قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)
در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گویندهاى حقّگو و هدایتگر است ، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.
احکام شرعی
لباس نماز گزار
غصبی نباشد
۱. لباس نمازگزار باید مباح باشد (غصبی نباشد).
۲. اگر نداند یا فراموش کند که لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است، همچنین اگر نداند پوشیدن لباس غصبی حرام است.
۳. اگر با عین مالی که خمس یا زکات آن را نداده است، لباس بخرد نماز خواندن در آن لباس باطل است.
@rahpoyane
.🌍☔️.
⚠️عجیب اما واقعی...‼️
💥قرار شد یکی از روحانیون معروف دین اسلام به نام میلانی را جراحی کنم. از همان اول فکری مثل ملخ پرید توی ذهنم و جا خوش کرد.🤦♂️😏
قبول کردم؛ ولی درگوشی به مترجم گفتم: این آقا را موقع به هوش آمدن زیرنظر بگیرید. هرحرفی از دهانش خارج شد موبهمو میخواهم بدانم.😏
بعد از عمل سراپاگوش شدم که ببینیم وقتی ارادهی زبانش در دست خودش نیست چهها خواهد گفت. 👌
بعد از جراحی قبلی، از دست اسقف کلیسای کانتربری حسابی خندیدهبودیم. بینوا، هرچه ترانهی کوچهبازاری بلد بود، برایمان خواند!😂
آمادهی یک اتفاق جذاب دیگر بودم. آیتالله به هوش آمد و چیزهایی گفت. مترجم یکی یکی کلمات را معنی میکرد، ولی ...😮
انگار هر کلمه چراغی بود که شب درونم را روشن و روشنتر میکرد.💫
پرسیدم: اینها چه بود که میخواند؟
گفتند: دعای ابوحمزه ثمالی از امامشان، سجاد😔
پیش خودم گفتم: عجب، چقدر خدا در این مرد هست! در بیاختیارترین زمان زندگی، زبانش جز برای ذکر، باز نمیشود.😔🙃
یک عمر مردم را نجات دادم، حالا وقت نجات خودم بود. شهادتین را همانجا تکرار کردم.🤗
(ماجرای مسلمان شدن پروفسور برلون)
@rahpoyane
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹مصاحبه با تقی توکلی مبارکه
زمان : نیمه دوم سال۶۵ و پیش از عملیات کربلای۴ در پادگان انبیاء شوشتر
از نیروهای دیدهبانی واحد ذوالفقار (ادوات) لشکر 8نجفاشرف
@rahpoyane
🌷هر کاری میکردن دکترا، سید به هوش نمی اومد. اگر هم می اومد یه یازهرا (س) میگفت؛ دوباره از هوش میرفت . کمی آب زمزم با تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید .
🌷چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود❓ گفتم: آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..!من با مادرم تو کوچه های مدینه بودیم،تازه راز یازهرا(س) گفتناشو فهمیدم .
🌷شهید سیدمجتبی علمدار🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
@rahpoyane