورها، انسان را به همان حال و هوا خاص دوران کودکی میبرد ولی تفاوتاش با گذشته در این بود که روایتگر آن دوران، متصدی شهرفرنگ و یا خیال بافیهای کودکانهام بود. ولی در این صحنه به جزء نعرههای خشن گلوله توپ و خمپاره، غرش پیدرپی موشک کاتیوشا و زوزه زنجیروار تیرهای دوشکا و قناصه، کس دیگری فرصت و یا جرات روایتگری نداشت. البته در دوران کودکی فقط گاهگاهی شهاب سنگی دنبالهدار، شیاطین خیالم را پی میکردند و مانند تیرهای رسام در دور دست خاموش میشدند، ولی در اینجا لحظه به لحظه صدای انفجاری مهیب و یا روشن شدن رنگی نو از منورها و صدای ناله انسان مجروحی در گوش جانم شیپور رزم مینواخت.
ادامه دارد....
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار ششم: پنجرهای رو به خیال؟!
🔸دیدن تیرهای رسام، تابدانجا با هیجان و انگیزه درونی و استرس حوادث خوفآور پیرامونی درهم آمیخته شده بود که برای لحظاتی کوتاه، از محیط به شدت آشوبناک و درهم و برهم اطراف غافل شدم و در تاریخ و تصویر اوهام و خیالات غرق بودم که فرمانده ساده دل و کم رو و ریزنقش دسته! صدا زد برادر احمد کجایی؟! برخیز عزیزم همه رفتند، دیر بجنبی تنها میمونیها.
🔹️آن قدر این جوان روستایی ساده و محجوب بود که در آن موقع از دست کسانی که منصب فرماندهی را به او داده بودند، دندان قروچه میکردم و در دلم کلی ناسزا نثارشان میکردم که این آدم نصف و نیمه که از من نوجوان هم، ریزتر و کم حرفتر است در صحنه خطر با جان من و رفقایم بازی خواهد کرد.؟! ولی حالا با گذشت زمان به خاطر آنچه پس از این ساعت بر او گذشته، از خیالات پریشان و از گمانههای مشکوک آن وقتم، شرمسار و خجل میشوم و در دل آرزو دارم که در لحظهای واقعی یا مجازی، دوباره او را ببینم و در برزخ خیالم بازهم صدای دلنوازش را با آن لهجه ترک زبان و مسلک روستایی بشنوم که برادر احمد کجا سیر میکنی؟ این دفعه دیگه حتما جا ماندی!... 😓
بگذریم؛ ماجرای آن احساس لطیفم و این آرزوی خوش باشد به وقت و روایتی نو که در گفتارهای بعدی خواهد آمد.
🔸القصه تنها چشمانداز ما در هنگام حرکت در داخل کانال به غایت تاریک، همان شکاف آسمان بالای کانال بود که ستارههای شهابگون و با گردنبند مرواریدهای مصنوعی، در بالای سرمان روان بودند. این پنجره گشوده بر آسمان شلمچه، برای مدت کوتاه، ولی مکرر توسط کرمهای شب تاب (تیرهای رسام) در حال عبور و عروسهای دریایی در حال سقوط (منورها چتردار)، روشنی بخش محفل خیالاتم و بهانه فرار ذهنم از خوف و خطر پیرامونم میشدند.
🔸در هنگام حرکت به سوی لبه منطقه درگیری (لجمن)، گاهی میدویدیم، گاهی میخزیدیم، گاهی میرمیدیم و گاهی هم به خاطر شدت آتش دشمن، خودمان را مانند سفره ماهی بر روی هرآنچه روی زمین بود از جمله بر روی گلولای کف کانال پهن میکردیم. بگونهای به زمین میچسبیدیم که موقع درخواست فرماندهان برای بلند شدند، با وجود شرایط سخت کف کانال از جمله لجنهای راکد و متعفن، اما دوست داشتیم حتی روی همین لجنها هم برای چند دقیقه بخوابیم و الحق و الانصاف هم زیر این آتش و در میان خون، آنقدر این خواب چند لحظهای دوست داشتنی بود که مثل خواب زیر کرسی در شبهای برفی لذت بخش و دلچسب بود.
