دیروز قسمت شد با دوستم چند دقیقه ای در شبستان امام خمینی حرم بشینیم و در همین حین یک جوان خوش سیمایی آمد و گفت سوالی دارم بلند شدم و اولین حرفش این بود که حاجاقا میشه به خانواده ام زنگ بزنین و بگین دست از سر پسرتون بردارین، بعد شروع کرد به تعریف ماجرا. بدون شرح قصه ، یک قسمتی از حرفش رو فقط میگم. گفت نمی خوام ازدواج کنم چون زیاد قسط دارم و از حقوقم حدود ۵ تومن می مونه برام (ایشون مشکل مسکن نداشت)، بهش گفتم میدونی ماها همین حدود (حتی کمتر از این مقدار) شهریه می گیریم، لبخندی زد و باور نکرد، گفتم میخوای پیامک های بانکیم رو نگاه کنی یا از چند طلبه که اینجا نشستن درباره ی شهریه شون بپرسم و تو گوش بدی؟ قبول کرد و گفت پس چرا میگن شما ها کارتهایی دارین که هرچی خرج می کنین تمام نمیشه. گفتم دیگه این مورد رو تاحالا نشنیده بودم! گفتم که برای ماها زیاد حرف در میارن، باور نکن. آخرش که فهمید واقعا در این زمونه افرادی هستن که با ۴ میلیون زندگی میکنن، امیدوار شد و درباره ی شرایط دخترخانم مدنظرش صحبت کردیم. #دلنوشته

امروز در حال سفر ، قسمت شد هم کوپه یک طلبه ی خوش نفسی شوم که مشغول فعالیت در طرح امین هستند. در لابه لای کلام شون گلایه ای از حق الزحمه پایین این طرح و پرداخت دیر هنگامش وجود داشت . گویا ماهیانه بین ۶۰ تا ۱۲۰ ساعت میتونن کار کنن و ساعتی حدود ۲۰ تومن با تاخیر بهشون میدن که هر ماه حدود ۲ میلیون میشود. ایشون گفت عصر یه مقدار استراحت میکنم که اعصابم آروم شه. شبها بعضا میرم مسافرکشی تا پول اجاره خانه و زندگی در بیاد. طبیعتا وقتی برای تحصیل علم خالی نمی مونه. واقعا اینجور استقامت کردن ها از سر عشقه (و برای برخی شاید از سر اجبار) طلبه ای که مسکن نداره ، با شهریه ای که در حد یک اجاره مسکن است، اداره ی زندگی و زن و فرزند سخته ، هرچند خدا جور میکنه. باز هم هزار الحمدلله که برای کار تربیتی- فرهنگی طلاب در مدارس، این راه (و راههای دیگر) را باز کردند. (پیام قبلی را با فرض اینکه طلبه ای تحت حمایت مسکن از جانب مثلا والدین است، فرستادم) #دلنوشته #طرح_امین #تربیت در مدارس

پژوهشگری برام نقل کرد که تعدادی طلبه پاکستانی چند سال پیش در مسجد اعظم بحثی داشتند. ایشون به جمع آنها پیوستن و دیدین هر کدوم از این طلبه ها یک رشته ی تخصصی رو انتخاب کردن و دارن تبادل اطلاعات میکنن و برنامه شون اینه که بعد از چند سال که با هم برگشتن کشورشون، بتوانن با هم کاری بکنن. #دلنوشته #کار_تشکیلاتی

این جمله بنظرتون ایرادی داره؟ «خب دیگه، ایشون نیروی شناخته شده ی اون مجموعه بود. اینکه جذبش کردن، طبیعی بود» امشب توفیقی بود در معیت یکی از دانشجویان دکترای یکی از دانشگاه های تهران بودم. ایشون گفتن بنظرت چرا یکی از فارغ التحصیلان نخبه ی MIT که سالی چند مقاله میده و هیچ مشکلی نداشته، در همانجا پذیرفته نشده و در دانشگاه پرینستون استاد شده؟ گفتم نمیدونم. ایشون گفت دانشگاه MIT میدونسته این نفر براشون عالیه اما نمیخواد کارش حتی شائبه ی پارتی بازی داشته باشه (نمیخواد بقیه بگن رو حساب آشنایی دانشجوشون رو جذب کردن). لذا باید اون فرد چند سال دانشگاه دیگری باشه، بعدا اگر دلش خواست میتونه بیاد. #دلنوشته #ارزشیابی_علمی

عرض سلام امروز با بزرگواری آشنا شدم که در حال طی مراحل جذب هیئت علمی دانشگاه بود. می گفتن از سال 98 که دکترا رو گرفتم دنبالش بودم و بالاخره سال 401 تازه مدرکم رو یک دانشکاهی قبول کرد(ولی مراحل جذب همچنان ادامه داره). برام جالب بود این مقدار پشتکار . از کف موظفی و حقوق پرسیدم، گفتن 10 واحد رسمی و بعضا تا 20 واحد چپوندنی (عین لفظ ایشون) و 23 تومن . برای رزومه هم گفتن تالیفات( مقالات مرتبط و...) و سابقه تدریس و تعداد فرزند و... تاثیر داره+حداکثر سن 45 ساله+ با سطح چهار حوزه هم میشه. پرسیدم آیا برای کسیکه استاد میشه فرصت ادامه ی تحصیل هم باقی می مونه؟ گفتن نه ، اما تدریس در حوزه رو مواردی بوده که تونستن با برنامه ریزی خوب، در کنارش انجام بدن. ناگفته نماند که بکی از اساتید موفق حوزوی هم نظرشون این بود که دانشگاه میکشونه(به سمت پژوهش و...) و از ادامه تحصیل دور میکنه. یکی دیگه از اساتید هم میگفتن تا زمانیکه برنامه و شرائط تحصیل کردن رو داری، به سمت شغل نرو. خدایا ما را به سمت اونچه تو دوست داری بکشون و ثابت قدم کن.🤲 #دلنوشته #هیئت_علمی

