به نام، یاد و توکل بر او
سلام و
درویش شورای اسلامی شهر تهران
روز دوم دیماه ۱۴۰۱ش نماز میت مرحوم دکتر عباس شیبانی توسط حضرت آقا مدظله العالی و تعداد اندکی از مومنین خوانده شد. متنی را خواندم از آقای
✍ محسن مهدیان
برایم جالب بود. گفتم شما هم بهره ببرید:
❤️ درویشِ شورای شهر
سالها پیش با او در دفتر محقرش دیدار کردیم. وارد اتاق که شدیم صمیمانه به استقبال آمد. از هر دری سوال کردیم.
از سابقه مبارزاتی و روزهای زندان و شکنجه گرفته تا مسوولیت های بعد از انقلاب و نوع رابطه اش با فرزند و همسر و غیره ؛ اما پاسخ به همه سوال های ما تنها دو یا سه کلمه همراه با لبخندی دوست داشتنی بود.
"کاری نکردم". " وظیفه بود".
❤️ عباس شیبانی حقا دیدنی بود.
دوستان قدیمی دکتر وقتی دیدند سوالهای ما بی پاسخ مانده به کمک آمدند و خاطراتی از زندگی کاری و شخصی ایشان بازگو کردند، تا شاید به سخن بیاید. اما بازهم بی نتیجه بود. گویی قرار نبود درباره خودش حرف بزند. پاسخش به همه سوال ها این بود؛
" فراموش کنید".
🔹 جناب شیبانی در ۹۱ سالگی به رحمت خدا رفت. حقیقتا سیاستمداری خادم که زندگی اش در تراز یک مسوول راستین انقلاب اسلامی بود. سالها عضو شورای شهر تهران بود و رکورد بی غیبت و بی تاخیرترین عضو شورا را در جلسات داشت. در نهایت سادگی زندگی می کرد. پزشک بود و سابقه ریاست دانشگاه تهران و نماینده مجلس و شورای شهر و دهها مسئولیت دیگر داشت، اما تا پایان عمر بدون خانه شخصی و آخرین ماشینش پیکان ساده ای بود که با اصرار خانواده چند سال پیشتر تبدیل به پراید شده بود.
سال ها در زندان طاغوت بود و در همان زندان هم مراسم خواستگاری از یک بانوی انقلابی و مبارز صورت می گیرد. بعد از انقلاب هم خانه اش محل رفت و آمد و جلسات بزرگان انقلاب و قدمگاه بهشتی و مطهری و طالقانی و باهنر و دیگر بزرگان بود؛ حقا «خانه انقلاب» بود.
🔸 به گفته دخترش دو دست کت و شلوار داشت که سالها تغییر نکرده بود. رابطه بس عاشقانه با همسر مرحومه شان خانم مفیدی داشت؛ اما آنقدر به کار اهمیت می داد که یک روز بعد از تدفین همسرش در محل کار حاضر شد و اجازه نداد بیش از یک کاغذ معمولی از بیت المال برای اعلام تسلیت هزینه شود.
🔹 جهیزیه دخترش یخچال و گاز نداشت و فقط فرش و تعدادی ظروف بود و کمی هم خرت و پرت؛ به خانواده داماد هم گفته بود که اگر برای عروسی شام بدهند در مجلس حاضر نمی شود؛ فقط میوه و شیرینی. در مجلس عروسی هم صندوق کمک به خیریه گذاشته بود تا مردم بجای کمک به عروس و داماد به خیریه کمک کنند.
🔸 همه این حرف ها را هم از اطرافیان و همسایه هایش شنیدیم. خودش در پاسخ به همه این سوالها فقط سکوت می کرد و می خندید.
وقتی گفتیم نصیحت مان کن یک جمله گفت:
"تا می توانید به این مردم خدمت کنید."
❤️ اما جناب شیبانی عزیز یکبار در طول این جلسه به وجد آمد و سخن گفت. وقتی یکی از همراهان از خصوصیات حاجیه خانم فاطمه، مادر مرحوم شان گفت. نقل شد که مادرشان وقتی بیمارستان می رفتند بالای سر هر مریض می ایستادند و دعا می خوانند.
اسم مادر که آمد با صلابت خاصی که دیگر همان خنده هم روی لبانش نبود و با بیانی پر از حرارت و حرمت گفت:
"مادر ما یک درویش تمام عیار بود."
👈از مادر درویشی را آموخته بود، سادگی و زاهدی و کم سخنی و خدمت. میگفت من کمتر حرف میزنم و تلاش می کنم عمل کنم.
و بیشتر اوقات سالهای پایان عمر نیز به سکوت گذشت.
#مرحوم_شیبانی
#برای_ایران
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅
@rahpooyan_velayat
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