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۳ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
✍️ امام هادی؛ از دلالت شناختی تا هدایت عاطفی
💠 امام هادی «علی بن محمد» مشهور به علی النقی، فرزند امام جواد (ع) و مادرش سَمانه مشهور به اُمّ ولد بود. آن حضرت در ۱۵ ذیالحجه سال ۲۱۲ یا ۲۱۳ ه.ق در روستايى به نام صريّ نزديك مدينه دیده به جهان گشود و در سال ۲۲۰ ه.ق منصب امامت یافت و حدود ۳۴ سال هادی امت بود و در سال ۲۵۴ ه.ق به دستور معتز عباسی در سامرا به شهادت رسیدند.
🔸 بخشی از مهمترین دستاوردهای زیست فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی امام هادی (ع) عبارتاند از:
۱. تبیین معارف مکتب ولایت و امامت در شرایط تغییر رویکردهای سیاسی و معنوی بنی عباس، برای جایگزین اخباری گرایی اشعری به جای عقلگرایی معتزلی؛
۲. شبه زدایی از مبانی و معارف توحیدی و اسلامی در مواجهه با اندیشههای وارداتی از فلسفه یونانی، تا ادیان تحریفی و خرافهگرایی فرق انحرافی؛
۳. جامعیت بخشی و نهادینهسازی نظام ارتباطی منسجم و معتبر امام و مردم، از طریق واسطههای فاضل و صالح همچون: عبدالعظیم حسنی(س)؛
۴. عمق بخشی به معرفت مردم از ماهیت و کارکردهای متنوع ولایت و امامت و توسعه مودت دوسویه امامت و امت، از طریق تدوین و ترویج زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه؛
۵. توصیه و توسعه به افزایش کمی و کیفی زیارت حضرت امام حسین(ع)، به دنبال اقدام خبیثانه متوکل عباسی در تخریب قبر مطهر سید الشهدا (س)؛
۶. آمادهسازی فرهنگی و اعتقادی جامعه اسلامی، برای دوران کاهش دسترسی مردم به امامین عسکرین و غیبت آخرین حجت الهی (عج).
♻️ یافتههای راهبردی
برخی از گزارههای که حکایت از اثرگذاری عمیق تدابیر امام هادی (ع) در شرایط زمانی حیات و زمینههای مورد انتظار پیشرو بود، عبارتاند از:
🔅 یکم. فراخوان اجباری امام از مدینه به سامرا و نظارت سخت خانگی و حصر پادگانی ایشان توسط دولت متوکل عباسی، بازتاب دهنده این واقعیت است که؛ اهداف راهبردی و سیاستهای عملیاتی امام هادی (ع) ناشناخته و در عین حال مؤثر بوده است. به همین سبب است که تدابیر و شبکه ارتباطی امام، برای ساختار حکمرانی و خلافت عباسی تهدید وجودی محسوب میشده است.
🔅 دوم. تلاش امام هادی (ع) برای تضمین اصالت و حقانیت معارف اسلام ناب و مدیریت و رهایی بخشی مردم و محبان از شبهات مرتبط با تعامل فلسفی، عقلانی و مذهبی در دوره گذار از اندیشه معتزلی مأمونی به وارثان اشعری عباسی، منجر به حفظ استقلال فکری و ماهیت اعتدالی مکتب اهلبیت شد.
🔅 سوم. زیارت جامعه کبیره یکی از مهمترین یادگارهای امام هادی (ع) است که از یک سو دارای فصاحت بیانی و بلاغت گفتمانی و از سوی دیگر دارای استحکام نظری و اصالت محتوایی است. متنی که "دلالت شناختی امام و هدایت عاطفی امت در عصر غیبت" محسوب میشود.
✍️احمد باقری مزینانی استادیار دانشگاه/۴ بهمن ماه ۱۴۰۱ ه.ق/ ۳ رجب ۱۴۴۴ه.ق مصادف با شهادت امام هادی (ع)/.
💎کانال تلگرامی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال سروش، ای گپ و واتس آپ #راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#امام_هادی_راهبردها_سیاستها
#زیارت_جامعه_کبیره
#فصاحت_بیانی_بلاغت_گفتمانی
#دلالت_شناختی_هدایت_عاطفی
✍️ از دژ خرمشهر تا دژ بصره (یادمان عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه)
❇️ گفتار هفتم. معاشرت سخت با اجسام نرم؟!