با مسئول حضور و غیاب کلاسی صحبت میکردم ایشون میگفت برخی دانش پژوهان قصد دارن منو بپیچن و زبرآبی برن. بسی خیال باطل. یک نفر دیگه گفت چه کار بدی، حق بقیه ی کلاس که مرتب حاضر میشن را ضایع میکنن(!!!) در پاسخ عرض شد سخت گیری ها تاثیری ندارد + به خودشون ظلم میکنن نه بقیه. با این روحیه ها و برخوردها آیا اشتیاق علمی ایجاد میشود؟؟ #دلنوشته #نکات_آموزشی

یکی از آشنایان پدر سرمایه داری دارد؛ ملک در تهران و ماشین بنز و... فرزند او در سختی و مشقت صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته و بعیده بخاطر حجب و حیایی که دارد لب به سخن باز کند. اما مردم چه بسا او را مایه دار خطاب کنند. شده مثال آش نخورده دهن سوخته. سخته چنین پدری هرجا صحبت کند بگوید من هرچه اموال جمع میکنم برای فرزندانم است. این جمله را نگوید خیلی بهتر است. بله بعد از مرگ به فرزند خواهد رسید اما معلوم نیست آن وقت فرزند محتاج باشد یا اینکه دندان خوردن داشته باشد... به فکر نیاز امروز نزدیکان باشیم. #دلنوشته

+ برخی اساتیدی که سرسفره شاگرداشون نشستن و رزومه سازی میکنن؛ هم خودشون میدونن چیکار میکنن، هم شاگرد بیچاره. چرا #رزومه_سازی اینطور جایگاهی پیدا کرده؟ اگه می بینیم در یک شهر، تعداد افرادی که دزدی میکنن رو به افزایش است، باید دید چه #زمینه ی جدیدی برای دزدی فراهم شده. #اجتماعی #دلنوشته

گاهی اوقات همینکه اسم مون رو بنویسیم کافیه و شاید با کمتر از این حد هم خدا روزی برسونه مشکل اداری قبلا پیش آمده بود که اگه حل نمیشد، خسارت مالی قابل توجهی میخوردم. چند شهر رفتم ولی انجام نمیشد و نهایتا یکی ازشهرها گفت به این راحتی کاری از دست ما بر نمیاد و جای اصلی تهران است که بی واسطه گره ات رو باز کنه. تهران رفتن که برام معذوریت داشت و به عنوان آخرین گزینه، قم را انتخاب کردم و فقط در همین حد اقدام کردم که مشکلم رو توی سایت شون نوشتم. امروز همزمان با ساعت کلاسی تماس ناشناس داشتم و از قضا چون کلاس تعطیل شده بود، تونستم به تماس جواب بدم. دیدم از قم تماس گرفتن و میگن فردا یک نفر از تهران میاد قم، تو هم بیا که به کار تو برسیم. باور نمیکردم . #دلنوشته

ضمن عرض تبریک میلاد امام هادی علیه السلام امروز بین چند بزرگوار بحثی شد راجع به طول دوره آموزشی اجتهاد؛ نفر اول گفت من با اعتقاد میگم اگه امام رضا یک نگاه به شخصی کنن، طول دوره ی اجتهادش خیلی کمتر از این میشود. دومی گفت امام رضا فقط نور به دل می اندازند و این به علم حصولی کاری ندارد. نفر اول گفت علم حصولی اگه علم باشه، در جهت همون نور است. برای مثال عنایتی که به کربلایی کاظم شد، از جهت علم حصولی اگه بهش نگاه کنیم، راه چند ساله ی حفظ قرآن را در چند لحظه طی کردن بود. دومی بحث رو برد به سمت معده بودن علم حصولی و... قضاوت با خودتون. خداکنه نور و علمی که در جهت نور است، روزی شود.🤲 #دلنوشته #برنامه_اجتهاد

آدم گاهی اوقات غبطه می خوره به یک راننده اسنپ (برای مثال) که اگه #یک_ساعت وقت خالی داشته باشه ، خونه نمیشینه و میگه در همین یک ساعت، سه مسافر میزنم . #دلنوشته

آدم میتونه بزرگ باشه اما در امور دم دستی ساده، درجا بزنه یکروز در خیابون عمومی روبه روی یک ساختمان پارک کردم و منتظر بودم یکی از آقایون اونجا بیان و درب رو باز کنن(چون قبل از ساعت اداری رسیده بودم). اتفاقا یکی از مسئولین اداری (که می دونست من منتظرم) اومد و با ماشین کنارم ایستاد و نگاه بدی به من کرد و رفت پارک کرد. وقتی پیاده برمی گشت که درب رو باز کنه، سریع درب رو باز کرد و با آسانسور رفت بالا. (خوب شد درب رو نبست😊) علتش رو متوجه شدین دیگه. علتش این بود که بنده محل پارک ایشون رو اشغال کردم در صورتی که جا واسه پارک زیاد بود. مونده بودم به این حرکت کودکانه بخندم یا گریه کنم. #دلنوشته