✍ دلنوشتهای از #واحد_انتظامات_خواهران
👈 و اما بعد ....
ستارهها سو میزنند، نسیم خنکی میوزد و برگها در پی تاب، اما برخلاف همیشه هیچکدام آرامشبخش نیستند!
♻️ مثل دیشب، همه چیز را از اول مرور میکنم. از رسیدن به باغ و هماهنگیهای همیشگی تا لحظه آخر که میپرسن چه جوری میری خونه؟
😢 کودکی که با بغض چادرم را میکشد و میگوید مامانم گم شده و باید همه باغ گردانده شود تا .... مادری که هراسان دنبال بچهاش میگردد بسیج میشویم تا ....
‼️ دیدن صندلیهای فراوانی که به جای #مستمع روی هر کدامشان #تسبیح و بطری آب و کیف خودنمایی میکند، آهم را درمیآورد و تازه شروع حکایت چانهزنی دارد که #حق با کسی است که حضور دارد اما ....
👥 آن طرفتر چند نفر دوست نزدیک بههم ... آن طرفتر یکی #ماسک نزده، طرف دیگر یکی صندلی به دست دارد میرود، آن یکی شاکیست، آن دیگری جا میخواهد.آن یکی به زور اذن ورود .......
🤕 مرورش هم سرم را به دوران میاندازد اما #خسته نمیشوم؛ یادآوری اینکه روی پیشانی هر کدام چیزی نوشته راه #نجات است.(با مشقت آمده، ناراحت است ...)
🔰 کمکمک شلوغ میشود و آخر سخنرانی. عدهای بیخیال فاصلهها، حتی ماسک میخواهند هر کجا دوست دارند جلوس کنند. عدهای...عدهای...
😞 تذکرات بیشتر میشود #مستمع ناراضی. ما فکر جانیم آنها فکر #راحتی! نمیدانم شاید با #دلتا رفیقند! اما مابقی افراد #شاکی که چرا برخورد نمیکنید ما نگرانیم.
⛔️ فشارها زیاد میشود ناخواسته #لحن تغییر میکند و بلافاصله با شکایتی به حضور طلبیده و بازخواست میشویم تا مستمع آشنا آرام شود و برود!
✅ #صبر ایوب هم باشد در برابر سلایق کم میآورد. دوست، آشنا، همکار قدیم و ... با برخوردها و طعنهها #زخم میزنند و مدام تکرار.
😷 ماسکزدن و فاصلهها را رعایت کردن توقع زیادیست؟!!! یا روی پیشانی ما سفید است و نوشته نشده (این آدم شکستنیاست؟!) حتما #خطا داریم اما به عمد نبوده و نیست.
🥺 هنوز از پا درنیامدهام!!! تا اینکه نگاهم به نگاهی گره میخورد که مستاصل شده🥺 کمک میخواهد یا راهی یا حمایتی. اما میداند باید برود تا جوابگوی نفر بعدی باشد...
🔰 #همراه نیستید، نباشید. همه شما خوب؛ ما بد. فقط #قانون ورود به هر مراسمی را مرور کنید. نفس عمیقی بکشید و بگویید اینها زر خرید ما نیستند و به قانونی که برای حفظ #جان است احترام
انتظامات خواهران، ۳:۰۸ بامداد
۵ محرم ۱۴۴۳
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🆔 @rahpouyancom