🔹چون کانال کوچک و رفت و آمد در داخل آن زیاد بود، هنگام توقف - که مکرر اتفاق میافتاد بعضا سرم را روی دیوار کانال یا روی کوله پشتی نفر جلو میگذاشتم و پلکها را به یاد بالین نرم هدیه مادر روی هم فرود میآورد، - مادر هماکنون بیماری سخت دارد و محتاج دعای شما عزیزان است - ولی تا میآمد پلکهایم گرم شود دو باره همان صدا و فریادها که بلند شید برادرها صبح شد. ️تا آمدم از جای خودم بلند شوم، روی لبه خاک ریز چند صدای زوزه و بعد هم صدای تپ و تپ پیدرپی آمد از شکلات پیچ (ماجرای شکلات پیچ باشد برای گفتارهای بعدی) پرسیدم این صدای چیه، با همان زبان طنز همیشگی گفت: "قال دوشکا علیه لعنه؛ انا تپ تپ و لازم انت کپ کپ." جمله ساده و به ظاهر عربی بود که اسرار درونی آدمهای حاضر در صحنههای سخت را بر ملا می کرد.
🔸فردا صبح که هوا روشن شد، شکل و قیافه گرد و غبار گرفته و پوتینها و لباسهای پر از گل و لای ما دیدنی بود. البته از شما چه پنهان وقتی روی زمین میخوابیدم بعد از مدت کوتاهی، ارادهها برای برخاستن از روی زمین سست میشد ولی همان فرمانده دسته ریزنقش و یا فرماندهان گروهان با بانگهای خود به این مضمون که؛ برادر نمونی روی زمین گرم، ننوشی چای گرم، نپیچی لای پتوی نرم، نترسی از دشمن بیشرم، دوباره یا روحیه و جان تازه در کالبدمان میدمیدند یا اینکه خجالت را نصیبمان میکردند و باعث میشد سریش چسبناک خستگی و با طمع ترس وجودمان کمی سست شود و امکان مجددی برای کنده شدن از زمین را پیدا کنیم.
🔹️پس از برخواستن از سجده وحشت؛ ابتدا با پامرغی هراس، سپس با رکوع دلهره و در ادامه با قیام متصل به اضطراب حرکت را آغاز می کردیم ولی با دیدن فرماندهانی که با قامت افراخته حرکت میکردند همچون حاج هادی طالعی و فرمانده دسته نصف و نیمه، آرام آرام مجبور میشدیم قامت کمان کمر را راست کنیم و مثل تیر از چله کمان دررفته، داخل کانال بدویم و هر آنچه زیر پا بود را نادیده بگیریم.
از همان لحظه ورود و حرکت در داخل کانال، هرازگاهی پاهایم چند سانتی متری در یک جسم نرم و لطیف فرو می رفت، حس من در این لحظه مانند حرکت میان شوره زارهای ساحل کویر، در هنگام چیدن قارچ بود. فرصتی که در اوایل فصل بهار پس از بارانهای موسمی فراهم میشد. در این فصل زمین شوره زار ساحل کویر دارای تنوع خاک شده و زمین در بستر جوی بارها، سفت و سخت و در دو سوی خارج از آن بسیار نرم است. دقیقا در فاصله میان این دو و در کناره خارهای خودرو، قارچهای وحشی میرویند. هنگام جستجو در این فصل، بوی قارچ تازهی وحشی و عطر خاک رس و نمکین ساحل کویر در هم میآمیزند و حس خوش حیات را در کالبد انسان میدمند.
🔸با این احساس در فضای کانال، مانده بودم که پایم را روی چه چیزی می گذارم که یادآور خاک نرم ساحل کویر است.؟! اما تاریکی هوا، شدت آتش و دغدغه عقب نیفتادن از گردان و جانماندن از همراهان حاضر در آن معرکه تاریخی، اجازه نمیداد جستجوگر پاسخ سئوالم و پیجوی علت نرمی اجسام زیر پاهایم باشم.
🔹️صبح فردا که هوا روشن شد فهمیدم آن اجسام نرم، اجساد نیروهای ارتش بعث بوده است که دیشب هرازگاهی قدمهایم را روی آنها میگذاشتم و یا وقتی روی زمین میخیزیدم، احتملا سرم را روی بخشی از بدنشان میگذاشتم. این در حالی بود که فکر میکردم همواره کنار همرزمان خودی هستم، ولی در حقیقت بعضی وقتها در کنار و یا در لابهلای جنازههای سربازان ارتش بعث روی زمین بیخیال آرميده بودم.
🔸بعدها آن شب پر استرس و حساس و در عین حال پر ماجرا را در چند جای دیگر تجربه کردم:
اول. مدت کوتاهی بعد از این در عملیات کربلای ۸ و در همین منطقه؛
دوم. فروردین سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک و هنگام آزادسازی شهر مهران؛
سوم. در حج تمتع سال ۱۳۷۲ و در هنگام حرکت پیاده روی شبانه و مضطربانه از مشعر به منی؛
چهارم. در سفر مکرر زیارت اربعین طی چند سال اخیر و در هنگام پیاده روی از نجف به کربلا.
ادامه دارد...
✍️ احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۵ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا، سروش و واتسآپ
🔅 @Rahnegar
May 11
سلام علیکم ضمن تشکر از همه همراهان بزرگوار و مؤمن که اظهار لطف فرمودید.
هر کدام از شما بزرگان که امکان داشتید نماز لیلة الدفن را امشب در حق مادر حقیر لیلا هاشمی مزینانی فرزند حبیب الله لطف کنید و بخوانید سپاسگزار شما خواهم شد.
✍️ جوادالائمه: از خردورزی راهبردی تا سیاستگذاری آیندهنگر
💠 حضرت محمد بن علی (ع) معروف به «تقی» و «جواد الائمه»، مولودی پر خیر و برکتی است که در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود. مادر او «سبیكه» به خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اکرم(ص) منتسب است. آن حضرت پس از شهادت پدر هشت ساله بود که در همان سن طفولیت به امامت رسید و سال ۲۲۰ ه.ق و در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید.
مجموعه تلاشهای نظام یافته و مدیریت سیاسی هدفمند آن حضرت در دوره ولایت و امامت حامل چند گزاره راهبردی است:
🔅۱. به روز رسانی و تثبیت کرامت امامت و معجزه رسالت در دوره خردسالی و بازنمایی از مدل حیات معنوی عیسی مسیح (ع)؛
🔅۲. گشادهرویی و زیاده بخشی در مناسبات دوستانه، سخاوتورزی در زیست مادی و انسانی و ادب و نرمخویی در مناظرات منتقدانه؛
🔅۳. حرکت بر لبه دانش فلسفه یونانی، معناگرایی هندی و عقلانیت ایرانی، از طریق پاسخ عالمانه به نقدهای دینی، علمی و فلسفی؛
🔅۴. تداوم کرسی مناظرات نظری و فکری و موسعسازی مباحثات علمی و پژوهشی، پس از علی بن موسیالرضا (ع)؛
🔅۵. منقحسازی رویکرد توحیدی در مواجهه با مسلکهای جاهلانه فرقهای، گمانههای اعتقادی و مرامهای انحرافی؛
🔅۶. ترسیم، تحکیم و تداوم مرز مذهب پیروان اهل البیت از طریق نقد و نفی رویکرد واقفیه در دوره پس از امام هشتم؛
🔅۷. تدبیر حکیمانه برای مشارکت موثر در کرسیهای نظریه پردازی برون دینی دوره مأمون و مناظرات درون دینی معتصم عباسی؛
🔅۸. شبکهسازی فراگیر، منسجم، همافزا، هوشمند وکالت و حمایتکننده از پیروان اهلالبیت؛
🔅۹. ایجاد حلقههای واسط با مریدان از طریق سر پلهای ارتباطی بین خود و جمعیت پراکنده شیعه از مصر تا سیستان و از قفقاز تا شبه جزیره حجاز؛
🔅۱۰. تربیت شاگردان دانشپیشه و معنویتمنش همچون: «حضرت عبدالعظیم حسنی»، «جناب علی بن مهزیار اهوازی»، «فضل بن شاذان نیشابوری» و «دعبل خزاعی»؛
🔅۱۱. استفاده از فضای مناظرات برای افشای بیکفایتی ساختار خلافت عباسی، مدعیان جایگزین ولایت و امامت و توسعه معارف اهلالبیت؛
🔅۱۲. مرزبندی میان سیاست امامت محور و اخلاقمدار، با سیاست وراثتی و سکولاریسم دینی.
♻️ یافتههای راهبردی
فهم رسالت علمی و معنوی درک سیاستورزی اجتماعی و تاریخی جوادالائمه (ع) متأثر است از:
🔅اولا. بازشناسی کنشگری راهبردی و راهبری جامعه توسط امام، که در محیط سیاسی و امنیتی و دوره حکمرانی مقتدر ولی مزورانه مأمون عباسی و دوره حکمرانی مستبدانه ولی در حال زوال معتصم عباسی، اعمال شده است.
🔅ثانیا. تبیین گری برون دینی و تقیه درون دینی امام، به عنوان یکی از اضلاع سهگانه مثلث امامت در عصرپیشا غیبت است که از طریق پاسخ به انتظارات و انتقادات علمی و شبههها و آمادهسازی مریدان برای زیست در دوره سخت و صعب بدون امام و همزیستی با ولایت غیر معصوم - نایبان خاص و عام - صورت گرفت.
🔅ثالثا. مهمترین دستاورد راهبردی امام، حفظ داراییهای کلیدی پیروان اهلالبیت برای دوره خفقان حکمان بنی عباس است که نظارت سخت پادگانی را بر امامین عسکرین سلام الله علیهم - دو ضلع دیگر مثلث امامت در عصر پیشاغیبت - تحمیل نمودند.
🔸در مجموع هرچند لقب تقی به معنا مشهور آن پرهیزگار و جواد به معنی اهل جود و سخاوت است، ولی تقی در تعبیر بامسماتر و عمیقتر آن پوشاننده است که حاکی از وجوه دیگر همچون؛ زمینهسازی برای تقیه و مخفی سازی داراییهای کلیدی شیعه است و جواد به معنای تضمین کننده بقاء و حیات بخشی به پیروان اهلالبیت در افق عصر پیشا و پسا غیبت است.
با این وجود، امامت امام در سنن کودکی و شهادت امام در سن جوانی حاکی از؛ عمق اثر خردورزی راهبردی، درایت در راهبری شبکه محبان و سیاستگذاری برای آینده و در مواجهه با خلافت بنیعباس است که یکی از بزرگترین قلمروهای حکمرانی تاریخ بشر - از شرق چین تا شمال آفریقا و اروپا و از ماورالنهر تا یمن - را تحت سیطره خود داشتند.
🌷 نثار روح مادرم...
✍️ #احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/ ۱۰ رجب ۱۴۴۴ه.ق/ ۱۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ه.ش/.
💎کانال تلگرامی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال یتا، روبیکا و سروش #راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#جوادالائمه_خردورزی_راهبردی
#جوادالائمه_سیاستگذاری_آیندهنگر
✍️ علی اسوه عقلانیت انقلابی - جهادی
💠 در سال روز میلاد با سعادت امیرالمومنین علی (ع) پرداختن به بزرگترین اسوه حاضر با رویکردی آرمان خواهی واقع گرایانه، چند گزاره و یک یافته راهبردی در مورد شخصیت امام علی علیهم السلام قابل توجه است. گزارههای راهبردی قابل تأمل عبارت است از:
🔅یکم. علی در هیات یک پهلوان بینظیر، یا علی به مثابه یک سلطان بیسریر؛
🔅دوم. علی به عنوان یک سلطان بیسریر یا علی به مثابه یک خلیفه بیبدیل؛
🔅سوم. علی به عنوان یک خلیفه بیبدیل یا علی به مثابه یک اسطوره بیرقیب؛
🔅چهارم. علی به عنوان یک اسطوره بیرقیب یا علی به مثابه یک اسوه بیقرینه؛
🔅پنجم. علی به عنوان یک اسوه بیقرینه، یا علی به مثابه یک عالم بیمثال؛
🔅ششم. علی به عنوان یک عالم بیمثال، یا علی به مثابه امیر مسلمین؛
🔅هفتم. علی به عنوان امیر مسلمین، یا علی به مثابه ولی مؤمنین.
♻️ یافته راهبردی
در پندار و ادراک حداقلی ما بنمایه این اوصاف، فارق از وهم اندیشی و احساسی عجم گرایانه (شیعه افراطی و لندنی) که علی را اسطوره بینظیر میستایند و عصبیت عربی تحجرگرایانه (سنی تکفیری و وهابی) که ایشان را خلیفه فاضل مسلمین میخوانند - حقیر امیرالمومنین را برخودار از "ولایتِ طهارت نهاد" و "امامتِ حکمت بنیاد" میستایم.
🌷برای مادران مهاجر الیلله
✍#️احمد_باقری_مزینانی استادیار دانشگاه/۱۳ رجب ۱۴۴۴ه.ق و ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ه.ش٪
💎 کانال تلگرامی طلایی #راه_نگار
🔅 @Rahnegar96
💎 کانال ایتا، روبیکا و سروش#راه_نگار
🔅 @Rahnegar
#علی_اسوه_عقلانیت_انقلابی_جهادی
#امیرالمومنین_ولایت_طهارت_نهاد
#امیرالمومنین_امامت_حکمت_بنیاد